۱) پیشینه تاریخی قفقاز

منطقه قفقاز یکی از مناطق مهم تمدن بشریت می باشد. قفقاز منطقه ای است کوهستانی در جنوب غربی روسیه که از غرب به دریای سیاه و آزوف، از شرق به دریای خزر، از شمال به اراضی پست کوما – مانیچ روسیه و از جنوب به ایران و از جنوب غربی به ترکیه محدود می شود. مساحت این منطقه حدود ۴۰۰ هزار کیلومتر مربع است. این منطقه را رشته کوه‌های قفقاز بزرگ به دو منطقه جداگانه قفقاز شمالی و قفقاز جنوبی یا ماوراء قفقاز تقسیم می کند.ماوراء قفقاز اصطلاح جغرافیایی است که از دیدگاه روس‌ها به آنچه در پشت کوه‌های قفقاز بزرگ واقع شده گفته می شد و شامل سرزمین‌های جنوبی واقع در دامنه های جنوبی قفقاز بزرگ از قلمرو امپراطوری روسیه بود. این منطقه بین مرزهای شمال شرقی امپراطوری عثمانی(ترکیه)، شمال رود ارس در مرز ایران و روسیه و در جنوب رشته کوه‌های قفقاز بزرگ قرار داشت، به زبان روسی زاکافکازیا (Zakavakazia) که در فارسی به ماوراء قفقاز و در انگلیسی به Transcaucasia ترجمه می شود که در واقع همان قفقاز جنوبی است این منطقه در طول تاریخ باستان بارها بین ایران و روم دست به دست شده است. در دوره مادها و هخامنشیان، حاکیمت مادها و سپس فارسها بدون شک به نواحی جنوب شرقی ماوراء‌ قفقاز گسترش داشته است.

به نوشته هردوت مورخ معروف یونانی، حاکمیت ایرانی‌ها تا سلسله جبال قفقاز گسترش داشته است. دلایل زیادی وجود دارد که بخشی از قفقاز در یازدهمین ساتراپ دولت ایرانی در دوران ساسانیان قرار داشته است. در عهد اشکانیان و ساسانیان روزگاری دراز، قفقاز جنوبی میدان تاخت و تاز ایرانیان و روم بوده و نواحی از آن همواره بین دو قدرت دست به دست می گردید. با این وجود منطقه قفقاز از زمان ساسانیان تحت سیطره کامل حکومت ایران قرار داشت و در دوره های متعدد تاریخی خراجگذار پادشاهان ایران بود. این منطقه یا بوسیله امیران ایرانی یا توسط حاکمان محلی دست نشانده دولت مرکزی ایران اداره می شد. با ورود دین اسلام و فروپاشی امپراطوری ساسانیان حاکمیت مطلق ایران بر قفقاز متزلزل شد و نهایتاً امرای اسلامی که توسط خلیفه مسلمین تعیین می‌شدند،‌ بر منطقه قفقاز حکمرانی می کردند.در هر زمان که حکومتهای مرکزی در اثر درگیریهای داخلی و جنگهای پیرامونی تضعیف می شد، این مناطق ادعای استقلال می کردند. این جریان‌های تجزیه طلبی تا اواخر دوره صفوی ادامه داشت. در زمان صفویان که اولین سلسله حکومتی فراگیر ملی پس از حمله مغولها در ایران تشکیل شد،‌ قفقاز مجدداً به طور کامل تحت سیطره حکومت مرکزی ایران قرار گرفت. شاه اسماعیل صفوی پس از مجاهدت‌ها و جنگ‌های فراوان توانست وحدت ملی و استقلال ایران را پس از ۵/۸ قرن احیاء ‌نماید و بیش از ۵۰ حکومت محلی را متحد ساخته و یک دولت مقتدر و واحد در ایران بوجود آورد. از آن زمان کلیه مناطق قفقاز در داخل دایره قدرت دولت جدیدالتاسیس صفوی‌ها قرار گرفت و این منطقه مجدداً به یکی از ایالتهای ایران تبدیل گشت. با این وجود با شکست شاه اسماعیل صفوی در جنگ چالدران با عثمانی، تقریبا حضور ایران در این منطقه کمرنگ شد. لکن بار دیگر در دوران شاه عباس صفوی و جنگ سال ۱۶۰۴ میلادی ایران و عثمانی و شکست عثمانی بار دیگر سراسر قفقاز به دست ایران افتاد ولی چندان دوام نیافت.


با فروپاشی دولت صفوی و روی کار آمدن افشاریان و زندیه، اقتدار حکومت ایران در اداره قفقاز اندکی سست شد و در اواسط دوره قاجار بویژه در زمان فتحعلی شاه قاجار براساس قراردادهای ننگین گلستان و ترکمنچای ۱۸۲۸، قفقاز از ایران جدا شد و سیطره روسهای تزار بر این منطقه آغاز شد. توسعه طلبی امپراطوری روسیه در سرزمین‌های اسلامی قفقاز و اورآسیا ، ۴۳۸ سال به طول انجامید. این توسعه طلبی ۱۵۵۲ م. با تسخیر غازان آغاز و در سال ۱۹۰۰ با تصرف پامیر موقتاً پایان یافت.با الحاق اجباری قفقاز به روسیه، جنبش‌های ضد روسی و ضد تزاری در مناطق مختلف قفقاز از جمله داغستان، آذربایجان و گرجستان رخ نمود. مهمترین جنبشهای رهایی بخش قفقاز در داغستان به ظهور رسید که سالها به رهبری شیخ منصور، قاضی محمد و امام شامل در ۱۸۵۶، رهبران مسلمان قفقاز ادامه داشت. پس از سرکوب جنبشهای قفقاز، نارضایتی مردم از استعمارگران تزاری کم و بیش در نقاط مختلف قفقاز ادامه یافت. در سال ۱۹۱۸، پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه،‌ گرجستان، ‌آذربایجان و ارمنستان برای مدتی استقلال یافتند. اما این استقلال چندان طول نکشید. پس از تاسیس اتحاد جماهیر شوروی تا فروپاشی این امپراطوری در سال ۱۹۹۱، قفقاز آرامشی همچون آتش زیر خاکستر داشت. بطوری که پس از فروپاشی شوروی شعله های نا آرامی منطقه از دامنه های جنوبی قفقاز کبیر در قره باغ، اوستیای جنوبی، آبخازستان تا دامنه های شمالی آن در جمهوری‌های خودمختار چچن، اینگوش و اوستیای شمالی بلند شد و پس از ۷۰ سال آرامش نسبی که در سایه استبداد حکومتی کمونیستی بر منطقه حکم‌فرما شده بود، بحران بار دیگر منطقه قفقاز را فرا گرفت.


باید گفت بررسی پیشینه تاریخی قفقاز از اهمیت زیادی برخوردار است . چرا که در مکتب تاریخ نگاری شوروی جعل و تاریخ سازی بویژه تاریخ منطقه قفقاز همواره رایج بوده است . در جمهوری آذربایجان نیز بویژه پس از فروپاشی شوروی تاریخ منطقه بگونه ای دیگر جعل می شود . امروزه نیز در کتابهای درسی و رسمی جمهوری آذربایجان به شیوه ای غیر مستند تاریخ و به ویژه وقایع مربوط به انعقاد عهدنامه های گلستان و ترکمن چای تحریف می‌شود. در جلد کتاب تاریخ مقطع پنجم جمهوری آذربایجان (کتاب آتا یورودو ) نقشه باصطلاح آذربایجان مستقل چاپ شده است که تا همدان و زنجان ایران را شامل می شود . تاریخ گواهی می دهد که منطقه قفقاز بر اساس قراردادهای ۱۸۱۳ گلستان و ۱۸۲۸ ترکمنچای و بدنبال تجاوز روسها به اراضی ایران جهت رسیدن به آبهای گرم ، از ایران جدا شد . اما در کتابهای درسی جمهوری آذربایجان ـ کتابهای تاریخ ـ از عهدنامه های گلستان و ترکمن چای, به عنوان عهدنامه هایی نام برده می‌شود که با انعقاد آنها,‌ آذربایجان بین روسیه و ایران تقسیم شد و قسمت شمالی را روسیه و قسمت جنوبی آن را ایران اشغال کرد! در حالی که نه تنها ایرانیان و محققان و تاریخ نگاران سایر ملل, بلکه حتی محققان واقع نگر جمهوری آذربایجان هم به این تاریخ سازی‌ها معترضند.

سالها پیش «پروفسور اقرار علی اف» دانشمند نامی آذربایجان کتابی به نام «تاریخ آتورپاتکان» منتشر کرد. کتابهای وی را جمع آوری کرده و سوزاندند. یا «پرفسور فیروز هاشم اوف» باستان شناس و روزنامه نگار پیش کسوت باکویی با انتشار مقالاتی نسبت به جعل تاریخ و نفوذ «اراذل و اوباش استانبول» در جمهوری آذربایجان هشدار داد, وی را به «ایران¬پرستی» متهم کردند. یا هنگامی که «علی اکرام علی¬اوف» از شخصیت های معنوی و مؤسس حزب اسلامی جمهوری آذربایجان آشکارا گفت: «ما ایرانی هستیم, ما را از ایران جدا کرده اند…» وی را به زندان و زنجیر کشیدند…

در چنین شرایطی تشریح واقعیات تاریخی قفقاز بویژه جمهوری آذربایجان در یک برنامه تلویزیونی از اهیمت فراوانی برخوردار است. در این میان تاریخ قفقاز و جمهوری آذربایجان بویژه تا آنجه که به ایران مرتبط است ، پیوند عمیقی با قراردادهای گلستان و ترکمنچای دارد :


معاهده های ۱۸۱۳ گلستان و ۱۸۲۸ م ترکمنچای بدنبال اقدامات توسعه طلبانه روسهای تزاری جهت دسترسی به آبهای گرم از طریق اشغال ایران مطرح شد. باید گفت گرجستان یکى از ناحیه شمال رود ارس در جنوب سلسله کوههاى قفقاز بود که در میان دو دریاى خزر و سیاه، با برخوردارى از آزادى محدود داخلى، از حکومت مرکزى ایران تبعیت مى‏کرد . بعد از مرگ آغا محمد خان قاجار و به سلطنت رسیدن فتحعلیشاه، «گرگین خان» حاکم گرجستان از اطاعت ایران سر برتافت و خود را تحت حمایت روسیه قرار داد و بنا به تقاضاى وى و مطامع دولت روسیه، الکساندر اول (امپراتور وقت روسیه) در سال ۱۲۱۵ه . ق . با انتشار بیانیه‏اى بطور رسمى الحاق گرجستان به روسیه را اعلام کرد و پس از آن به تصرف این ناحیه اقدام کرد . دو سال بعد فرمانده سپاه روس (سسیانوف) به گنجه یورش برد و آن را تصرف کرد و چون حاکمان ایروان و قره باغ از دربار ایران ناراضى بودند، روسها از این موقعیت سوء استفاده کرده و با تصرف این مناطق تا حوالى رود ارس پیش آمدند .اگر چه عباس میرزا نایب‏السلطنه طى نبردى با روسها پیروزیهایى به دست آورد، اما شکست سپاهیان ایران در جنگ سرنوشت‏ساز «اصلاندوز» در سال ۱۸۱۲ م همه امیدها را به یأس تبدیل کرد و روسها به دنبال تجاوزات گسترده، پیشنهاد صلح عباس میرزا را پذیرفته و آماده انعقاد ” قرارداد گلستان “ شدند . این عهدنامه یکى از ننگین‏ترین معاهداتى است که در تاریخ ایران به امضا رسیده است . به موجب آن ایالات و شهرهاى مهم قفقاز از جمله گرجستان، داغستان، باکو، دربند، شروان، قره‏باغ، شکى، گنجه، موقان و قسمت علیاى تالش به روسیه واگذار شد. همچنین حق کشتیرانى ایران در دریاى خزر از بین رفت و تسهیلات فراوانى براى بازرگانان روسى در ایران در نظر گرفته شد. جنگ ده ساله با روسیه خسارات فراوانى را براى ایران به بار آورد.
در فاصله انعقاد قرارداد گلستان تا آغاز مرحله دوم جنگهاى ایران روس جز آشوبهاى داخلى و اوضاع وخامت بار اقتصادى، حادثه دیگرى روى نداد . در این میان، جنایات روسها در مناطق مسلمان نشینى که از ایران جدا شده بود، بارها فریاد دادخواهى مسلمین این سامان را به گوش مردم ایران رساند و کینه و نفرت زیادى از روسها در دل مردم مسلمان ایران پدید آورد . جدا شدن بخشى از قلمرو اسلام و الحاق آن به سرزمین دیگر و انتشار وسیع خبر دادخواهى مسلمینِ تحت سلطه کفار، عواطف مذهبى مردم را جریحه‏دار ساخت . استبداد هولناک دربار ایران نیز موجى از نفرت و یأس را در اذهان مردم پدید آورده و مردم ایران را در وضع بسیار مشقّت بار و طاقت فرسایى قرار داده بود و آبرو و عزتى که ایران در دوره صفویه به دست آورده و نادر شاه نیز آن را تجدید کرده بود، با عهدنامه گلستان برزمین ریخته شده و زمینه براى ایجاد مشکلات تازه‏ترى فراهم شد . بی ‏اطلاعى کارگزاران امور از جریانات سیاسى جهان، عدم شناسایى قدرت دشمن و دخالت نارواى بیگانگان در ایران سبب شد که کشور و ملت ستم دیده ایران سالیان دراز عواقب و اثرات جنگهاى بیهوده ایران و روسیه را تحمل کند و حیثیت و استقلال و عزت ایران فداى تعصبات جاهلانه و لجبازیهاى خودسرانه شود .
در سال ۱۲۴۰ ه.ق دوباره روسها تجاوزات خود را آغاز کردند و به بهانه اینکه اراضى گوگچه ایروان بر طبق قرارداد گلستان به دولت روسیه تعلق دارد و دولت ایران بعد از چهارده سال هنوز نماینده‏اى براى تعیین مرزهاى ناحیه تالش نفرستاده، تحرکات نظامى خود را شروع نموده و تهدید کردند که اگر ایران مناطق یاد شده را به زبان خوش واگذار نکند، به ضرب شمشیر خواهند گرفت . مذاکرات میرزا صادق وقایع نگار در تفلیس به جایى نرسید و وى پس از مدتى انتظار با دست خالى بازگشت، ولى روسها ناحیه ”بالغ‏لو“ را تصرف کرده و یک پادگان روسى در آن ایجاد کردند اما با مرگ الکساندر اول تزار روس در سال ۱۲۴۱ ه . ق و روى کار آمدن نیکلاى اول (برادرش) روسیه روش خود را تغییر داد و از در دوستى و آشتى با ایران در آمد . فتحعلیشاه که تصور کرده بود با مرگ تزار روس، نوعى سستى در نظام سیاسى روسیه رخ داده، پیشنهاد منشیکوف (سفیر روس) را مبنى بر فرستادن سفیرى براى تبریک سلطنت تزار جدید نادیده گرفت . در نتیجه پس از گذشت چند روز، قواى روسى تا حدود ایروان تاخت و تاز کردند و این امر دستاویزى به دست مخالفان صلح داد و تصمیم بر جنگ با روسها گرفته شد . بدین‏گونه سیزده سال بعد از قراردادِ گلستان آتش جنگ شعله‏ور شد . فتحعلیشاه با غرور کاذبى که داشت، به گمان خود مى‏خواست کار ایران را با دولت روس یکسره کند . چاپلوسان دربارى نیز بدون آنکه واقعیت قضیه را در نظر داشته باشند، وى را تشویق به جنگ مى‏کردند . شاه خود به آذربایجان سفر کرد و در مجلسى، رأى سران سپاه و رؤساى عشایر را خواست؛ همه براى دلخوشى شاه از روى بى‏خبرى و خودنمایى رأى به جنگ دادند و سخنهاى لاف و گزاف گفتند، تنها میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانى با سکوت خویش اعلام مخالفت کرد و وقتى شاه دلیل مخالفت وى را پرسید، با صراحت لهجه‏اى که داشت از فتحعلیشاه پرسید: شما چه مبلغ مالیات از مردم مى‏گیرید؟ شاه پاسخ داد: شش کرور . قائم مقام گفت: دولت روس چه میزان مالیات مى‏گیرد؟ شاه گفت: شنیده‏ام ششصد کرور . قائم مقام با بصیرتى که داشت گفت: عاقلانه نیست کسى که شش کرور مالیات مى‏گیرد با قدرتى که ششصد کرور مالیات مى‏گیرد، از در ستیز درآید . این اظهار عقیده براى شاه غیرقابل تحمل بود و پس از آن با متهم ساختن قائم مقام به دوستى با روس وى را به خراسان تبعید کرد . شروع جنگ با روسها در این زمان که ایران در میان روسیه مهاجم و متحد و فریبکار و دوراندیش انگلیس، بی پناه و بدون کمک مانده بود از اشتباهات بزرگ شخص فتحعلیشاه قاجار است. این اشتباه موجب شد که اراضی بیشتری از بلاد قفقاز از ایران جدا شود .بهمین جهت گروهى از علما مخالف شروع این جنگ خانمانسوز بوده و به روشهاى گوناگون مخالفت خود را با آن اعلام کردند . البته گفتنى است که گروهى از علما و مجتهدان، وقتى مشاهده کردند که آتش جنگ به سوى ایران زبانه کشیده و نزدیک است که استقلال سیاسى ایران تهدیدشود و بار دیگر تلفات جانى و مالى و فشارهاى اقتصادى، مردم مسلمان ایران را در کام خود فرو برد، ضمن آنکه مردم را به دفاع از کشور دعوت کردند، خود در این نبرد شرکت نمودند . البته این کار نه به خاطر حمایت از سلطان بى‏کفایتى چون فتحعلیشاه، بلکه به دلیل احساس خطرى بود که از ناحیه روسها براى اسلام و ایران کرده بودند . جنگهاى دوم ایران و روس در مجموع یک سال و نیم طول کشید و از لحاظ پیشرفت و شکست مراحلى داشت .
در مرحله اول پیشروى قواى ایران، حیرت‏انگیز است؛ حملات یکى پس از دیگرى موفقیت ‏آمیز می‌‏باشد، زیرا اغلب نیروهایى که در جنگ شرکت کرده‏اند، با دعوت علماى اسلامى و با عنوان دفاع و جهاد و حفظ استقلال و تمامیت ارضى و مبارزه با کفر و شرک عمل مى‏کنند . ظلم بیش از حد روسها نسبت به مردم نواحى شمال غربى و قفقاز و بى‏اعتنایى مهاجمین به مال و جان و ناموس آنان، مجاهدان مسلمان را براى نبرد با آنها مصمم‌‏تر ساخته بود. این در حالى بود که عباس میرزا فرزند شاه براى جلب حمایت روسیه از سلطنت آینده‌‏اش کوشش خود را در جنگ بکار نمی‌‏گرفت .

دکتر محمد جواد مشکور چنین می‌‏نویسد:

«عباس میرزا برخلاف میلش به فرماندهى سپاه ایران منصوب شد . در مرحله اول، روسها غافلگیر شده و سپاهیان ایران به به یارى مسلمانان پیشرفتهاى بسیارى کردند و روسها را از تالش و مغان خارج کرده و بندر لنکران را دیگر باره تسخیر کردند . مردم باکو، شکى و شروان بر پادگانهاى روسى شوریده و آن ولایات دیگر باره به دست ایرانیان افتاد، ایروان و تفلیس و گنجه باز به تصرف ایران درآمد . ژنرال مدراف روسى حکمران قراباغ شکست فاحشى یافت و شهر شوشا به محاصره قواى ایران درآمد . »» وى در ادامه، علل عقب‏نشینى سپاه ایران را عدم ارسال کمک از تهران و غرض‏ورزیهاى درباریان نسبت به عباس میرزا و ممانعت آنان از مساعدت شاه به وى و نیز تعیین ژنرال پاسکوویج به سمت فرماندهى کل سپاه قفقاز مى‏داند .
مرحله دوم جنگ که حدود یازده ماه به درازا کشید، با عقب‏نشینى و شکست سپاهیان ایران توأم است، زیرا درست در حالى که سپاه ایران مشغول فتوحات افتخارآفرینى بود و مردم نواحى باکو، شکى و شروان سر به شورش برداشته و مردم داغستان اقدام به کشتار روسها کرده بودند و به این ترتیب زمینه پیشروى و پیروزى سپاهیان ایران فراهم شده بود، به دلیل بى‏کفایتى دولتمردان و ضعف بنیه نظامى سپاه عباس میرزا و خیانت برخى از کارگزاران و حکمرانان، ایران موفق نشد ریشه تجاوز استعمار روسیه را بخشکاند . از سوى دیگر، در همین زمان جنگهاى روسیه و عثمانى به پایان رسید و قواى تازه نفس دیگرى به فرماندهى ژنرال پاسکوویچ‏ عازم ایران شد، زیرا دربار روسیه عقیده داشت که سستى ژنرال الکسى پترویچ یرمولف جنگ را طولانى کرده و از این جهت معاون وى را که به دلیل موفقیت در جنگهاى پیشین به مقامهاى عالى نظامى رسیده بود، به این سمت منصوب کرد . «پاسکوویچ» با چند حمله بیرحمانه نه تنها دو دژ مهم ایروان و عباس‏آباد را از عباس میرزا گرفت، بلکه بزودى از رود ارس گذشت و شهرهاى مهم سر راه مانند خوى، اردبیل و دهخوارقان را تصرف کرد . وقتى سپاهیان وى عازم تبریز شدند، این شهر در دست آصف‏الدوله خائن بود که از شدت ترس و یا براى فروش مملکت به دشمن متوارى شد و بدین سان تبریز به آسانى به دست روسها افتاد و غارت شد . پاسکوویچ مى‏خواست به سوى تهران بتازد، اما وقتى به ترکمانچاى رسید، تزار نیکلاى اول امپراتور روسیه به او دستور داد که همان جا متوقف شود و عهدنامه صلح را با ایران امضا کند .
در نهایت معاهده ننگین ترکمانچاى که در پنجم شعبان ۱۲۴۳ ه . ق . منعقد شد، از سوى ایران به امضاى حاج میرزا ابوالحسن خان و صدر اعظم فتحعلیشاه یعنى الله‌یارخان آصف‏الدوله رسید و مفادى به این مضمون داشت:

الف – تخلیه تالش و موقان از سپاه ایران و واگذارى خانات ایروان و نخجوان به روسها
ب – اجازه عبور و مرور آزاد به کشتیهاى تجارى روسى در دریاى خزر و در امتداد سواحل آن .
ج – همه کسانى که در جنگ اسیر شده‏اند، چه روسى چه ایرانى، چه در جنگ اخیر و چه در جنگ سابق همچنین اتباع دو دولت که در هر مورد گرفتار شده‏اند به فاصله چهار ماه آزادانه استراداد خواهند شد .
د – پردا خت ده کرور تومان معادل پنج میلیون تومان بطور اقساط از طرف ایران به روسیه به عنوان غرامت جنگى .
ه – رضایت به انعقاد یک معاهده تجارى بین ایران و روس و حق اعزام کنسول و نمایندگان تجارى به هر منطقه از ایران که روسها صلاح بدانند .
و – حمایت از ولیعهدى عباس میرزا و کوشش در به سلطنت رسانیدن وى پس از مرگ شاه .
ز – اعطاى حق قضاوت کنسولى (کاپیتولاسیون) به روسیه .

بدین ترتیب با انعقاد این قراردادها قفقاز برای همیشه و بطور رسمی از کنترل ایران خارج شد . این منطقه پس از این قراردادها به حاکمیت تزارهای روس و سپس بلشویک ها در آمد و نهایتاً پس از فروپاشی شوروی ، سه کشور قفقاز که در سال ۱۹۱۸ نیز برای مدت کوتاهی استقلال را تجربه کرده بودند ، به استقلال رسیدند .

نگاهی به تاریخچه تاسیس جمهوری آذربایجان

از جمهوری آذربایجان در متون اسلامی به نام « آرّان» یاد شده است . اگر چه آران ( یا آلبانیای قفقاز) از لحاظ تاریخی و جغرافیایی هویت بالنسبه خاص و مشخصی داشته، ولی سرنوشت آن هیچ گاه از سرنوشت قدرتهای همسایه و بویژه ایران جدا نبوده است. در پی استقرار اقوام ترک زبان در قرون چهارم و پنجم هجری به تدریج نام آرّان به دست فراموشی سپرده شد و این خطه به اسامی خان نشین های مختلف و متعددی معروف گشت که در آنجا قدرت یافته بودند. این تغییر و تحول نه تنها از نفوذ ایران در آن خطه نکاست ، بلکه رواج تشیع در این منطقه در قرنهای بعدی ، سبب شد که رشته پیوند دینی هم بر علایق پیشین افزوده شود. حتی تهاجم نظامی امپراتوری روسیه در قرنهای نوزدهم، که به قطع حاکمیت اداری و کاهش نفوذ سیاسی ایران در قفقاز منجر شد، این پیوندها را به یکباره نگسست.
در آغاز روس ها سعی کردند همان گونه که در سایر مستملکات نو یافته خود عمل کرده بودند، با دامن زدن به نوع خاصی از مطالبات محلی که بر گویش ها و فرهنگ عامه بومی تأکید داشت ، زمینه را جهت سست شدن فرهنگ حاکم، یعنی فرهنگ ایرانی مهیا سازند و در این زمینه نیز بویژه در ایام حکمرانی میخائیل ورونتسوف ، نخستین نایب السلطنه قفقاز (۶۵-۱۸۴۵ ) سیاست های فرهنگی ضد ایرانی مشخصی شروع شد که مبنای رسوخ فرهنگ روس و دیگر گرایشهای فرهنگی مطرح در سال های بعد گشت. ولی در مراحل نخست حاکمیت روسیه مشی اداری آن ها در قفقاز و بویژه در بخش مسلمان نشین جنوب آن، برخلاف شیوه ای که در پاره ای دیگر از مناطق مسلمان نشین امپراتوری اتخاذ کردند، آن بود که حتی الامکان در ساختار سنتی نظام حاکم بر منطقه دخالت نکنند. به عبارت دیگر ، روس ها حقوق و امتیازهای سنتی خان ها و زمینداران بزرگ را به رسمیت شناختند و طبعاً از جانب آن ها نیز رویارویی چندانی با نظام جدید بروز نکرد. در واقع شاید بتوان گفت که در پی چیرگی روس ها ، به علت رشد سریع مناسبات تجاری و مهاجرت فصلی یا دایمی انبوهی از کارگران ایرانی به قفقاز، ارتباط و پیوندی میان بخش های شمالی ایران و مناطق از دست رفته بیشتر هم شد و تا سال های نخست قرن بیستم احساس و گرایش غالب در میان توده مردم ، و بویژه روشنفکران آن سامان، احساس وابستگی و تعلق به جهان ِ ایرانی بود.
آثار نسل های اولیه روشنفکران آن سامان نیز حاکی از برتری فرهنگ ایرانی است. میرزافتحعلی آخوندزاده (۱۸۷۸-۱۸۱۲ ) ، برغم موضعی که در قبال نظام روسیه تزاری داشت ، بیشتر روشنفکری ایرانی محسوب می شد و مسایلی که برایش مطرح بود اساسآً مسایل جامعه ایران بود. عباسقلی آقا باکی خانوف از دیگر چهره های آن عصر و پژوهشگر برجسته شیروانی ، که اکثر آثار و از جمله تحقیق گرانقدر خویش گلستان ارم، را درباره تاریخ شیروان و داغستان به فارسی نوشته است، نمونه دیگری از این روشنفکران و نویسندگان به حساب می آید. حتی روشنفکر برجسته ای چون احمد آقا اوغلو (۱۹۳۹-۱۸۶۹ ) نیز که در سال های بعد به جبهه پان ترک ها پیوست و از ارکان اصلی این حرکت شد، در آغاز به تحریک عِرق ایرانی گری و در پی چاره جویی برای اعتلای ایران و ایرانیان روی به تحقیق و تتبع آورد. ولی این وضع در سال های نخست قرن بیستم دگرگون شد.

در میان روشنفکران مسلمان قفقاز جریان های سیاسی مختلفی از سوسیالیسم و اندیشه اتحاد اسلام گرفته تا لیبرالیسم و پان ترکیسم رواج داشت. شکست نسبی انقلاب مشروطه ایران که با توجه به سهم روشنفکران قفقازی در ریشه های فکریش و نیز شرکت فعال سازمان های سیاسی قفقاز در آن ، به تعبیری یک همکاری مشترک سیاسی به شمار می رفت از یک سو، و پیروزی شورش ترک های جوان در عثمانی در همان زمان، که به اقتدار « کمیته اتحاد و ترقی » و تثبیت ترک گرایی به عنوان اندیشه حاکم بر عثمانی منجر شد از سوی دیگر ، مسیر تحولات سیاسی را در میان مسلمان های قفقاز جهت کاملآ متفاوتی بخشید. استبداد فزاینده نظام تزاری که حتی مشارکت و حضور سیاسی پاره ای از مسلمانان لیبرال قفقاز را در مجالس قانونگذاری دوما (۱۹۰۸ – ۱۹۰۵ ) نیز نتوانست تحمل کند، هرگونه امیدی را به دگرگونی تدریجی وضع از درون میان برد. در واقع کانون اصلی تحولاتی که در جنبش مسلمان های این سامان تأثیر داشت به مراکزی در بیرون قلمرو امپرراتوری روس ، و با توجه به زوال اعتبار و اقتدار دولت ایران در آن ایام به استانبول ، منتقل گردید. بسیاری از چهره های برجسته روشنفکران مسلمان قفقاز ، کسانی چون احمد آقا اوغلو و علی حسین زاده و محمد امین رسول زاده ( از بنیانگذاران حزب مساوات باکو در سال های ۱۱ – ۱۹۱۰ ) به عثمانی مهاجرت کردند. گروهی از همین عده بودند که پس از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و فروپاشی نظام تزاری ، به قفقاز بازگشتند و با حمایت عثمانی ها جمهوری « آذربایجان » را تأسیس کردند.
باید گفت پیش‌ از خرداد ماه‌ ۱۲۹۷ خورشیدی‌ (مه‌ ۱۹۱۸ میلادی‌)، نام‌ آذربایجان‌ و آذری‌ در منطقه‌ی‌ قفقاز، کاربرد نداشت‌. پیش‌ از اسلام‌، نام‌ این‌ ناحیه‌ آلبانیا یا آلبانیای‌ قفقاز بود. پس‌ از اسلام‌، رفته‌رفته‌ نام‌ آران‌ جای‌ آلبانیا را گرفت‌. روس‌ها پس‌ از استیلا بر قفقاز، به‌ تحقیر، ساکنان‌ والا تبار سرزمین‌ اران‌ (آران‌) یا آلبانیای‌ قفقاز را « تاتارهای‌ قفقاز» نامیدند. این‌ اصطلاح‌ در دوران‌ استیلای روسیه‌ی تزاری بر قفقاز چه‌ درنوشته‌های روسیان‌ و چه‌ در نوشته‌های اروپاییان‌ برای‌ مردم‌ اران‌ به‌ کار گرفته‌ می‌شد.

در درازای تاریخ‌، از دوران‌های دور، مراد از «آذربایجان‌» (آذرآبادگان‌، آذربایگان‌، آذرپادگان و…)، یکی‌ از استان‌های‌ مهم‌ ایران‌ بود که‌ در جنوب‌ رود ارس‌، قرار داشته‌ ودارد. به‌ دنبال‌ فروپاشی امپراتوری روسیه‌، مردمان‌ قفقاز با هویت‌ تاریخی‌ خود به‌ پا خاستند. مردمان‌ اران‌ نیز در پی‌ نامی‌ برای‌ سرزمین‌ خود بودند تا از ننگ‌ « تاتار» بودن‌ رهایی یابند . از این‌ رو‌ و برای‌ زنده‌ کردن‌ پیوندهای‌ دیرین‌ و دیرپا، متوجه‌ی‌ سرزمین‌ مادری شدند و در این‌ راستا، از میان‌ مناطق‌ نام‌آور ایران‌ چونان ‌خراسان‌، فارس‌ و … ، نام‌ آذربایجان‌ را که‌ نزدیک‌ترین‌ استان‌ به‌ آنان‌ بود بر سرزمین‌ خود نهادند. گزینش‌ نام‌ آذربایجان‌ بر سرزمینی‌ که‌ پیش‌ از آن‌ هرگز این‌ نام‌ را نداشت‌ و اقبال‌ عمومی مردم‌ از گزینش‌ این‌ نام‌، نمایان‌گر میل‌ درونی‌ آن‌ مردمان‌ به‌ ایجاد یگانگی دوباره با دیگر ایرانیان‌ و « سرزمین‌ مادری» بود.

مردم‌ قفقاز به‌ دنبال‌ اعلام‌ استقلال‌، خواست‌ خود را مبنی‌ بر ایجاد فدراسیون‌ با ایران‌ به‌ انجمن‌ صلح‌ ورسای‌ اعلام‌ کردند. اما چنان‌ که‌ می‌دانیم‌، یورش‌بلشویک‌ها به‌ قفقاز، امکان‌ عملی‌ شدن‌ فدراسیون‌ با ایران‌ را از میان‌ برد.

در راستای خواست‌ یگانگی مردم‌ اران‌ با ایران‌، وثوق‌الدوله‌ نخست‌وزیر وقت دولت ایران، در نامه‌ای به‌ لردکرزن‌ وزیر امور خارجه‌ی‌ بریتانیا درباب‌ مسأله‌ی‌ قفقاز و به‌طورکلی مسأله‌ی جمهوری‌ آذربایجان‌ به‌طور ویژه‌، می‌نویسد:

«… این‌ ارتباط (ارتباط میان‌ ایران‌ و اران‌) به‌ قدری‌ است‌ که‌ حتی به‌ خود اجازه‌ دادند از این‌ نام [آذربایجان] استفاده‌ کنند تا جدایی خودشان‌ را از امپراتوری‌ سابق‌ روسیه‌ مدلل‌ سازند. (نصرت‌الدوله‌، مجموعه‌ی‌ مکاتبات‌، اسناد، خاطرات‌. سند شماره‌ ۶۳ ـ ص‌ ۱۷۰)

از سوی‌ دیگر، گروهی‌ نیز در این‌ میان‌ می‌خواستند مقاصد دیگری‌ را از این‌ نام‌گذاری‌، برآورده‌ سازند. چنان‌ که‌ این‌ نام‌گذاری برای‌ « ترک‌های‌ عثمانی‌ که‌قصد داشتند از این‌ پایگاه‌ نه‌ فقط آذربایجان‌ ـ یعنی‌ شمال‌ غرب‌ ایران‌ ـ که‌ بخش‌هایی‌ از آسیای‌ میانه‌ را نیز به‌ دست‌ آورده‌ و امپراتوری‌ جدیدی‌ تحت‌ عنوان‌« توران‌» برپا دارند، فرصت‌ گران‌ بهایی‌ بود». (کاوه‌ بیات‌، آذربایجان‌ در موج‌ خیر تاریخ‌ ـ ص‌ ۹) گفته می‌شود که آقای‌ محمد امین‌ رسول‌ زاده‌ (از فعالان‌ حزب‌ دموکرات‌ در تهران‌ و مدیر روزنامه‌ ایران‌ نو، ارگان‌ حزب‌ مزبور و از بنیان‌گذاران‌ حزب‌ مساوات‌) از زمره‌ی‌ کسانی‌ است‌ که‌ نام‌ « آذربایجان‌» را بر خطه‌ی‌ اران‌ (جمهوری فعلی آذربایجان ) نهادند. وی‌ در توجیه‌ تاریخی‌ گزینش‌ نام‌ آذربایجان‌ بر خطه‌ی‌ اران‌، می‌نویسد: اسم‌ این‌ سرزمین‌ ، نه‌ آران‌ است‌، نه‌ شیروان‌ و نه‌ مغان‌، تنها آذربایجان‌ است‌. این‌ معنی‌ یا تعبیر، نه‌ آن‌ است‌ که‌ بعد ازانقلاب‌ روسیه‌ و بعد از ظهور هوس‌ استقلال‌ پیدا شده‌ بلکه‌ قبلاً نیز موجود بـوده‌ است‌. ۳۵ سال‌ قبـل‌ (۱۲۶۴خورشیدی‌ ـ ۱۸۸۵ میلادی‌) در دارالفنون‌پطروگراد طلاب‌ مسلمان‌ که‌ از بادکوبه‌ و گنجه‌ و ایروان‌ رفته‌ بودند و بر روی‌ اساس‌ ملیت‌ جمعیتی‌ تشکیل‌ دادند آن‌ را «جمعیت‌ آذربایجان» نامیدند و هرساله‌ یک‌ جشن‌‌ در پایتخت‌ روس‌ تشکیل‌ داده‌ و آن‌ را لیله‌ آذربایجان‌ موسوم‌ نمودند…» (روزنامه‌ آذربایجان‌ ـ چاپ‌ باکو ـ شماره‌ ۱۵۲ ـ ۷ رجب‌ ۱۳۷۷ برابر با ۱۸ فروردین‌ ۱۲۹۸ / ۸ آوریل‌ ۱۹۱۹) هرگاه‌ این‌ قول‌ آقای‌ رسول‌ زاده‌ را بپذیریم‌ و قبول‌ کنیم‌ که‌ طلاب‌ مسلمان‌ بادکوبه‌ و گنجه‌ و ایروان‌ در پایتخت‌ روس‌، انجمنی‌ درست‌ کرده‌ و هر ساله‌جشنی‌ به‌ نام‌ آذربایجان‌ برپا می‌کردند، رد ادعاهایی‌ نادرستی است‌ که‌ از آن‌ روز آغاز شده‌ وتا امروز ادامه‌ دارد.زیرا دانشجویان‌ مزبور که‌ به‌ دلیل‌ استیلای‌ درازمدت‌ امپراتوری‌ تزاری‌ اصلیت‌ خود را فراموش‌ کرده‌ بودند، در پی‌ هویتی‌بودند تا از عنوان‌ سخیف‌ « تاتار» بگریزند. از این‌ رو،‌ چنان‌ چه‌ گفته‌ شد، در میان‌ نام‌ سه‌ استان‌ بزرگ‌ ایران‌، یعنی‌ خراسان‌، پارس‌ و آذربایجان‌، نام‌ اخیر را که‌بیش‌تر به‌ گوش‌هایشان‌ آشنا بود و نیز در اثر حضور هزاران‌ آذربایجانی‌ در خطه‌ی‌ اران‌ ، این‌ نام‌ را برگزیدند. اما، نام‌ آذربایجان‌ بر خطه‌ی‌ آذربایجان‌، نامی‌ است‌ دیرین‌ و دیرپا. پیشینه‌ی‌ آن‌ را دستکم‌ از قرن‌ها پیش‌ و یا بیش‌تر، می‌توان‌ پی‌ گرفت‌. آیا این‌ که‌گروهی‌ اندک‌ در سال‌ ۱۲۶۴ خورشیدی‌ (۱۸۸۵ میلادی‌)، نام‌ آذربایجان‌ را بر انجمن‌ خود نهاده‌اند، بنیان‌ تاریخی‌ و مبنای توجیهی‌ برای‌ نامیدن‌ خطه‌ی‌ اران‌ به‌نام‌ آذربایجان‌ می‌شود؟ اسماعیل‌ خان‌ زیادخان‌ اوف‌ و شاهزاده‌ همایون‌ میرزا، نمایندگانی‌ بودند که‌ حکومت‌ بادکوبه‌ در آغاز کار به‌ تهران‌ گسیل‌ داشت‌. استدلال‌ زیادخان‌ اوف‌ درمورد گزینش‌ نام‌ آذربایجان‌ بر خطه‌ی‌ اران‌، نیز شنیدنی‌ است‌. او می‌گوید: « قفقازیه‌ فعلا به‌ چهار قسمت‌ متمایز تقسیم‌ شده‌ است‌: اولا، آذربایجان‌ قفقاز با گنجه‌ و توابع‌، پایتخت‌ بادکوبه‌ و …» « پرسش‌ شد: آیا چه‌ سابقه‌ای‌ برای‌ این‌ وجود دارد که‌ قسمت‌ اول‌ را آذربایجان‌ نام‌ نهادید. در حالی‌ که‌ تا حال‌ آذربایجان‌ جز به‌ ایالت‌ مهم‌ ایران‌ اطلاق‌نمی‌شده‌ و اصرار در تسمیه‌ی‌ مزبور برای‌ چیست‌؟ جواباً اظهار داشتند: « از نقطه‌ نظر تاریخی‌ چون‌ که‌ بادکوبه‌ در قدیم‌ معبد آتش‌ پرستان‌ بوده‌ و کلمه‌ی‌ آذر از آن‌ مشتق‌ است‌ به‌ این‌ علت‌ این‌ نام‌ را برای‌مملکت‌ جدید التاسیس‌ خود اختیار نموده‌ایم». مجدداً پرسیده‌ شد، « بر فرض‌ این‌ که‌ بادکوبه‌ معبد آتش‌ پرستان‌ بوده‌ باشد و علاقه‌ به‌ این‌ کلمه‌ داشته‌ باشید، چه‌ اصراری‌ دارند که‌ کلمه‌ی‌ آذربایجان‌ راانتخاب‌ کنند. در حالی‌ که‌ می‌توان‌ آذرستان‌ بنامند…». آقای‌ اسمعیل‌ خان‌ [زیادخان‌ اوف] در جواب‌ گفتند، « این‌ بد حرفی‌ نیست‌ و در آینده‌ باید در این‌ زمینه‌ صحبت‌ کرد…». (روزنامه‌ ایران‌ ـ شماره‌ ۴۱۱ ـ غره‌رجب‌ ۱۳۳۷ / ۱۲ حمل‌ ۱۲۹۸ ـ ۱۲[فروردین‌ ۱۲۹۸ خورشیدی[ در سال‌ ۱۲۷۰ خورشیدی‌ [۱۸۹۱ میلادی‌]،
سال‌ها بعد، محمد امین‌ رسول‌ زاده‌ که‌ متوجه‌ نادرستی‌ کار شده‌ بود، بر اثر تاثر دایمی‌ خود، « از سو تفاهماتی‌ که‌ در افکار عمومی‌ ایرانیان‌ پیدا شده‌ است‌» به‌ سید حسن‌ تقی‌زاده‌ می‌نویسد: «… اگر بالای‌ سر ما حکومت‌ مقتدر ایرانی‌ وجود می‌داشت‌، روس‌ها به‌ این‌ سهولت‌ نمی‌توانستند وارد بادکوبه‌ شوند و نه‌ درقفقاز این‌ همه‌ فجایع‌ را می‌توانستند مرتکب‌ گردند». وی‌ در ادامه‌ می‌نویسد: هر نوع‌ «… خط حرکتی‌ در آذربایجان‌ قفقازیه‌ (یا به‌ تعبیر شما که‌ مناسب‌ دیده‌اید« اران‌»)، ضروری‌ و اصلح‌ باشد، بیان‌ کرده‌ و خاطرنشان‌ می‌سازم‌ که‌ … با کمال‌ خلوص‌ نیت‌ و اطمینان‌ خاطر منتظر دریافت‌ دستورات‌ شما هستم‌». (مجله‌ آینده‌ ـ فروردین‌ ـ اردیبهشت‌ ـ ۱۳۶۷ ـ سال‌ چهارم‌ ـ شماره‌ ۱ و ۲ ـ ص‌ ۵۷). اما، راستی‌ چرا امثال‌ محمد امین‌ رسول‌ زاده‌ها، نام‌ تاریخی‌ آن‌ سرزمین‌ را به‌ دست‌ فراموشی‌ سپردند و با جعل‌ تاریخ‌ و بافتن‌ « آسمان‌ و ریسمان‌» در این‌کار پیشگام‌ شدند. تنها انگیزه‌، خدمت‌ به‌ امیال‌ جهانگیری‌ حکومت‌ عثمانی‌ بود؟ یا « بحران‌ هویت‌»؟ گرچه‌ طرفداران‌ « پان‌ ترکیسم‌» و سپس‌ حکومت‌ شوروی‌ واکنون‌ پس‌ ماندگان‌ هر دو، در پی‌ بهره‌گیری‌ نامشروع‌ از این‌ نام‌گذاری‌ بوده‌ و هستند. اما مردم‌ اران‌ برای‌ گریز از عنوان‌ ناصواب‌ تاتار قفقازی‌ که‌ بر آن‌ نهاده‌ شده‌بود، خود را محق‌ می‌دانستند که‌ به‌ سرزمین‌ مادر ملتجی‌ گردند.
دکتر قاسم‌زاده، وزیر خارجه‌ی دولت ملی مساوات در باکو درباره‌ی گزینش نام آذربایجان بر خطه‌ی اران می‌گوید: پس از انقلاب ۱۹۱۸ م. هنگامی که لنین سررشته‌ی کار را در دست گرفت و حزب بلشویک اعلام آزادی مردم از زیر یوغ‌ تزارها را داد، ما در باکو، حزب ملی مساوات را برپا داشتیم و دولتی به همین نام تشکیل دادیم که من وزیر خارجه‌ی آن شدم. چون گمان کردیم که اگر به ایران که وطن گذشته‌مان بود ملحق شویم، می‌توانیم از شر روس‌ها رهایی یابیم. به مقامات ایرانی مراجعه کردیم و درخواست کردیم که ما مردم آران را از نو به وطنمان بپذیرد. بدبختانه نه این که از این سو اقدامی نشد، پاسخی هم به ما ندادند… ما در آن زمان، نام سرزمین خود را آذربایجان نهادیم و گمان کردیم که به این دستاویز می‌توانیم خود را ایرانی معرفی کنیم… (درباره‌ی آذربایجان و آران و زبان آذربایجانی ـ دکتر نصرت‌الله جهان شاه‌لو ـ مجله ایران‌شناسی ـ چاپ آمریکا ـ سال دهم ـ شماره سوم ـ پاییز ۱۳۷۷).
به‌ دنبال‌ فروپاشی‌ اتحاد شوروی، مردم‌ اران‌ در سرمای‌ سخت‌ زمستان دسامبر ۱۹۹۱‌، شناکنان‌ ازآب‌های‌ سرد ارس‌ گذشتند و خود را به‌ ایران‌ رسانیدند تا به مام وطن ملحق بشوند .

• تاریخ نخجوان :

جمهوری خودمختار نخجوان بخشی جدا از جمهوری آذربایجان است که در میان ایران ، ارمنستان و ترکیه قرار گرفته است . بیشترین مرز این جمهوری خودمختار با ارمنستان است . طول مرزهای این جمهوری با «جمهوری ارمنستان» ۲۲۴ کیلومتر، «جمهوری اسلامی ایران» ۱۶۳ کیلومتر و «جمهوری ترکیه» ۱۲ کیلومتر می‌باشد.
نخجوان در طول تاریخ همواره جزئی از ایران بوده است . این منطقه در طول تاریخ محل مناقشه ایران با روم ، ایران با عثمانی ، ایران با روسیه و روسیه با عثمانی بوده است . حاکمیت ایران بر نخجوان بطور رسمی در سال ۱۸۲۸ م و با عقد معاهده ننگین ترکمنچای پایان یافت . برای درک اختلافات ، ادعا و منازعات احتمالی میان ایران و نخجوان لزوم مروز تاریخ این منطقه ضروری است . در منابع قدیمى از نخجوان به صورت نقجوان و نخچوان یاد شده است. طبق برخى روایات، نرسى پسر بهرام گور از پادشاهان آن را بنا کرد و در ابتدا نخجیروان نام داشته است و به تدریج‏به شکل کنونى تبدیل شده است. بگفته کاتبین مورخ معروف ارمنی نام نخجوان بصورتهای مختلفی در طول تاریخ آورده شده است که می‌توان به: «ناخ جوان»، «ناخ جاوان»، «ناخ ایجه‌وان»، «ناخ‌ایجاوان» اشاره داشت که گرفته شده از«ناخ‌ناگان ایجه وان» می‌باشد که در مفهوم «نخستین استراحتگاه یا استراحتگاه مقدم» است. در برخی منابع نیز آمده است که کلمه «نخجوان» در اصل «نوخ چیخان» بوده که به معنی «جماعت نوح» است. گویا حضرت نوح (ع) در سال ۳۶۶۹ پیش از میلاد، پس از فرو نشستن جوشش طوفان در همین شهر مسکن گزیده بود. بدان سبب نخجوان بدین نام نامیده شد. نخجوان نخستین استراحتگاه حضرت نوح(ع) پس از طوفان بوده است و بر طبق برخی روایات محل وفات وى نیز در این نواحى مى‏باشد و به همین خاطر کهنه قلعه که در کنار شهر نخجوان قرار دارد، زیارتگاه مسلمانان است. البته در آن زمان جوشش طوفان شهری در این سرزمین وجود نداشت ، ولی با گذشت زمان احیاء شد.
نخجوان را در سده‌های نخست میلادی «آپوواتریون» می‌نامیدند که به معنی «استراحتگاه وکاروانسرای» است.درسده دوم میلادی، نخجوان را بنام «ناکساوانا» (NAXOUANA) نامیدند. این سرزمین در سده‌های ۹ و ۸ پیش از میلاد زیر سلطه دولت «اورارتو» قرارگرفت. در زمان پادشاهی «منوئه» (۸۱۰-۷۷۸ پیش از میلاد مسیح) لشکریان «اورارتو» با گذشتن از رود ارس به سوی شمال و جلگه ایروان تاختند. و قسمت‌هایی از این سرزمین را به تصرف خود درآوردند. «منوئه» برای حفظ نواحی تسخیر شده، در ساحل راست شمالی رود ارس نزدیک قصبه‌ای که اکنون به نام ترکی «داش‌بورون» معروف است، مرکز اداری تأسیس کرد، و آن را «منوآهینیلی»( MENUAHINILI ) نامید.
نخجوان در سده هفتم پیش از میلاد بخشی از اراضی تابع دولتهای «ماننا» و «ماد» بود. ولی در سده هشتم پیش از میلاد بخشی از کشور «هخامنشیان» شد. از آن پس فرمانروایان ارمنی از دودمان «یرواندی» بر نخجوان حکم راندند. و گویا این کار با موافقت «کوروش» پادشاه هخامنشی صورت گرفت. بعد از «یرواند‌یان» دودمان «ارتاشیان» و سپس ارشکیان «اشکانیان» بر نخجوان حکمفرامایی کردند.در عهد «اسکندر» و «سلوکیان» نخجوان بخشی از سرزمین «مادآتورپاتکان» شد. بعدها این سرزمین به دو گروه از «ناخارارهای» ارمنی تعلق یافت. شمال آن در اختیار دودمان «سیونی» و جنوب آن زیر فرمان دودمان «آرتسرونی» قرار گرفت. در سده سوم میلادی نخجوان به همراه بخش شرقی قفقاز و منطقه آلبانیا تابع دولت ساسانی بود، و شاهان ساسانی مرزبانانی بر این سرزمین می‌گماردند. در پیکارهای میان دولت‌های «ایران» و«روم» (روم غربی ) و بعدها ایران و «بیزانس» (روم شرقی ) ، نخجوان بارها مورد تاخت وتاز قرار گرفت . در این مناقشات همواره مردم نخجوان تمایل به ایران داشتند . در این سرزمین آتشکده‌های متعددی وجود داشته است. و در این حین کلیساهایی نیز درآن منطقه بناگردید. از آثار بجای مانده از آن زمان می‌توان دریافت که زرتشتیان و مسیحیان درکنار یکدیگر زندگی می‌کردند. «آئین مسیحیت» در سده چهارم میلادی توسط «گریگور» مشهور، از آباء مسیحی و «تیرداد سوم» رواج یافت. از این به بعد آئین زرتشت در معرض نابودی قرار گرفت.
در سده‌های ۵ و ۶ میلادی یکی از مناطق مرزبان نشین ساسانی، نخجوان بود. اواخر سده ۶ میلادی بخشی از نخجوان، از جمله ناحیه «سیونیک» ضمیمه خاک «آتورپادکان» شد. از قرن ۴ تا ۱۱ میلادی کرسی اسقفی «اساقفه» وابسته به دودمان مرادابتونی «مردبد» در نخجوان قرار داشت. سده ۴ میلادی هزاران ارمنی و یهودی در «نخجوان، . درنیمه نخست سده ۶ میلادی درنخجوان مرکز ضرب سکه‌های ساسانی دایر شد. درعهد جنگهای «ایران» و «بیزانس» درسال ۶۲۵ میلادی «هراکلیوس» طی لشگرکشی‌های خود شهر و بخشی از سرزمین نخجوان را ویران کرد.
نخجوان در زمان خلافت عثمان بوسیله مسلمانان فتح شده ولى تا سالها شورشهایى در آن رخ مى‏داد که عمده‏ترین آنها شورش بابک خرمدین بود.
در سالهای ۴۱۲-۴۱۱ هجری قمری «غزان» به سرزمین «وسپوهرگان» که شامل نواحی «وان»، «اردوبار» و «نخجوان» بود، حمله بردند. نخجوان در سده‌های ۱۰ و ۱۱ میلادی (۴ و ۵ هجری) از شکوفایی برخوردار بود ، ولی از آن پس غزان به سرزمین مزبور هجوم آوردند.
در سده ۱۲ میلادی (۶هجری قمری) نخجوان تابع دولت «ایلدگزها» بود. در شهر نخجوان کلیساها، مساجد و کاروانسراهای متعددی وجود داشت. سال ۱۲۲۱ میلادی (۶۱۸ هجری قمری) مغولان به نخجوان حمله بردند. در سال ۱۲۲۵ میلادی، ‌۶۲۲ هجری قمری «جلال‌الدین محمد خوارزمشاه» بر نخجوان حکم راند. ولی در آن زمان نخجوان در معرض جنگهایی قرار گرفت که حاصلش جز ویرانی نبود . روبروک» روزنامه‌نویس اروپایی قرن ۱۳ میلادی نوشت:
«نخجوان در سده‌های ۱۰ و ۱۱ میلادی دارای ۸۰ کلیسا بود که به سبب تاخت وتاز ترکان سلجوقی و تاتار و مغول در سده‌های ۱۲ و ۱۳ میلادی از بین رفتند.» در قرن ۱۳ میلادی (۱۲۳۰میلادی، ۶۲۸هجری قمری) نخجوان بار دیگر به دست مغولان افتاد. سال ۷۸۸ هجری قمری (۱۳۸۷ میلادی)، تیمور به نخجوان حمله برد و این یک سال پس از نفوذ اردوی «زرین» بود. نخجوان در قرن ۹ هجری قمری (۱۵ میلادی) درتصرف فرمانروایان «قره قویونلو» و سپس «آق قویونلو» قرار گرفت. در قرن ۱۰ هجری قمری در سال ۹۰۷ هجری قمری و ۱۵۰۱ میلادی قزل‌باش‌های صفوی بر سپاه آق‌قویونلو پیروز شدند. از آن پس نخجوان تحت حاکمیت صفویان درآمد. شاه‌ اسماعیل صفوی در سال ۹۰۷ هجری قمری، «امیرالوندبیگ» آق‌قویونلو را در نزدیکی قلعه نخجوان شکست داد و در تبریز بر تخت نشست.
«سلطان مراد سوم» عثمانی درسال ۹۸۷ هجری قمری «۱۵۷۹ میلادی» چون از تصرف شروان بدست سپاهان قزل باش خبر یافت، «سنان پاشا» را در آغاز سال ۹۸۸ هجری قمری مامور تسخیر ولایت قفقاز کرد. در سده‌های ۱۱ و ۱۲ هجری (۱۶ و ۱۷ میلادی) و دوران جنگهای ایران و عثمانی، اراضی نخجوان بارها به میدان جنگ سپاهان دو کشور تبدیل شد. در قرن ۱۱ هجری (سال ۱۰۱۲ هجری قمری)، ۱۶۰۳ میلادی شاه عباس برای بازپس گرفتن ولایات شمال غربی ایران از جمله نخجوان از دولت عثمانی به آذربایجان لشگر کشید. شاه عباس با روش خاصی که در جنگها داشت توانست بخش بزرگی از آذربایجان، قره‌باغ، ارمنستان ونخجوان را از ترکان بازپس گیرد. چند سال بعد و پس از زدو خوردهای پراکنده ، در سال ۱۶۱۳ میلادی، در اصفهان مذاکرات صلح ایران و عثمانی با امضای یک قرارداد به پایان رسید. طبق این قرارداد دولت عثمانی از همه دعاوی خود در قفقاز دست کشید. اگرچه عثمانی ها به این قرارداد پایبند نماندند .
در سال ۱۱۳۷ هجری قمری حاکمیت صفویان بر نخجوان پایان یافت . پس از آن مدتی خان نشین های مستقل در نخجوان حضور داشتند . در دوره نادر شاه حاکمیت ایران به نخجوان تقویت شد . در پیکاری که میان «نادر» و «تیمورپاشا» عثمانی درگرفت ، ‌سردار ترک شکست خورد. این شکست سبب شد که «علی‌پاشا» طی نامه‌ای متذکر گردد که آماده است «قلعه نخجوان» را رها کند و به «قسطنطنیه» باز گردد.


در دوران جنگهای ایران وروس (۱۸۲۶ـ۱۸۲۸میلادی)، نخجوان از سوی ارتش روسیه تزاری اشغال شد و طبق «معاهده ترکمنچای» اراضی این خان‌نشین به تصرف دولت روسیه درآمد و دست ایران از این منطقه کوتاه شد . در سال ۱۸۴۱ میلادی «قرن ۱۹ میلادی» نخجوان تابع حکومت گرجستان و در سال ۱۸۴۶ میلادی تابع حکومت ایروان «ارمنستان» شد. و درسال ۱۹۱۸ میلادی نخجوان تحت اشغال نیروهای ترک قرار گرفت. بعد از شکست ترکها درجنگ جهانی اول، آنها به مفاد قرارداد «مودروس» در ۳۰ اکتبر سال ۱۹۱۸ میلادی با انگلیسیها تن دادند و متعهد شدند تا از قفقاز و شمال غرب ایران خارج شوند، ولی از اجرای کامل این تعهد سرباززدند و ستادهای نظامی آنها در جنوب غرب قفقاز از جمله نخجوان باقی ماندند. این گروه نظامی با کمک مساواتی‌های نخجوان هسته‌های اولیه بنیان «جمهوری ارس» را تشکیل دادند. (مساواتی ها در جمهوری آذربایجان نیز برهبری محمد امین رسول زاده جمهوری آذربایجان را تاسیس کردند . ) حکومت ارس با حمایت و دخالت مستقیم لشگر ۹ ترکیه تأسیس گردید که اراضی وسیعی ازناحیه ارس را می‌پوشاند. جمهوری ارس از ۱۲ آوریل سال ۱۹۱۸ میلادی شروع به فعالیت رسمی نمود. قلمرو حکومت ارس از «ایگدیر» تا «مهرب» کشیده شده بود که شامل ایالات نخجوان، شرور، دره لیز، ‌ودی‌باسار، قمرلی، جلفا، اردوباد و مهری بود.


«جمهوری ارس» تا ۱۲ فوریه سال ۱۹۱۹ میلادی درجنوب غرب قفقاز فعالیت داشت ، تا اینکه در ژانویه سال ۱۹۱۹ میلادی نیروهای انگلیسی نخجوان را اشغال کردند و نیروهای بریتانیا درمنطقه دوولی، نخجوان، جلفا و شاه تختی مستقر گردید. با حضور انگلیسی ها ، جنگ ودرگیری بین نیروهای مسلمان و ارمنی به آن حد رسید که درتابستان سال ۱۹۱۹ میلادی نیروهای داشناک با همکاری افسران ونظامیان انگلیسی نخجوان را گرفتند و در نتیجه این کشمکش‌ها، جمهوری ارس سقوط کرد. پس از آن، درنخجوان تشکیلات جدیدی در شکل فرمانداری نظامی به وجود آمد، در برابر متجاوزان انگلیسی ، متجاوزان ترک نیز امکان ماندگاری‌ در نخجوان را نداشتند . به این ترتیب، به دلیل عدم توانایی ترکها درمقابله با انگلیسی‌ها سرانجام «جمهوری ارس» نیز به کلی فروپاشید و نخجوان بدست ارامنه افتاد. با خروج ترکها از نخجوان، رهبران جمهوری‌های قفقاز در خدمت انگلیسی‌ها قرار گرفتند وبا آنهاهمکاری کردند، انگلیسی‌ها سیاست‌های حمایتی خود را ازارامنه ادامه دادند تاسرانجام با عقب‌نشینی آنها از قفقاز انجامید، نخجوان به اشغال روس‌های بلشویک درآمد. در این مقطع بعلت حضور شاهان بی کفایت در ایران ، ایران نقش تعیین کننده ای در تحولات نخجوان نداشت . این در شرایطی است که مردم نخجوان در این دوره نیز چشم به ایران داشتند .
در این راستا روز نهم اردیبهشت ماه ۱۲۹۸ خورشیدی (۳۰ آوریل ۱۹۱۹ میلادی) تعداد کثیری از مردم شهر نخجوان در برابر کنسولگری ایران اجتماع کردند. آنها با فریاد زنده باد دولت ایران، تقاضای تابعیت ایران و الحاق به وطن اصلی (مام میهن ) خود را نمودند. تظاهرات مردم نخجوان چندین روز به درازا کشید. اهالی نخجوان، رئیسان حکومت ملی، رئیس قشون محلی، کلیه‌ محترمین نخجوان با ارسال ۱۲ تلگراف به دولت ایران، شاه، سفرای خارجه، رئیس جمهوری آمریکا، انجمن صلح ورسای و غیره، تقاضای الحاق به ایران را کرده و همه جا متذکر شدند که در اصل ایرانی‌نژاد و مسلمان بوده و ۹۳ سال است به زور از خاک ایران، جدا شده‌‌اند.(اشاره به قرارداد ۱۸۲۸ ترکمنچای ) دولت موقت محلی نخجوان متشکل از کلبعلی خان و سلطان‌اف رئیس حکومت، حاج حسینعلی قربان‌اف، رئیس ستاد قشون و چند نفر از متنفذین و کلیه‌ی اعضاء شورای ملی، با امضاء قطعنامه‌ای خود را تابع ایران و ایرانی‌نژاد معرفی و یک هیات نمایندگی مرکب از شیخ عبدالجبار بکتاش، مهدیقلی خان دیاربکری، حاج سید باقر حیدرزاده، حسین آقا نوروز آزاده را تعیین و به تبریز اعزام داشتند. آنان، ضمن نامه‌‌ای بسیار شورانگیز و مهیج خطاب به ایرانیان و اظهار تاثر از اینکه ۹۳ سال به حکم زور از براداران خود دوریم، به عنوان نیل به آرزوهای دیرینه تقاضای الحاق به وطن اصلی خود ایران نمودند. در اوایل اردیبهشت، نمایندگان آنها به تبریز آمدند و از طرف دولت ایران، آقای علی هیات به عنوان نماینده به نخجوان اعزام شد. شخص دیگری نیز به نام مصدق دیوان از طرف دولت نماینده رسمی در نخجوان بود. اما در این قضیه انگلیسی‌ها بعلت معاملاتی که با روسها داشتند ، باطناً مخالف و مایل نبودند ایران اراضی از دست رفته خود را باز پس گیرد. انگلیسی‌ها در انجمن صلح نگذاشتند ایران کاری صورت دهد و این قضیه هم از بین رفت.
نهایتاً در تاریخ ۲۸ ژانویه ۱۹۲۰ سه ماه پس از تاسیس جمهورى سوسیالیستى آذربایجان شوروی ، حکومت مشابهى نیز در نخجوان تشکیل گردید و در ماه مارس ۱۹۲۱ در شهر مسکو پیمانى میان دولت‏ شوروى و ملیون ترکیه به امضاء رسید، که طبق این پیمان، نخجوان به صورت قسمتى از جمهورى سوسیالیستی آذربایجان شوروی درآمد. این پیمان در نخستین کنگره شوراهاى نخجوان در ۲۵ ژانویه ۱۹۲۲ به تصویب رسید. در۲۷ فوریه‏۱۹۲۳ سومین کنگره شوراهاى سراسر نخجوان، کمیته اجرائیه آن سرزمین را پدید آورد. در نهم فوریه سال ۱۹۲۴ نخجوان از سوی دولت مسکو به صورت یک منطقه خود مختار اعلام شد و نخستین قانون اساسى آن در۱۹۲۶ به تصویب رسید
در سال ۱۹۹۱ نیز با فروپاشی شوروی و استقلال جمهوری آذربایجان ، نخجوان نیز بصورت جمهوری خودمختار در ترکیب جمهوری آذربایجان قرار گرفت .

۲) جایگاه زبان و ادبیات فارسی در قفقاز

بعلت حضور تاریخی ایران در قفقاز ، زبان و ادبیات فارسی جایگاه رفیعی در این منطقه دارد .
از سوی دیگر در سال های پایانی قرن نوزدهم، منطقه قفقاز به علت قرابت های فرهنگی ایرانیان با مردم آن و پیشرفت های اقتصادی، صنعتی و تجاری، به یکی از کانون های مهاجرت ایرانیان در خارج از مرزهای سیاسی ایران تبدیل شد. در این دوره جمعی از ایرانیان برای کار در کارخانه ها، معادن و چاه ها نفت و همچنین به منظور تجارت عازم قفقاز شدند. از جمله پدر حیدرعلی اف رئیس جمهوری فقید جمهوری آذربایجان یکی از این مهاجران بود . حضور گسترده و روزافزون مهاجران ایرانی و اقامت آنان به مدت طولانی در قفقاز، موجب شد تا برخی ترقی خواهان و روشنفکران ایران، به تاسیس انجمن های خیریه و تاسیس مدارس و کانون های فرهنگی زبان فارسی در آن منطقه اقدام کنند. در این خصوص اطلاعات مفصلی در کتاب ایرانیان مهاجر در قفقاز اثر نظامعلی دهنوی از انتشارات وزارت امور خارجه ارایه شده است .
در این کتاب حاضر، نویسنده با استفاده از مدارک و اسناد تاریخی، در صدد پاسخ به این سوال هاست: چرا و چگونه ایرانیان مهاجر در قفقاز اقداماتی در راستای توسعه فرهنگ ایرانی و زبان فارسی انجام دادند؟ مدارس ایرانی در قفقاز چه نقشی در توسعه فرهنگ ایرانی و زبان فارسی داشتند؟ نویسنده نخست به علل مهاجرت ایرانیان به قفقاز، شمار آنها، مشاغل آنها، دیدگاه های اهالی این منطقه نسبت به مهاجران ایرانی پرداخته است. سپس در بخش پایانی نیز، وضعیت مدارس ایرانی در قفقاز، برنامه های درسی، کیفیت و امکانات آموزشی و وضعیت آنها پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، مورد بررسی قرار گرفته است.
قفقاز خاستگاه نظامی گنجوی و خاقانی شروانی است که سروده هایشان همه به زبان فارسی است .با وجود این نکته مهمی که در مورد زبان فارسی در جمهوری آذربایجان مطرح بوده است ، مقابله برخی از عناصر مشخص با زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در قفقاز است . در مقاطعی از تاریخ نه تنها تدریس زبان فارسی در مدارس و انتشار کتاب و روزنامه بدین زبان در مناطقی بویژه جمهوری آذربایجان ممنوع شد, بلکه پیدا شدن یک جلد کتاب با خط و زبان فارسی در نزد هر کس جرمی سنگین تلقی گردید.
اسناد مطبوعاتی دانشگاه جمهوری آذربایجان حاکی از آن است که تا چند سال بعد از وقوع انقلاب کمونیستی, کتابها و مجلات به زبان فارسی یا به زبانهای فارسی و آذری منتشر می¬شدند. جالب است که نشریه¬ای به نام «آذربایجان, جزء لاینفک ایران» نیز منتشر می¬شد. در چنین منطقه-ای امروز اکثریت مردم با زبان فارسی آشنایی ندارند و نمی¬توانند آثار بزرگان خود مانند نظامی و خاقانی و … را روخوانی کنند . در دوران سلطه کمونیسم بر مناطق آذری¬نشین قفقاز تبلیغات گسترده¬ای علیه ایران انجام می¬شد. دستگاه تبلیغاتی کمونیست¬ها بر آن بود تا در جهت ایجاد فاصله معنوی و حتی ایجاد نفرت در نسل های جدید اهالی جدامانده از ایران, عامل مشکلات ایران را به «عنصر فارس» نسبت دهد. هم¬اکنون نیز در مطبوعات و رسانه¬های ضد ایرانی جمهوری آذربایجان به تبعیت از دوران شوروی, حکومت ایران را «حکومت فارس ها» می‌نامند! و باز به تبعیت از دوران شوروی, زبان فارسی را که زبان تاریخی و ملی ایرانیان در دوران حکومت¬های مختلف قاجار, صفوی, غزنوی و … بوده است, به عنوان زبانی معرفی می¬کنند که توسط فارس¬ها تحمیل شده است. در چنین شرایطی است که برغم اینکه گنجینه ارزشمند تاریخی جمهوری آذربایجان در طول تاریخ فارسی بوده است ، اتحادیه نویسندگان آذربایجان ، حتی شعبه ایران ندارد که در چارچوب آن آثار فارسی بررسی شود ، حال آنکه همین اتحادیه ، شعبه ای بنام باصطلاح آذربایجان جنوبی دارد .
باوجود این بسیاری از شاهکارهای ایرانی و فارسی زبان در قفقاز و بویژه جمهوری آذربایجان از جایگاه بالایی برخوردار است .

در این راستا می توان به جایگاه شاهنامه در قفقاز اشاره کرد. دکتر ولی صمد درباره شاهنامه فردوسی، در سرزمین قفقاز، کارهای مهمی انجام داده است که در هفته نامه «تاجیکستان» شماره های ۱۱ تا ۳۲ به چاپ رسیده است .

در حال حاضر رایزنی فرهنگی ایران در جمهوری آذربایجان و نیز نهادهای فرهنگی وابسته به ایران در جمهوری آذربایجان نظیر بنیاد طوسی در راستای گسترش زبان فارسی در جمهوری آذربایجان فعالیت می کنند و در این راستا کلاسهایی را نیز تشکیل داده اند . سمینارهایی نیز در این خصوص تشکیل شده است که از جمله می توان به سمینار ”موقعیت زبان و ادبیات فارسی پس از انقلاب اسلامی ایران و موقعیت آن در جمهوری آذربایجان“ اشاره کرد که در اسفند ۱۳۸۲ در گالری ستار بهلول زاده باکو برگزار شد .
کرسی زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه دولتی باکو چندین دهه است که برقرار است . آقای دکتر توفیق جهانگیر اف استاد دانشگاه و رئیس دپارتمان زبان و ادبیات فارسی دانشگاه دولتی باکو می باشد . از نظر وی زبان فارسی زبان مشترک ایران و جمهوری آذربایجان است و این اهمیت ناشی از سه عامل مهم است:

اول اینکه زبان فارسی در گسترش اسلام نقش بزرگی داشته است. دین اسلام به زبان عربی به صحنه هستی آمده لکن زبان فارسی در گسترش و نشر آن نقش مهمی را ایفا کرده است و خصوصاً نقش علمای فارس زبان در زمینه تصوف و عرفان بسیار مهم است.

و امّا عامل دوّم, فرهنگ و تاریخ مشترک مردم دو کشور است. شاعران بزرگ ما از جمله نظامی, خاقانی, فضولی و سایر شعرا, آثار خود را به زبان فارسی خلق کرده اند و ما با آموزش زبان فارسی میراث تاریخی و فرهنگی خود را میآموزیم. عامل سوم, اینست که چون ایران به عنوان کشوری دارای تمدّن و دولت ۲۵۰۰ ساله, نزدیکترین کشور به جمهوری آذربایجان است و بنا براین آموزش و گسترش زبان فارسی در جمهوری آذربایجان ضروری است. با وجود این همکاری دولت باکو تاکنون برای گسترش زبان فارسی در جمهوری آذربایجان تاکنون چندان قانع کننده نبوده است .محافل رسمی جمهوری آذربایجان با ترجمه اشعار فارسی شاعران بزرگی چون نظامی گنجوی به زبان آذری چنین القاء می کنند که اساساً نظامی شعر فارسی نمی سروده است . با وجود این گزارشهای رایزنی فرهنگی ج .ا. ایران در باکو حاکی از آن است که هر سال بر تعداد علاقمندان به زبان فارسی در جمهوری آذربایجان افزوده می شود . برغم اینکه کرسی زبان فارسی در دانشگاه دولتی باکو برقرار است ، اما برخلاف ارمنستان ، در مدارس جمهوری آذربایجان زبان فارسی از جایگاهی برخوردار نیست و در مدارس جمهوری آذربایجان زبان فارسی تدریس نمی شود . در ارمنستان در چندین دبیرستان زبان و ادبیات فارسی تدریس می شود .

بایدگفت در زبان دو کشور کلمات فارسی و آذری مشترک زیادی وجود دارد و در گذشته الفبای زبان آذری نیز الفبای فارسی و عربی بوده که بعدها به الفبای کریل و لاتین تبدیل شده است, اما هیچگاه نمیتوان الفبای گذشته و میراث تاریخی را به فراموشی سپرد. بنا بر این دانشجویان زبان فارسی در جمهوری آذربایجان با آموزش این زبان در واقع الفبای تاریخی خود را نیز آموزش می یبینند.از سوی دیگر کتب و نشریات و روزنامه های علمی و معتبر زیادی در ایران به زبان آذری و با الفبای فارسی منتشر می‌شود و توسعه الفبای فارسی در جمهوری آذربایجان موجب خواهد شد که مردم بتوانند از کتب و نشریات آذری زبان ایران نیز استفاده کنند. و شهروندان آذری نیز با یادگیری الفبای فارسی می‌توانند دامنه استفاده از کتب و نشریات به زبان آذری در جمهوری آذربایجان را گسترش دهند. در هر حال باید گفت آموزش زبان فارسی کمک بزرگی به آموزش زبان عربی میکند که این زبان نیز زبان قرآن است و آموزش آن مورد خواست مردم مسلمان جمهوری آذربایجان است .
گفتنی است با توجه به گامهای اخیر ایران و جمهوری آذربایجان برای گسترش روابط و نیز افزایش متاقضیان آموزش زبان فارسی در جمهوری آذربایجان ، در حال حاضر سفارت ایران در باکو بدنبال ایجاد تأسیس مرکز توسعه زبان فارسی در جمهوری آذربایجان است که با استقبال ایرانشناسان جمهوری آذربایجان مواجهه شده است .

گویش های ایرانی ملل قفقاز (جمهوری آذربایجان )

در قفقاز بویژه در جمهوری آذربایجان از گروه زبان‌های ایرانی سه زبان: کردی، تالشی، تاتی رواج دارد. کردها در مناطق «کَربَجَر» (کلبه جَر)، لاچینی، قبادلی، زنگلان و جمهوری خودمختار نخجوان و نیز در نواحی جبرائیل، یولاخ، خودات و در روستاهای معدود دیگر زندگی می‎کنند. مردم تالشی زبان، در نواحی: آستارا، لنکران، لریک، ماساللی پراکنده اند. تالش ها اکثراً در جنوب قفقاز در ناحیه یی که پیش از این گشتاسفی نامیده می شده و در کرانه های غربی دریای خزر واقع شده است، نشیمن دارند و گروهی از آنان نیز در ناحیه تالش ایران زندگی می‌کنند. اما تاتها در دوردست ترین مرزهای شمال شرقی قفقاز در دامنه ها و کوه‌پایه ها و درّه های کوههای قفقاز پراکند ه اند . این سرزمین شامل شبه جزیره آبشرون ، باکو، سوراخانی، بالاخانی، ماشتاغا (موشتاغی)، بوزونا، امیرخان، زیره است که گروهی از مردمان و ساکنان آنها، در گفتگو از زبان تاتی استفاده می کنند. بطور مثال مردم سوراخانی و بالاخانی به طور کلی در گفتگوهای خود به دو زبان ترکی و تاتی سخن می گویند. در مرده کان، امیرخان، هووسن، بینه و خیله، تنها اشخاص سالخورده به تاتی حرف می‌زنند و جوانان به ترکی مکالمه می کنند.
گذشته از اینها ساکنان نواحی:

قوبا، دوه چی، اسماعیللی، خیزین، سیازان، قوناق، کندی، قوتگاشن نیز، تاتی زبان هستند. همچنین مردم ناحیه دربند و برخی نواحی داغستان (کایتاکو، طبرسران، مخاچ قلعه) نیز تاتی زبانند و روی هم رفته، طبق آمار سالهای اخیر، (که به درستی آنها اطمینانی نیست زیرا به خاطر فشارهای دولت باکو اغلب تاتها ملیّت خود را پنهان می‌دارند و خود را ترک زبان معرفی میکنند)، تات‌های این نواحی یازده هزار تن بوده‌اند.

تاتی زبانها به سه گروه تقسیم می شوند:

۱- تات‌های مسلمان، اعم از سنی و شیعه که در آبشرون، خیزین، دوه چی و نواحی دیگر زندگی می کنند.
۲- تات‌های کلیمی مذهب که خود را «داغ جوودی» یعنی یهودی‌های کوهستانی می نامند و اکثرا در داغستان ساکن هستند.
۳- تاتهای مسیحی یا تاتهای ارمنستان که در روستاهای ماتراسه و بخش اسماعیللی و روستای کیلوز و بخش دوه چی و ارتاشِن و قوبا زندگی می کنند . طبق آمار سرشماری سال ۱۹۲۶ میلادی عده تات‌های کوهستانی کلیمی، ۲۶ هزار تن بوده است.

بهر حال، وجود مردمان ایرانی نژاد و ایرانی زبان در دوردست‌ترین نقاط شمالی قفقاز و شناخت زبان و فرهنگ آنان که اصطلاحاً تات و تاتی نامیده می شوند، از هر جهت قابل توجه و شگفت انگیز و شایسته بررسیهای علمی و تاریخی است که متاسفانه به عللی در ایران به آن کمتر توجه شده است.
درگذشته براثر سیاستهای اشغالگرانه و استعماری روسها و ایادی آنها، دانشمندان و زبانشناسان روس در دوره تزاری به اجبار منکر وابستگی‌های نژادی و زبانی مردمان بومی این سرزمین‌ها با مردم ایران بودند و آنان متاسفانه کوشیده اند با حدس و گمان و جعل ، این مردمان را مهاجرانی وانمود نمایند که در دوره ساسانی (انوشیروان) از ایران بدین نواحی کوچ داده شده اند. بنابراین این تیره های آرانی را از بومیان اصلی قفقاز، یا بهتر بگوییم سرزمین آران ندانسته، سعی کرده اند زبان و گویش آنان را از زبان های فارسی به شمار نیاورند!
بعد از انقلاب بلشویکی، کمونیست ها نیز از همان سیاست پیروی کرده از راههای ]به اصطلاح[ تاریخی و مطالعات اجتماعی، عالما و عامدا گویش‌های تاتی را دنباله زبان آرانی که بیشتر مردم این نواحی در دوره ساسانی و صدر اسلام همگی بدان سخن می گفتند و تاریخ و جغرافی نویسان متفقاً و به صراحت از آن یاد کرده اند- ندانسته و سرنوشت جدایی برای آن تعیین کنند که البته یک انحراف عمدی و سیاسی بود که متاسفانه دانشمندان نیز فهمیده یا نفهمیده از آن پیروی کردهاند.
درباره زبانهای تاتی قفقاز، مطالعات و بررسی های چندی انجام گرفته است از جمله و. ف میللر درباره گویش تاتی کلیمیان قفقاز گفتاری زیر عنوان «مورفولوژی گویش تاتی یهودی و نشانه های نژاد ایرانی در جنوب روسیه» در سال ۱۸۹۰ چاپ و هم او در سال ۱۹۲۶ کتاب خود را با عنوان «زیستگاه و گویش تات ها» منتشر کرده است. باز در سال ۱۹۳۲ کتابی به عنوان «درباره گویش یهودیان قوبای قفقاز» و در ۱۹۴۵ «متون تاتی» را به چاپ رسانده است. از محققان سرشناس زبان تاتی باید از آ. ل. گرونبرگ نام برد که کتاب مفصلی به زبان روسی به عنوان «زبان تاتی آذربایجان شمالی» در سال ۱۹۶۳ چاپ کرده که شامل مونوگرافی و آواشناسی و دستور و واژه ها و متون و مکالمات تاتی است و کتاب مفید و مهمی به شمار می‎رود. م. حاجی یف که خود از تاتها است، گویش تاتی قوناق کندی را مورد بررسی قرار داده و به سال ۱۹۶۶ م. به عنوان رساله نامزدی دوره دکتری از آن دفاع کرده است. نیز ت. احمدوف، گفتاری زیر عنوان «ملاحظاتی درباره روابط زبان آذری با زبان تاتی» فراهم کرده که به سال ۱۹۶۵ چاپ شده است. در ظرف چهل و پنجاه سال اخیر نیز کتابها و تالیفات نسبتا فراوانی راجع به زبان تاتی منتشر شده است که از جمله آنها اشعار ونمایشنامه های م. بخشی اف (متولد ۱۹۱۰)،اشعار و داستانها د. آنتی یوف (متولد ۱۹۱۳) ، افسانه های خ. داداش اوف، منتشر شده در ۱۹۴۷ می باشد. در ۱۹۴۰ نیز مجموعه از فرهنگ عامه تاتی چاپ و منتشر شده است. متاسفانه سیاست تات زدایی در قفقاز از زمان انتزاع این سرزمینها از ایران به صورتهای مختلف شروع شده و همچنان با شدت و ضعف ادامه یافته است و سعی دولت تزاری و دولتهای محلی در عهد امپراتوری و زمان کمونیستی که متاسفانه اغلب عاملان آن نیز خود ارانیان ترک زبان بوده اند که هدفش ترک جلوه دادن و ترک کردن تاتها و راندن آنان از صحنه و انکار نژاد و زبان و فرهنگ و تاریخ گذشته این سرزمین بوده است.
درسال ۱۸۷۵، اکادمیسن «‌‌دُرن» می‎نویسد: «فقط سالخوردگان و زنان به زبان تاتی سخن میگویند». «میللر» جریان انتقال زبان تات‌ها به زبان ترکی آذربایجانی را (به ویژه در شبه جزیره آبشوران) بسیار سریع بیان کرده می نویسد: در بسیاری از دهکده های ناحیه آبشوران و مثلا در پیر ساکر و مردهکان، بیلکا) در حدود ۱۹۲۰ فقط سالخوردگان زبان تاتی را به یاد داشتند و در نقاط دیگر (مثلا سوراخانی) فقط در زندگانی خصوصی و خانوادگی از زبان تاتی استفاده می شد). در حالی که خود او تصریح می کند که حتی در سال ۱۹۲۹ در نواحی خیزین و قوبا که تاتها زندگی میکنند نه تنها زنان بلکه مردان هم زبان ترکی آذربایجانی را نمی‌دانستند.
در ده ساله نخست حکومت شوروی که اندک حقی برای ملتهای کوچک و ضعیف قائل بودند، خطی برای زبان تاتی ساخته و در آموزشگاه‌ها متداول ساختند ولی سپس از این کار پشیمان شده، به بهانه کمی عده تاتها و این که همه آنها با زبان ترکی آشنایی دارند، این کار را نامناسب دانسته، موقوف کردند و هم اکنون نوآموزان تات در آموزشگاهها به خط و زبان ترکی آذربایجانی تحصیل میکنند و به تدریج زبان آباء و اجدادی خود را فراموش میکنند. اما ساکنان تاتی زبان داغستان، نخست از خطی که در سال ۱۹۲۸ بر پایه الفبای لاتین برای زبان آنها تنظیم شده بود، استفاده میکردند سپس در سال ۱۹۳۸ الفبای آنها را بروسی (سیریلی) تغییر دادند که هم اکنون نیز پایدار است، زیرا خطر فرهنگی و سیاسی از طرف آنان که کلیمی مذهب اند محسوس نیست.

جایگاه ایرانشناسی در دانشگاهها و مراکز علمی ـ تحقیقاتی قفقاز

• جمهوری آذربایجان :

بایدگفت در جمهوری آذربایجان بعلت سیاست های ضد ایرانی که همواره اعمال می شود ، ایرانشناسی آنچنانچه شایسته است گسترش نیافته است . البته رشته شرقشناسی از قدیم الایم در فرهنگستان علوم جمهوری آذربایجان و دانشگاه دولتی باکو بوده است که در آن مباحث ایرانشناسی نیز مطرح می شد . اگرچه ایرانشناسی در جمهوری آذربایجان چه در دوره شوروی و چه پس از استقلال جمهوری آذربایجان با اغراض سیاسی ترکیب شده است .
بدنبال سفر اردیبهشت ماه ۱۳۸۱ حیدر علی اف رئیس جمهوری وقت جمهوری آذربایجان به ج.ا.ا. و امضای یادداشت تفاهم جدید همکاریهای فرهنگی, فصل نوینی از مناسبات دو کشور در زمینه های فرهنگی و هنری آغاز شده است. مذاکره و تبادل نظر با دانشگاهها و مراکز علمی آموزشی جمهوری آذربایجان و اعلام آمادگی آنها جهت امضا قرارداد همکاری متقابل و رسمی با رایزنی فرهنگی, موافقت برخی از مراکز آموزشی با راه اندازی اطاقهای ایران و دوره های آموزش زبان فارسی, برگزاری جلسه مشترک رایزنی فرهنگی و مسئولین اداره روابط بین الملل وزارت فرهنگ آذربایجان و بحث و بررسی پیشنهادها و راهکارهای عملی و اجرائی برنامه های مشترک فرهنگی و تاکید بر لزوم انجام مذاکرات و تبادل نظرهای بیشتر, اعلام آمادگی انستیتو نسخ خطی و موزه ادبیات نظامی آذربایجان جهت امضا قرارداد همکاری متقابل با مراکز ذیربط ج.ا.ا. نشاندهنده خط مشی و عزم مسئولین آذری جهت برقراری روابط و مناسبات تنگاتنگ با ایران مجموعاً زمینه را برای تقویت ایرانشناسی در جمهوری آذربایجان فراهم ساخته است . در حال حاضر مرکزایران‌شناسی‌ آکادمی‌ علوم‌ جمهوری‌ آذربایجان‌ فعال است . عمده فعالیت ایران این است که در مراکزآموزشی مهم جمهوری آذربایجان ، اطاق ایرانشناسی ایجاد شود . بویژه در کتابخانه های بزرگ جمهوری آذربایجان بمانند کتابخانه مرکزی به ریاست لیلاغفوراف نیز انجام چنین اقداماتی در راستای گسترش ایرانشناسی در جمهوری آذربایجان ضروری است . بویژه اینکه با سفر تابستان ۱۳۸۳ سید محمد خاتمی رئیس جمهوری ایران به باکو سفر زمستان ۱۳۸۳ الهام علی اف به تهران ، زمینه برای فعالیتهای ایرانشناسی و شناساندن چهره ای واقعی از ایران در جمهوری آذربایجان فراهم شده است .
در این راستا رایزنی فرهنگی ایران در باکو در سالهای اخیر نشست هایی با ایرانشناسان برگزار کرده است . برگزاری نشست با جمعی از ایرانشناسان جمهوری آذربایجان و بحث و تبادل نظر در خصوص وضعیت ایرانشناسی و زبان و ادب فارسی و نیز استماع دیدگاههای ایرانشناسان جمهوری آذربایجان اقدامی مفید می باشد . بایدگفت موزه های جمهویر آذربایجان همگی نشاندهنده سابقه ایران در جمهوری آذربایجان است . بعنوان نمونه آثار و کتب موجود در انستیتو نسخ خطی بطور عمیق بیانگر و مبین فرهنگ و مدنیت ایران می باشند.
قابیل جمالزاده, استاد دانشگاه و پژوهشگر مرکز مطالعات سیاسی علمی اجتماعی آکادمی علوم از جمله ایرانشناسان جمهوری آذربایجان است . وی در همایش ایران شناسی در تهران شرکت کرده و سپس این همایش را به تعبیری همایش آذربایجانشناسی توصیف کرده است . چرا که از بین مقالات ارائه شده تقریباً ۱۷ مقاله به فرهنگ و مدنیت آذربایجان و عالمان و متفکران آذری اختصاص یافته بود. وی در این همایش به بررسی آثار و نسخ خطی فارسی در قرن نوزدهم پرداخته است . با توجه به آشنائی و تسلط ایشان به زبان فارسی مقاله مذکور به این زبان قرائت گردید.
خانم مهری محمداوا پژوهشگر انستیتو نسخ خطی یکی دیگر از ایرانشناسان جمهوری آذربایجان است . که در خصوص آثار نظامی گنجوی مطالعاتی کرده است . اسلام نظراف نیز از کارشناسان و مفسران سیاسی جمهوری آذربایجان است که از ایرانشناسان برجسته می باشد . نظراف معتقد است روابط جمهوری آذربایجان و جمهوری اسلامی ایران در ده سال اخیر بویژه پس از استقلال جمهوری آذربایجان هرچند توسعه و گسترش یافته است ولی این روابط و مناسبات همیشه بخاطر عوامل و پارامترهای مختلفی نوسان داشته است. وی در خصوص وضعیت ایرانشناسی در جمهوری آذربایجان ، از درج برخی مطالب نادرست در مطبوعات آذربایجان ابراز تاسف نموده و افزودند: خوشبختانه مردم دو کشور ایران و جمهوری آذربایجان هردو محکوم به زندگی در کنار هم هستند و هیچ قدرت و نیروئی نمی تواند آنها را از هم جدا سازد.
آتاعمی میرزایف پژوهشگر انستیتو ادبیات آکادمی علوم ، حافظ عثمان اف محقق و پژوهشگر دانشگاه پزشکی باکو ، حسن نجف اف پژوهشگر انستیتو نسخ خطی ، شفق علی بیلی شرقشناس و پژوهشگر انستیتو شرقشناسی ، امام وردی حمیداف پژوهشگر انستیتو ادبیات آکادمی علوم ، مهدی کاظم اف مدرس دانشکده شرقشناسی دانشگاه دولتی باکو ، پرفسور شاهین فاضل مولف ۱۷ کتاب ، لیلاغفوراوا رئیس کتابخانه ملی جمهوری آذربایجان ، دکتر ایوب و دکتر میر جعفر معاون رئیس انستیتو تربیت معلم جمهوری آذربایجان از جمله ایرانشناسان جمهوری آذربایجان هستند .

نسخ خطی با ارزش فارسی موجود در مراکز نسخ خطی قفقاز

• جمهوری آذربایجان
جمهوری آذربایجان بعنوان کشوری مسلمان و همسایه از جمله کشورهایی است که در آنجا نسخ خطی فراوان فارسی نگهداری می شود . از جمله این نسخ خطی در انستیتو نسخ خطی آکادمی علوم جمهوری آذربایجان و موزه ادبیات نظامی آذربایجان می باشند . آثار و کتب موجود در انستیتو نسخ خطی جمهوری آذربایجان بطور عمیق بیانگر و مبین فرهنگ و مدنیت ایران می باشند. تاکنون دهها مقاله در خصوص نسخ خطی ایران در جمهوری آذربایجان منتشر شده است . از جمله می توان به مقاله « آثار و نسخ خطی فارسی در قرن نوزدهم » اثر قابیل جمالزاده ایرانشناس معروف جمهوری آذربایجان اشاره کرد که به زبان فارسی بطور کامل آشنایی دارد .
عمده ترین محل نگهداری نسخ خطی در جمهوری آذربایجان ، انستیتو نسخ خطی آکادمی علوم جمهوری آذربایجان می باشد . بخش اعظمی از نسخ خطی این مرکز مهم فارسی می باشند . فهرست نسخه های خطی فارسی در انستیتو نسخ خطی آکادمی علوم جمهوری آذربایجان بسیار قابل توجه است . در این مجموعه، ۱۳۸۳ نسخه خطی فارسی موجود در فرهنگستان علوم جمهوری آذربایجان به ترتیب الفبایی عناوین آنها معرفی شده است. عنوان اولین کتاب معرفی شده «آتشکده» و عنوان آخرین آن‌«ذکر ملک الشعرا مولانا حسن کاشفی علیه الرحمه» است. « فهرست نسخه های خطی فارسی در انستیتو نسخ خطی آکادمی علوم جمهوری آذربایجان» به اهتمام محمد عادل اوف آماده شده و در ۱۶۴ صفحه از سوی انتشارات سازمان اسناد ملی ایران چاپ شده است . گفتنی است «محمد عادل اف» رئیس انستیتوی نسخ خطی فضولی جمهوری آذربایجان می باشد . با توجه به حضور تاریخی ایران در قفقاز و برغم تمامی ناملایمات تاریخی ، در تمامی مراکز نسخ خطی جمهوری آذربایجان از جمله کتابخانه دولتی فتحعلی آخوند اف باکو می توان آثار ارزشمندی از نسخ خطی فارسی را دید . در موزه نظامی باکو نسخ نفیس خطی قرآن کریم نیز وجود دارد
خط شناسان جمهوری آذربایجان نه تنها در خصوص نسخ خطی فارسی تحقیق کرده اند ، بلکه در خصوص نسخه های خطی در ایران نیز تحقیق کرده اند . از جمله مهری محمداِوا – مدیر بخش انستیتوی نسخ خطّی آکادمی علوم جمهوری آذربایجان تحقیقی در خصوص نسخه های خطّی «خمسه» نظامی گنجوی در کتابخانه ملّی تبریز تحقیق انجام داده است . خمسه » نظامی گنجوی، شاعر شهیر و متفکر بزرگ مملو از عبارات حکمت آمیز می باشد، یکی از کم نظیرترین شاهکارهای ادب جهان محسوب می گردد که طی سالیان درازی از طرف خطاطان پیوسته استنساخ گردیده و توسط تصویرگران و تذهیب کاران مزین شده و هم اکنون جزء آثار ارزشمند زینت کتابخانه ها و موزه های معتبر جهان می باشد؛ لذا کتابخانه و یا موزه معتبــری در جهان یافت نمی گردد که نسخه ای از خمسه و یا منظومه جداگانه ای از آن در آنجا نگهداری نشود.بر اساس فهرست منتشره در کتابخانه و موزه های معتبر، جهان بیش از ۹۰۰ مجلد نسخه خطی« خمسه» و منظومه های جداگانه آن که مشتمل بر مخزن الاسرار, لیلی و مجنون, خسرو و شیرین, هفت پیکر و اسکندرنامه می باشد نگهداری می شود.فهمی کاراتای، نسخه شناس ترک کلیه نسخه های خطی « خمسه» نظامی را شناسایی نموده و توصیف آنها را در فهرست نسخه های فارسی موزه توپ قاپو که در سال ۱۹۶۱ در استانبول منتشر شده نگاشته است.در کتابخانه سانسیکوف شچدرین سنت پطرزبورگ روسیه هم نسخه های نفیسی از «خمسه» نظامی گنجوی نگهداری می شود که هشت نسخه از آنها از میان ۱۶۶ نسخه خطی فارسی, ترکی و عربی است که سوختلی در سال ۱۸۲۸ از کتابخانه شیخ صفی اردبیلی به سنت پطرزبورگ انتقال یافته است.
در انستیتوی نسخ خطی فرهنگستان ملی جمهوری آذربایجان بیست و شش نسخه از آثار جاویدان نظامی گنجوی نگهداری می شود که تاریخ کتابت آنها مربوط به نیمه اول سده پانزده و نیمه اول سده ۱۸ میلادی است و برخی از آنها از لحاظ تاریخ کتابت و زیبایی دارای اهمیت به خصوصی می باشند.
باید گفت با تسلط روسها برقفقاز، کتابهای خطی از گوشه و کنار این سرزمین ، حتی از مخازن خطی دار السلطنه تبریز و کتابخانه شیخ صفی الدین اردبیلی شهر اردبیل روانه مخزنهای کتابهای خطی شوروی بخصوص در روسیه و سن پترزبورگ نمود . تعدادی از این نسخ خطی نیز در جمهوری آذربایجان نگهداری می شود . نسخ خطی فارسی در دیگر نقاط اور آسیا و روسیه نیز وجود دارند .از جمله نسخ در انستیتوى زبان، ادبیات و هنر به نام ابراهیموف آکادمى علوم جمهورى تاتارستان قرار دارد . در حال حاضر تعداد دستنوشته ها (بیش از ۶ هزار)، کتب نادر، شجرنامه کلمات هم خانواده (بیش از ۳۵۰) و اسناد (بیش از ۱۵۰۰) کتابخانه انستیتو افزایش قابل توجهى یافته و شامل بیش از ۹ هزار نسخه اسناد ومواد قدیمى شده است. درانستیتوى زبان، ادبیات و هنر آثار شاعران ایرانى مشهور در جهان مانند فرید الدین عطار (۱۲۲۹-۱۱۲۰) ، جلال الدین رومى (۱۲۷۳-۱۲۰۷)،سعدى شیرازى (وفات ۱۲۹۲)، عبدالرحمان جامى (۱۴۹۲-۱۴۱۴)و صوفى الخیر شاعر آسیاى میانه که هم به زبان فارسى و هم به زبان ترکى شعر مى سرود (وفات ۱۷۲۱-۱۷۲۰/۱۱۳۳) و دیگران نگهدارى مى شوند.اطلاعات موجود نشان مى دهند که در بین مردم تاتار، آثار فرید الدین عطار از محبوبیت زیادى برخوردار است . تعداد زیادى از زنان تاتار بسهولت آثار شاعران ایرانى را مى خواندند و حتى آنها را حفظ بودند.در کشورهای آٍسیای مرکزی از جمله ترکمنستان نیز نسخ خطی ارزشمند فارسی نگهداری می شو.ند . در این راستا کتابی نیز نوشته شده است . «فهرست نسخه های خطی فارسی انستیتو نسخه های خطی ترکمنستان » کتابی است که علی صدرایی خوئی نوشته است . در این کتاب مؤلف در مقدمه ابتدا اشاره ی مختصری به تاریخچه فهارس نسخه های خطی فارسی داشته و بعد از معرفی فهرستهای منتشره از کشور ترکمنستان توضیح مختصری نیز درباره ی انستیتوی نسخه های خطی ترکمنستان می دهد .
برای مصاحبه در خصوص نسخ خطی فارسی در قفقاز و کسب اطلاعات بیشتر می توان به مراکزی نظیر مرکز احیاء میراث اسلامی، به آدرس قم،بلوارامین جنب اداره راهنمایی و رانندگی
پلاک ۸۱ ، تلفن و نمابر۲۹۳۶۳۱۱-۰۲۵۱ و پست الکترونیک : mirath@mirath.com مراجع کرد در عین حال می توان به نسخه شناسان معروف ایرانی از جمله عباس نوشاهی که تالیفاتی نظیر فهرست نسخه های خطی فارسی کتابخانه دانشگاه پنجاب لاهور گنجینه آذر ، فهرست نسخه های خطی فارسی کتابخانه همدرد، کراچی ، فهرست نسخه های خطی دکتر نواز علی شوق،کراچی، گنجینه شوق را دارد ، مراجعه کرد .

۳) میراث غنی معماری اسلامی ـ ایرانی در قفقاز

در جابجای قفقاز بویژه در جمهوری آذربایجان می توان آثار غنی معماری ایرانی و اسلامی را دید .جمهوری آذربایجان بیشتر اشتراکات مذهبی و فرهنگی با ایران را در میان کشورهای قفقاز دارد . حضور هزاران ساله ایران در قفقاز باعث شده است که در سراسر کشورهای جمهوری آذربایجان ، ارمنستان و گرجستان آثار تاریخی و معماری غنی اسلامی وجود داشته باشد . حتی در جمهوری آذربایجان شهرهایی وجود دارد که چهره ای نسبتاً ایرانی داشته اند . قلاع متعدد در جمهوری آذربایجان نظیر قلعه شوشا ، قیز قلعه سی ، کاروانسراهای بزرگ و کاخ های خان نشین های جمهوری آذربایجان (شکی ، مغان ، تالش و … ) از جمله ابنیه ای هستند که رنگ و بوی ایرانی دارند . استحکامات دربند در روسیه و نزدیک مرزهای شمالی جمهوری آذربایجان از جمله ابنیه ای هستند که از قبل ورود اسلام به قفقاز ایجاد شده و شکل ایران باستان را دارند. در موزه تاریخ آذربایجان سنگ نوشته ها و اشیائی وجود دارد که میراث غنی معماری ایران را می توان در آنها دید . بسیاری از آثار تاریخی ایران در جمهوری آذربایجان و نخجوان در طول تاریخ از بین رفته است .
پس از ورود اسلام به جمهوری آذربایجان که از قرن هفتم میلادی آغاز شد ، آثار اسلامی در این منطقه بویژه مساجد جامع ایجاد شد که می توان آن را در تمامی شهرهای معروف جمهوری آذربایجان نظیر مسجد جعفریه یا جامع نخجوان ، مسجد جامع باکو (مسجد ایچری شهر ) ، مسجد جامع بیله سوار و مسجد جامع گنجه دید . در شوشا و فضولی مساجدی است که توسط حاکمان ایرانی بویژه در دوره صفویه ساخته شده اند و شکلی شیعی دارند .
کاخ های مشهوری نظیر کاخ شروانشاهان در جمهوری آذربایجان و مناطقی نظیر قیزقلعه سی همگی فرهنگ ایرانی ـ اسلامی را نشان می دهند . در این بناها سنگ نوشته های به زبان فارسی و عربی وجود دارد . در باکو در قسمت جنوب شهر و در سواحل خزر زیارتگاه بی بی هیبت یا حکیمه خاتون وجود دارد که خواهر امام رضا (ع ) بوده است و بوی فاطمه صغری می گویند. بنای این زیارتگاه که تعمیر شده است ، معماری اسلامی دارد .
مهمترین قسمت شهر باکو در جمهوری آذربایجان ، ایچری شهر است . ایچری شهر در واقع قسمت بافت قدیمی و تقریباً دست نخورده باکو است که دارای حصار است . داخل ایچری شهر مکانهایی نظیر قیر قلعه سی ، کاروانسرا و کاخ شروانشاهیان وجود دارد .داخل کاخ شروانشاهان مسجدی وجود دارد که همگی از معماری اسلامی و شرقی نشات گرفته اند .
شهر گنجه و قوبای جمهوری آذربایجان از معماری اسلامی و ایرانی پر است . در این راستا آثاری نیز وجود دارد که مطالعه آنها به موضوع کمک می کند . از جمله می توان به کتاب « راهنمای آثار و اماکن تاریخی قره باغ » اشاره کرد . این کتاب از سوی وزارت آموزش، فرهنگ و ورزش جمهوری خودخوانده قره باغ منتشر شده است .
باید گفت در نیمه قرن نوزدهم , در جمهوری آذربایجان تمایل زیادی به ساخت ساختمانهای بزرگ نشان داده می شد. در همان زمان مکتب معماری در بعضی از مناطق آذربایجان با تاثیر از مکتب معماری ایرانی بوجود آمد . مساجد ۸ گوشه قوبا و گوسار با یک اطاق (محل اقامه نماز) از جمله این موارد هستند . گنبد مسجدجامع شهر قوبای جمهوری آذربایجان در اشکال هندسی , با ظرافت خاصی تزئین داده شده بود. مسجد جامع با ظاهری خوب و در شکل هندسی ۸ گوشه جز دیدنی ترین نقاط شهر محسوب می شود.
شهر قوبا از جمله شهرهای جمهوری آذربایجان است که در آن معماری اسلامی ـ ایرانی به وضوح دیده می شود . ساحل سمت چپ شهر قوبا (کراسنایا اسلوبودا) نام دارد. همچنین در این محل اتوبانی که به کشور داغستان منجر میشود، قرار گرفته است. دو قسمت شهر توسط پل بهم متصل می شود . این پل در سال ۱۸۹۷ میلادی ساخته شده است. پل دارای ۱۴ طاق بوده و طولش ۲۷۵ و عرض آن ۸ متر می باشد که این پل از آجر فشاری تهیه گردیده است و شبیه پل هایی است که در ایران ساخته می شد .
قوبا در یکی از بهترین مناطق آذربایجان یعنی در دامنه شمال شرقی کوهها, در ارتفاعات ۶۴۲ متر از سطح دریا و در نزدیکی رودخانه قودیال واقع شده است. در قوبا آثار تاریخی بسیاری وجود دارد که رنگ ایرانی ـ اسلامی دارد . از جمله م یتوان به مسجد اردبیل (آخر قرن نوزدهم) , مسجد آخوند (اوایل قرن ۲۰) , مسجد سکینه خاتون (اواسط قرن ۱۹) , مسجد جامع (اواسط قرن نوزدهم), حمام گنبد بلند (قرن نوزدهم) , پل (قرن نوزدهم), ساختمانها و محل زندگی افراد شهر (قرنهای ۱۸ و ۱۹)، مسجد نوقدمی ۱ و نوقدمی ۲ (آخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ ), آلپان (اواخر قرن ۱۹ و اویل قرن ۲۰ ) , سوسالی (نیمه قرن ۱۹), و آلیچ (اول قرن ۱۸) و تنگه آلتی (اول قرن بیستم) اشاره کرد . در قوبا پارک بزرگی وجود دارد که به پارک نظامی معروف است .
از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ساختمان سازی در قوبا هر چه بیشتر رونق گرفت . در ساخت خانه اصولهای مهندسی خیلی خوب رعایت می شد . در این خانه ها برای مدل ایوانها , اندازه پنجره ها و نوع پشت بام از کار اساتید ساختمان سازی اروپا اخذ می گردید و در عین حال فرم مسطح پشت بامها – درها و پنجره های طاق شکل و نوع ساخت ایوان از معماری شرقی و ایرانی تقلید شده است . مرکز شهر قوبا یک منطقه تاریخی است. در این مکان کاخ خانهای قوبا قرار داشت که در اطراف آن در اواسط قرن ۱۹ تجار و کاسب در این منطقه جمع می شدند. در این کاخها از معماری شرقی استفاده شده است .
بعلت حضور فرهنگ ایرانی ، در قوبا نویسندگانی برخاسته اند که آثاری را به زبان فارسی نگاشته اند . از جمله می توان به عباسقلی آقا باکی خان اف اشاره کرد که یکی از برجسته ترین مردان آذربایجان نویسنده , فیلسوف , تاریخ شناس و عالم بوده است (۱۸۴۷- ۱۷۹۴) . وی آثاری چون آثار تاریخ به زبان فارسی, قانون قدسی , کتاب تعلیم و تربیت, کتاب نصایح, گلستان ارم را دارد . وی در سال ۱۸۳۵ به همراه دوستان و همکاران خود در قوبا جمعیت شعرای گلستان را تشکیل داده بود .
در هرحال با مراجعه به موزه های تاریخی جمهوری آذربایجان و بناهای ایچری شهر جمهوری آذربایجان از جمله کاروانسرا ، قیزقلعه سی و کاخ شروانشاهان ، جاهای تاریخی نخجوان از جمله مقبره مؤمنه خاتون و قلاع نخجوان و مسجد مقدس ، بناهای تاریخی گنجه ، قوبا و لنگران و سومگائیت بخوبی می توان آثار معماری ایرانی ـ اسلامی را در آنها دید .

۴) تاثیر فرهنگ ایرانی ـ اسلامی در هنر نقاشی و موسیقی ملل قفقاز

اگرچه در طی سالهای پس از فروپاشی شوروی موسیقی غرب و نقاشی سبک مدرن در سراسر کشورهای قفقاز از جمله جمهوری آذربایجان گسترش پیدا کرده است . اما در کنار آن نقاشی کلاسیک و شرقی بهمراه موسیقی شرقی و اصیل ایرانی نظیر عاشق ها ، مقامی ، غزل و بیاتی که مشخصاً تاثثر فرهنگ ایرانی ـاسلامی در آن به وفور یافت می شود ، در جمهوری آذربایجان قابل دریافت است . مراجعه به موزه های هنرهای زیبا در یک به یک کشورهای قفقاز ، بخوبی نشانه هایی از تاثیر فرهنگ ایرانی ـ اسلانمی در هنر نقاشی و موسیقی ملل قفقاز را نشان می دهد . بعنوان نمونه موزه دولتی هنرهای زیبای جمهوری آذربایجان یکی از شکوهمندترین کانونهای فرهنگی این جمهوری می باشد. موزه هنرهای زیبای جمهوری آذربایجان اوایل قرن بیستم تاسیس شده و اکنون نقاشیهای منحصر بفرد ادوار مختلف ملیتهای جهان را دارا می باشد. بر اساس تابلوهای گرد آوری شده , اکنون در موزه نمایشگاه رشد مراحل مختلف آثار نقاشی ایران, ایتالیا, فنلاند, هلند, آلمان, فرانسه, روسیه ,ژاپن, چین, ترکیه و همچنین نقاشی های کهن و معاصر و مراحل طی این نوع صنعت و آفرینش غنی نقاشان آذربایجان , به معرض نمایش گذاشته شده است .
نقاشان جمهوری آذربایجان متاثر از نقاشان ایرانی دارای ذوق و حساسیت, نسبت به انتخاب رنگهای زیبا میباشند موزه دولتی هنرهای زیبا, گنجینه ای از تابلوهای نقاشی و آثار تزئینی از اعصار کهن تا دوران معاصر می باشد . در این موزه , کلیه انواع هنرهای زیبا از جمله آثار نقاشان جمهوری آذربایجان, ایران ، اروپای غربی, روسیه و کشورهای شرقی به معرض نمایش گذاشته شده است. موزه در سال ۱۹۲۰ تاسیس شده و اکنون در دو ساختمان که در اواخر قرن نوزدهم ساخته شده جایگزین گردیده است. اکسپوسیون موزه برمبنای توالی تاریخ و کشورها تشکیل گردیده است. در غرفه اروپای غربی با آثار هنری قرون ۱۶ تا ۱۹ از کشور های ایتالیا , فنلاند, هلند, آلمان, فرانسه, توسط هنرمندان و تصویر گرانی چون ل.باسانو, سولیمه نا, آ.ئبرای ور, ی. سوسترمانس, پ. کلاس, آ.ف. کایل باخ, ژ.دیپاره, ق. دی یوگه, میتون آشنا شد. در غرفه آثار نقاشان روسی, مکتب نقاشی قرون ۱۹ و۱۸ روس, توسط نقاشان مشهور روسیه چون : و. باراویکوفسکی, ن. آوگونف, و. تراپی تین, تی. ششکلین, و.وره ششاکین, ئی. آیواز افسکی, ک.کارا وین, و آثار دیگر نقاشان به معرض نمایش گذاشته شده است بازدیدکنندگان با آثار نفیس هنری که ریشه آن از دوران قدیم تا عصر حاضر بعد از گذشت مراحل پیشرفت بوجود آمده است, آشنا می شوند. در این غرفه با اشیاءهای معیشتی که در نتیجه حفاریهای باستان شناسی , از اراضی مینگه چویر و ناحیه خانلر , مربوط به قرون ۴-۶ قبل از میلاد اشیای برنجی و مسی و کاشیهای مکشوفه سده های ۱۱-۱۹ و قالی بافی که در شهر های قوبا , تبریز, باکو, شیروان, قره باغ, قازاخ شده و همچنین میتوان از اشیاء های طلائی که حکاکی شده آشنا گردید.
هنر مینیاتور در جمهوری آذربایجان و برخی از نقاط قفقاز ، از جمله هنرهایی است که بشدت از فرهنگ ایرانی تاثیر پذیرفته است . هنر مینیاتور در این خطه در قرون پانزدهم و شانزدهم دوران ترقی خود را با تاسی از ایران طی کرده و در سده های بعدی نیز توسعه یافته است . در موزه هنرهای زیبای جمهوری آذربایجان آثار قرون ۱۹-۱۷ که کشف دستگاهها و نقاشی مینیاتور در کتاب را به همراه دارد, به نمایش گذاشته شده است . در این موزه آثار مینیاتور نقاشان مشهوری چون میزا قدیم ایروانی , میر محسن نواب, عباس حسینی به نمایش گذاشته شده است . در این آثار سبک واقع گرایی بوضوح به چشم می خورد که این سبک توسط هنرمندانی چون بهروز کنگولی, اعظم عظیم زاده در جمهوری آذربایجان گسترش یافته است و متاثر از سبک واقع گرایانه ایرانی است .
یکی هنرهای زیبای موجود در جمهوری آذربایجان که بشدت از هنر ایرانی تاثیر پذیرفته است ، هنر قالی بافی است . در جمهوری آذربایجان می توان انواع قالی های نفیس, قالی های خواب دار و بدون خواب دار, قالی های موضوع دار و قالی های نقشدار پیدا کرد که متاثر از سبک ایرانی بوده است . بعنوان نمونه زیبایی برخی از قالی های بافته شده در جمهوری آذربایجان طوری بوده است که دو تن از نقاشان معروف جهان بنام ه. هولبدین, ه. میم لئیک از نمونه های موجود قالیچه های آذری , تابلوهای نقاشی ایجاد نموده اند. از قالیچه های نقش دار در جمهوری آذربایجان که متاثر از فرهنگ ایرانی هستند می توان به قالیچه های طرح علی خانقلو از قوبا , پیره تدیل از قوبا , سورا خانی از باکو و شاماخی اشاره کرد .
نمونه های نقاشی شده توسط هنرمندان آذربایجانی بسیار حیرت انگیز می باشند و به خاطر استفاده از تکنیک پیشرفته در ایجاد طرحهائی از طبیعت بعنوان بهترین نمونه در مجموعه کارهای طلائی جای گرفته است . نمونه های تصویری آذربایجان که شامل رنگسازی, مجسمه سازی , گرافیک, نقاشی از طبیعت است، بیشتر شبیه سبک نقاشان ایرانی است .
آثار نقاشی و مجسمه های زیبایی در جمهوری نگهداری می شوند که مبین تاثیر فرهنگی ایرانی می باشند . از جمله می توان به مجسمه دیوارهای (سنگی) لیلی و مجنون اشاره کرد که این مجسمه دیواری (سنگی ) با رنگهای شاد ساخته شده و در پارک موزه نظامی شاعر فاخر و بزرگ پارسی گوی در شهر قوبای جمهوری آذربایجان نصب گردیده است. در جمهوری آذربایجان مجسمه های بسیار زیادی وجود دارد که اکثراً از شعرا ، هنرمندان و شاهان صفوی بعنوان شاهان باصطلاح آذربایجان مستقل وجود دارد . پس از استقلال چندین مجسمه از شاه اسماعیل صفوی ساخته اند که در میدانی به همین نام نصب شده است .جمهوری آذربایجان سعی دار برخی از چهره های ایرانی را دراستای سیاست باصطلاح آذربایجان مستقل تاریخی مصادره به مطلوب کند و در این راستا سعی دارد تاثیر هنری و فرهنگی ایران نیز در بسیاری از زمینه ها کم رنگ جلوه دهد . با وجود این بعلت تاثیر گذاری فرهنگ ایرانی به جمهوری آذربایجان همواره تمایل به برگزاری نمایشگاه هنرمندان ایرانی در موزه هنرهای مردمی این کشور زیاد است و از سوی مردم این کشور برغم ناخرسندی محافل دولتی ، با استقبال روبرو می شود .
یکی از مظاهر موسیقی در جمهوری آذربایجان که متاثر از فرهنگ اصیل ایرانی است ، موسیقی عاشق ها می باشد که بویژه در مناطق آذری نشین ایران رایج است . موسیقی و ادبیات عاشیقی ببعنوان یکی از شاخه های موسیقی ایران بیشتر در جمهوری آذربایجان ، نخجوان و آذریهای گرجستان و داغستان و دربند دیده می شود . گذشته از سبک های غربی مانند جاز ، موسیقی جمهوری آذربایجان را می توان به دو حوزه موسیقی سنتی یا مقامی و موسیقی عاشیقی تقسیم کرد که در این دو مورد موسیقی ایرانی بر موسیقی جمهوری آذربایجان تاثیر گذاشته است . موسیقی سنتی جمهوری آذربایجان شبیه موسیقی ایرانی شامل ردیف (ردیف های ۱۴ گانه یا مقامات)، رنگها، تصنیف ها و آثار کلاسیک (اپرا، سمفونی، کنسرتو و فانتزی ها) می شود.
گفتنی است موسیقی عاشیقی شامل نغمه های عاشیقی یا « هاوا» است که با ساز مخصوص عاشیقی به نام « قوپوز» نواخته می شود. ساز عاشیقی شبیه به تنبور و کمی بزرگتر از آن است. اسم قدیمی آن قوپوز است و از زمان صفویان آن را « ساز» نامیده اند. جنس کاسه و صفحه ساز از چوب درخت توت و دسته آن از چوب گردو یا زردآلو است. پرده بندی ساز به مرور از ۵ پرده به ۱۶ پرده رسیده است و بعضی از عاشیق ها تا ۲۲ پرده نیز روی ساز می بندند. وسعت صدای ساز ۵/۱ اکتاو و تعداد سیم های آن ۹ عدد است که در سه ردیف سه تایی کوک می شوند.
موسیقی عاشیقی در طول تاریخ پرفراز و نشیب خود همیشه توانسته است خود را به گونه ای با شرایط وفق دهد که ویژگی های اصلی آن یعنی بداهه پردازی و بداهه نوازی، وفاداری به نمونه های تجریدی و بنیادی نغمه ها و وفاداری به آرمان های بشری و حفظ روحیه مردمی، هیچ گاه آسیب نبیند. « هاوا» ها یا نغمه های عاشیقی، قطعات معمولاً ریتمیک سازی و آوازی هستند که توسط عاشیق ها اجر می شوند. تعداد این نغمه ها کاملاً مشخص نیست و بر حسب نوع نغمه، سبک اجرا و نام آن در مناطق مختلف جمهوری آذربایجان و ایران دارای تفاوت های بسیار هستند. در مجموع تعداد « هاوا»ها را حدود ۱۷۰ نغمه می دانند که ۸۰ نغمه از آنها جزو نغمه های اصیل هستند و همگی به صورت ریتمیک در سه مقام اصلی سه گاه، ماهور و شور اجرا می شوند.
در سالهای اخیر تعداد زیادی از این نغمه ها جمع آوری و نت نویسی شده اند.مضمون موسیقایی و شعری « هاوا» ها بیشتر حماسی و عاشقانه است. مرکب خوانی و مرکب نوازی یکی از شیوه های متداول هنر موسیقی عاشیقی محسوب می شود و عاشیق ها در برخی از نغمه های خود از بیش از یک مقام استفاده می کنند. ساختمان نغمه های عاشیقی از سه رکن پایه، گول(گل) و یارپاق (برگ) تشکیل می شود. پایه، رکن اصلی و وجه مشخصه هر نغمه عاشیقی است که در بیشتر موارد بدون تغییر می ماند. گول در واقع تزیین های نغمه عاشیقی است که به صورت جمله های موسیقی اجرا می شود و اگر این تزیین ها به صورت کوتاه و مختصر و اشاره ای اجرا شود آن را یارپاق می نامند. در اثر تاثیر فرهنگی و موسیقی ایران بر جمهوری آذربایجان برغم گذشت زمان ، بعنوان نمونه موسیقی عاشیقی استان آذربایجان غربی ایران از یک سو با موسیقی عاشیقی آذربایجان شرقی و باکو و از سوی دیگر با موسیقی عاشیقی شرق ترکیه پیوند دارد و مانند پلی موسیقی عاشیقی آذربایجان شرقی و ترکیه را بهم مربوط می کند. قرابت و ترادف نغمه های عاشیقی آذربایجان غربی با ترکیه بیشتر است و بسیاری از هاوا های عاشیقی ترکیه را عاشیق های آذربایجان غربی نیز اجرا می کنند.
ادبیات عاشیقی بسیار غنی و متنوع است. اشعاری که عاشیق ها از زمان صفویه به بعد سروده اند از میلیون ها بیت متجاوز است. بایدگفت تاریخ مدون و مشخص هنر عاشیقی از زمان شاه اسماعیل صفوی آغاز می شود. شاه اسماعیل در گسترش موسیقی عاشیقی در ایران و جمهوری آذربایجان نقش داشته است . او که خود شاعر بوده و «شاه ختایی» تخلص می کرده، ارادت خاصی به عاشیق ها داشته است. از زمان این پادشاه هنر عاشیقی جان تازه ای می گیرد و سرآمد عاشیق های این دوره، عاشیق دده قربانی از مقربان دربار شاه اسماعیل است و دیوان شعرش اولین دیوان مدون شعر عاشیقی است. در فاصله سال ۱۴۷۱ میلادی یعنی سال تولد عاشیق قربانی تا سال ۱۹۲۶ میلادی سال درگذشت عاشیق علی عسگر، سرحلقه عاشیق های معاصر، هنر عاشیقی همگام با تحولات اجتماعی دستخوش دگرگون بوده و عاشیق های بی شماری مانند توفارقانلی، خسته قاسیم، واله، ملا جوما، مسکین اسد، ساری عاشیق، خان چوبان و حسین بوزالقانی را در دامان خود پرورده است.
شعر عاشیقی انواع بسیار دارد که همه براساس اوزان هجایی که با ساختار زبان ترکی تناسب و هماهنگی دارد سروده شده است. اشعار عاشیقی سرشار از مفاهیم اخلاقی، عرفانی، مذهبی و پر از نکته های ظریف و پند آموز است. قوشما، گرایلی، تجنیس، دئیشمه، باقلاما، اوستادنامه، قیفیل بند، دوداق دیمز، دیل ترپنمز، دیوانی، مخمس، بایاتی، گوزلمه، نصیحت نامه، حقیقت نامه، طریقت نامه، معراج نامه و… از انواع شعر عاشیقی هستند. عاشیق ها این اشعار را در قالب های بسیار متنوع وگاه عجیب بکار می برند. مثلا” شعر دوداق دیمز را طوری اجرا می کنند که در سرتاسر آن لب ها به هم نمی خورند. در باقلاما و دئیشمه که به معنی رقابت، مسابقه و مشاعره است عاشیق ها به مصاف هم می روند و داستان گویی می کنند. در این رقابت، عاشیقی که اشعار و نغمه های بیشتری را در حافظه داشته باشد برنده می شود و اغلب ساز رقیب را نیز به عنوان نشان پیروزی از او می گیرد. این سنت هنوز در جمهوری آذربایجان و ترکیه رواج دارد.
عاشیق ها ـ این راویان پرشور افسانه ها و نغمه های مردمی ـ انسان های آزاده و وارسته ای هستند که با درک عمیق این هنر آدمی، ساز و آواز خوش و دلنشین خویش را با گشاده دستی نثار شادی مردم این مرز و بوم کرده و با گشاده زبانی و چیره دستی، فرهنگ و سنت های قومی خویش را در نغمه های جاری موسیقی عاشیقی در گوش و جان مردم زمزمه کرده و به ترنم درآورده اند . با وجود این متاسفانه طی سالهای اخیر با ورد فرهنگ مبتذل غرب ، موسیقی عاشقی در جمهوری آذربایجان دیگر شاخه های موسیقی ایرانی در جمهوری آذربایجان ضعیف شده است .

۵) فعالیت های فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در کشورهای قفقاز (جمهوری آذربایجان)
بدنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال جمهوری آذربایجان، ارمنستان و گرجستان ، جمهوری اسلامی ایران جزوء اولین کشورهائی بود که نسبت به برقراری روابط و مناسبات با این کشور ها بطور رسمی اقدام نموده است. وجود اشتراکات فراوان تاریخی، فرهنگی و دینی بین ایران با این سه کشور و مرز های طولانی و مشترک ایران با قفقاز از عوامل اصلی برقراری و توسعه این مناسبات می باشند. با توجه به حضور تاریخی و فرهنگی ایران در قفقاز از جمله جمهوری آذربایجان ، فعالیت های فرهنگی همواره یکی از اولویت های ایران در این منطقه بوده است . هنوز مردم جمهوری آذربایجان و جمهوری خودمختار نخجوان اعیاد ملی ایرانیان نظیر نوروز را به سبک ایرانی ها برگزار می کنند و یا در اعیاد مذهبی نظیر قربان و غدیر و نیز در ماههای محرم و رمضان پا به پای ایرانیان مراسم های برگزار می کنند.
ج . ا. ایران در هر سه کشور قفقاز از جمله جمهوری آذربایجان رایزنی فرهنگی دارد . بر اساس موافقت نامه فرهنگی منعقده بین وزیر فرهنگ جمهوری اسلامی ایران و وزیر فرهنگ جمهوری آذربایجان در سال ۱۳۷۴ و سایر تفاهم نامه های موجود ، همکاریهای فرهنگی و هنری دو کشور رسمیت یافته و از سال ۱۳۷۵ رایزنی فرهنگی سفارت ج.ا.ا در باکو فعالیتهای خود را آغاز نموده است. رایزنی فرهنگی که در ساختمانی دو طبقه در منطقه باکو ( پشت مترو نظامی) واقع شده دارای سالن کنفرانس، سالن اجتماعات ، کتابخانه، واحد سمعی و بصری، واحد کامپیوتر، واحد ترجمه و کلاسهای آموزشی بوده و از بدو تاسیس تا حال حاضر بر اساس موافقت نامه مذکور و در چار چوب فعالیتهای قانونی اقدام به برگزاری سمینارها، میزگردها، و کنفرانسهای مشترک، نشستهای علمی، ادبی، برگزاری دوره های آموزش زبان فارسی، خطاطی …. ، ارتباط با ایرانشناسی، شرقشناسی، مراکز و کرسیهای زبان فارسی، ارتباط با دانشگاهها و مراکز علمی آموزشی جمهوری آذربایجان، برگزاری نمایشگاهها، و تبادل هیاتهای مختلف علمی فرهنگی و هنری و … نموده است. آدرس رایزنی فرهنگی ایران در جمهوری آذربایجان به شرح ( آذربایجان, باکو, پشت مترو نظامی کوچه علی بیک حسین زاده, شماره ۴۲) می باشد و تلفن ها یآن : ۹۸۲۳۴۵, ۹۵۲۰۱۲, فاکس ۴۷۲۹۲۴ می باشند .
بمنظور پاسخگوئی به تقاضاهای علاقمندان, رایزنی فرهنگی ایران در جمهوری آذربایجان همه ساله در محل رایزنی اقدام به برگزاری دو دوره کلاسهای آموزشی زبان فارسی (در سطح مقدماتی می نماید. در پایان هر دوره , از طرف این نمایندگی به فارسی آموزان گواهی پایان دوره اعطا میگردد. برگزیدگان ممتاز این دوره ها همچنین از خدمات رایگان واحد کامپیوتر بهره میبرند.
همچنین با توجه به استقبال بعمل آمده , از سال ۸۳ کلاسهای آموزش خطاطی نیز در محل رایزنی برگزار می گردد. رایزنی فرهنگی ایران در جمهوری آذربایجان مجهز به دستگاههای صوتی وتصویری بوده و با دارا بودن بیش از ۴۰۰ عدد CD و نوار تصویری از فیلمهای سینمائی , ایرانشناسی, آموزشی و مذهبی و قریب به ۲۵۰ عدد نوار کاست آماده ارائه خدمات به مراجعین و ایرانیان مقیم می باشد. پخش فیلمهای سینمائی ایرانی و مسابقات مستقیم ورزشی برای ایرانیان مقیم در سالن آمفی تئاتر از دیگر فعالیتهای واحد سمعی و بصری رایزنی فرهنگی ایران در جمهوری آذربایجان به شمار میرود.
کتابخانه رایزنی فرهنگی ایران در جمهوری آذربایجان دارای انواع کتب فرهنگی, علمی, ادبی, تاریخی, سیاسی, اجتماعی و دینی (به زبانهای فارسی, ترکی آذری, روسی, عربی و انگلیسی) می باشد. علاقمندان از طریق عضویت در کتابخانه و یا مطالعه در قرائت خانه آن می توانند از امکانات موجود استفاده نمایند. همچنین بمنظور اگاهی ایرانیان مقیم از آخرین اخبار و تحولات روز کشورمان هر روز یک نسخه از روزنامه های کثیرالانتشار جهت مطالعه در کتابخانه در اختیار آنها قرار داده میشود.
غیر از رایزنی فرهنگی ایران در جمهوری آذربایجان ، چند مرکز فرهنگی وابسته به ایران نظیر مرکز طوسی و مرکز شهریار در باکو فعالیت می کند . در جمهوری خودمختار نخجوان نیز رایزنی فرهنگی ایران دارای نمایندگی است که از سال ۱۳۸۳ فعالیت آن افزایش یافته است . در جمهوری خودمختار نخجوان طی سالهای اخیر مسجد حضرت زهراء (ع ) و نیز مجمع اهل بیت (ع ) نیز برنامه های فرهنگی اجراء می کردند که اکنون با محدودیت مقامات محلی نخجوان مواجه شده است .گفتنی است این مسجد یکى ازمساجد بزرگ و بى نظیر در منطقه است. ‏مسجد حضرت زهراء(ع) بر اساس پروتکل مورخ ۲۴ آگوست‏۱۹۹۲ (۳/۶/۱۳۷۱) بین ایران و جمهوری آذربایجان و به امر مقام معظم رهبرى حضرت آیت‏الله‏خامنه‏اى، توسط بنیاد مستضعفان وجانبازان انقلاب اسلامى ایران ساخته شده و از پاییز ۱۳۷۸ (۱۹۹۹) مورد استفاده قرارگرفت. افتتاح رسمى مسجد در ۱۸/۷/۱۳۷۸(۱۰ اکتبر ۱۹۹۹) با حضور مقامات بلند پایه‏دو کشور از جمله حیدر على اف‏رئیس جمهوری وقت آذربایجان انجام گرفت. جمهوری آذربایجان همواره از نفوذ فرهنگی ایران در این کشور نگران است.
کمیته امداد امام خمینی (ره ) نیز در جمهوری آذربایجان فعالیت می کند و نزدیک به چهل هزار نفر را تحت پوشش قرار داده و بخش اعظمی از فعالیتهای آن را فعالیت های فرهنگی تشکیل می دهد . در جمهوری آذربایجان انتشارات الهدی نیز فعال است . فعالیت این انتشارات به دلیل انتشار کتاب با الفبای لاتین و سریلیک در زمینه ادبیات کلاسیک بزرگ ترین کمک را به حوزه نشر در این کشور انجام داده و تیراژ ۳۰۰۰ جلد را در آن کشور ایجاد کرده است. تعداد تیراژ در جمهوری آذربایجان حدود ۵۰۰ جلد است . انتشار دیوان شاه اسماعیل با حروف لاتین در تیراژ ۳۰۰۰ جلد و دایره المعارف مساجد جمهوری آذربایجان از جمله کتاب های قابل توجه در بازار نشر جمهوری آذربایجان است که به همت انتشارات الهدی انجام شده است . البته در سال ۱۳۸۱ و ۸۲ و قبل از آن نیز محدودیت های برای فعالیت این انتشارات بویژه در زمینه توزیع کتب دینی و رساله ها از سوی دولت باکو ایجاد شده است . با وجود این با توجه به دیدار های سال ۱۳۸۳ الهام علی اف و سید محمد خاتمی روسای جمهوری دو کشور زمینه برای افزایش فعالیت های فرهنگی ایران در جمهوری آذربایجان بیشتر شده است .

پایان

منابع:

• اهمیت تحولات درآسیای مرکزی و قفقاز ـ منیژه تراب‌زاده، اکرم حسین پور، انتشارات وزارت خارجه ـ سال ۱۳۷۳ هجری شمسی.
• جمهوری خودمختار نخجوان… ـ کیهان، بخش سیاسی ـ سه شنبه ـ ۱۹ اردیبهشت ـ سال ۱۳۷۴ هجری شمسی ـ شماره ۱۵۳۴۳.
• شناسنامه فرهنگی جمهوری آذربایجان ـ عباد ممی‌زاده ـ اداره کل فرهنگی آسیا و اقیانوسیه
• جمهوری ارس درنخجوان، جعفر جمشیدی راد، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، سال هفتم، دوره سوم،شماره ۲۴، زمستان ۱۳۷۷ هجری شمسی.
• گزارشات ارسالی از نمایندگی‌های فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در آذربایجان و نخجوان.
• دستاورد سفرهای محقق به جمهوری آذربایجان و مشاهدت و آرشیو شخصی
• سایت های اینترنتی موزه تاریخ آذربایجان ، فرهنگستان علوم جمهوری آذربایجان ، موزه نظامی آذربایجان و سایت سفارت ایران در باکو و …
• سایت های میراث و ذخائر در خصوص نسخ خطی
• تقی کرمی، علل تطویل مناقشه قره باغ، ، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشکده علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی
• بهرام امیر احمدیان، ایران و قفقاز،‌ مجله اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره ۱۳۶ ـ ۱۳۵،