مقدمه
قره باغ کوهستانی در جنوب شرقی کوههای قفقاز صغیر واقع شده است. این منطقه با مساحتی حدود ۴۴۰۰ کیلومتر، ۱/۵% از کل مساحت آذربایجان را به خود اختصاص داده است.(۱) منطقه قره باغ بصورت یک منطقه درون گان در عمق غربی خاک آذربایجان قرار دارد و در نتیجه کوچکترین مرز آبی یا خاکی مشترک با ارمنستان ندارد. نزدیکترین خاک این منطقه به سرحدات ارمنستان هفت کیلومتر است.
بعد از جنگ جهانی اول، ‌طی یک دوره کوتاه استقلال آذربایجان و ارمنستان، این دو کشور نسبت به سه سرزمین نخجوان، زنگزور و قره باغ ادعاهایی مطرح کردند. مرکز قره باغ شهر خانکندی(لفظ اطلاقی آذریها) یا همان استپانکرت(لفظ اطلاقی ارمنی ها) می باشد. قره باغ دارای چند شهر مهم از جمله عسگران،‌ مارتاکرت، مارتونی، شوشا و هدروت است. از نظر تقسیمات اداری،‌ قره باغ استانی خودمختار است که در ۷ ژوئیه ۱۹۲۳ تشکیل شد. گفته می شود بیش از ۸۰ درصد جمعیت این منطقه ارمنی و حدود بیست درصد آن آذربایجانی است. این آمارها هر چه باشد بعد از آغاز جنگ قره باغ حدود یک میلیون آذری از این منطقه و هفت شهراشغالی خارج از قره باغ یعنی لاچین ، کلبجر ، آقدام ، فضولی ، زنگلان ، جبرائیل و قبادلی آواره شدند و ۳۵ هزار نفر از آنها کشته شده اند و اینک ارامنه اکثریت مطلق قره باغ را تشکیل می دهند.

تاریخچه مناقشه قره باغ


از لحاظ تاریخی قره باغ ـ چنانچه از لفظ آن نیز مشخص است ـ جز خاک آذربایجان محسوب می شود. پس از تشدید اختلافات آذربایجان و ارمنستان بر سر این منطقه و مناطق زنگزور و نخجوان، حکومت وقت شوروی براساس اسناد تاریخی در ژوئن ۱۹۲۳ حاکمیت تاریخی آذربایجان بر قره باغ و نخجوان را تائید کرده و منطقه حاشیه غربی ارمنستان(زنگزور) را در چارچوب ارمنستان قرار داد. با وجود این به خاطر قابلیت منازعه خیز منطقه قفقاز، همواره نیروهایی در میان ارامنه قره باغ و ارمنستان و نیز لابی ارمنی که قدرت قابل توجهی در کشورهایی مانند آمریکا، کانادا، فرانسه، استرالیا ، ترکیه ، لبنان و سوریه دارد، خواهان استقلال قره باغ یا الحاق آن به ارمنستان هستند.
ارامنه برای اثبات حاکمیت خود بر منطقه قره باغ یکسری ادعاهایی را مطرح می نمایند :
• قره باغ از قرن پنجم میلادی به ارامنه تعلق داشته و حتی پس از تشکیل جمهوری ارمنستان در سال ۱۹۱۸ نیز این منطقه جزو خاک ارمنستان بوده است.
• مقامات آذری مانع و مزاحم زندگی فرهنگی ارامنه هستند و همواره برای احداث مدارس ارمنی در قره باغ اشکال تراشی می کنند و حتی مانع ورود معلمان ارمنی و انتشار کتب درسی ارمنی در قره باغ شده اند.
• آذریها در طول حاکمیت بر ارامنه قره باغ در سرزمین خودشان، مانند بیگانگان رفتار می کردند.
• روستائیان ارمنی منطقه قره باغ از امنیت کافی برخوردار نیستند و در موارد متعدد خانه و کاشانه آنها توسط آذریها به آتش کشیده و دامهایشان به غارت رفته است.
آذریها نیز برای اثبات حاکمیت و حقانیت خود بر منطقه قره باغ و رد ادعاهای ارامنه معتقدند:
• قره باغ هیچگاه به ارامنه متعلق نبوده و بر طبق اسناد موجود، ارامنه بعد از عهدنامه ترکمنچای به این منطقه کوچانده شده اند.
• ارامنه از مدتها پیش با تغییر نام شهرها و روستاها و تبدیل اسامی آذری به اسامی ارمنی نقشه تصاحب قره باغ را کشیده اند.
• ارامنه به خاطر هم کیشی به روسها و بهره گیری از حمایت ضمنی و علنی آنها به طرح قضیه حاکمیت بر قره باغ پرداخته اند که واقعیت تاریخی ندارد.
• داستان هفتاد و یا هشتاد درصد جمعیت ارمنی قره باغ ساختگی است و صحت آماری ندارد.

گفتنی است در ژوئن ۱۹۲۱ دفتر امور قفقاز وابسته به مسکو ، به اتحاد ناگورنو قره باغ با ارمنستان رای داد اما مدتی بعد به دنبال دخالت استالین، این تصمیم لغو شد. ارمنستان در دهه های ۴۰ و ۶۰ تلاش نمود تا قره باغ را ضمیمه خود گرداند که موفق نشد اما با فروپاشی شوروی بار دیگر این تلاشها افزایش یافت.
با روی کار آمدن گورباچف در اواخر حیات اتحاد جماهیر شوروی و مطرح شدن فضای باز سیاسی در چارچوب برنامه فضای باز سیاسی « پروسترویکا» برخی از شخصیتهای علمی و سیاسی ارمنستان با ارسال طومارهایی به گورباچف خواهان ضمیمه شدن قره باغ به جمهوری ارمنستان شدند. ولی با پاسخ منفی دبیرخانه مرکزی حزب کمونیست شوروی روبرو شدند. همان زمان ”آگامبکیان “ مشاور ارمنی الاصل گورباچف در پاریس تاکید کرد قره باغ در طول تاریخ سرزمین ارمنی ها بوده است .

پس از انتشار این پاسخ در اوایل فوریه ۱۹۸۸، یک رشته تظاهراتی به نفع الحاق منطقه قره باغ به ارمنستان در خانکندی صورت می گیرد و نهایتا در ۱۱ فوریه ۱۹۸۸ تظاهرات وسیعی در خانکندی صورت می گیرد و ارامنه قره باغ با سردادن « شعار یک قوم، یک جمهوری» خواهان الحاق این منطقه به ارمنستان می شوند. از این روز به بعد است که در واقع بحران جاری منطقه قره باغ آغاز می شود. روز ۱۵ فوریه ۱۹۸۸، در ایروان تظاهراتی به حمایت از تظاهرات خانکندی و با همان شعار یک قوم و یک جمهوری صورت می گیرد و در نتیجه ۲۰ فوریه ۱۹۸۸ شورای منطقه قره باغ که از ۱۴۰ نفر تشکیل می شد و ۱۱۰ نفر از آنان از ارامنه بودند با ۱۱۰ رای موافق و عدم حضور نمایندگان آذری ها به پیوستن این منطقه به ارمنستان رای دادند. در ۲۲ فوریه ۱۹۸۸، هیاتی از سوی پولیت بورو(دفتر سیاسی) حزب کمونیست شوروی به منطقه اعزام می شود. این هیات رای شورای قره باغ را رد کرده و از نیروی نظامی می خواهد که وضع را به حالت عادی برگرداند و از همین جا درگیریها آغاز می شود.(۲) گفتنی است شورای عالی ارمنستان نیز در تاریخ ۱۵ ژوئن ۱۹۸۸ به اتفاق آراء به پیوستن قره باغ به ارمنستان رای می دهد و بدین ترتیب رای شورایعالی قره باغ را تائید می کند.
تعلل مسکو در رسیدگی به بحران در شرف آغاز قره باغ و برخی اقدامات غلط مسکو نظیر تشکیل کمیسیون ویژه در قره باغ که بطور موقت قره باغ را مستقیما تحت اقتدار روسیه به ریاست ” آرکادی ولسکی “ قرار داد، باعث آغاز زدوخوردهای خونین خیابانی بویژه در شهرهای دارای اقلیت آذری نشین ارمنستان و شهرهای اقلیت ارمنی نشین جمهوری آذربایجان می شود.

با استقلال جمهوری آذربایجان و ارمنستان و پایان یافتن اقتدار شوروی، اوضاع در منطقه متشنج می شود. تحت تاثیر بی ثباتی های داخلی آذربایجان از جمله روی کار آمدن سه رئیس جمهور از ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۳ شامل ایاز مطلب اف، یعقوب محمد اف(کفیل ریاست جمهوری) و ابوالفضل ایلچی بیگ،‌ در سال ۱۹۹۲ و ۱۹۹۳ ارامنه و شبه نظامیان ارمنی نه تنها قره باغ بلکه شهرهای پیرامون قره باغ مانند کلبجر، کبالتی،‌ فیضولی، آقدام و جبرییل را اشغال می کنند به طوری که ۲۰% از خاک آذربایجان در اشغال شبه نظامیان ارمنی قرار می گیرد. در ۲۷ اکتبر ۱۹۹۳ به دنبال میانجیگری ایران دو کشور به امضاء قرارداد آتش بس نزدیک می شوند. اما با کارشکنی آمریکا و چراغ سبز واشنگتن به شبه نظامیان ارمنی، دالان لاچین توسط ارامنه اشغال می شود و بدین ترتیب جنگ خانمانسوز دوباره آغاز می شود تا اینکه با تلاش کشورهای منطقه ، سازمان ملل و گروه مینسک مجددا“ از سال ۱۹۹۴ آتش بس شکننده ای در منطقه برقرار می شود که تاکنون ادامه دارد، لیکن پیشرفتی در حل و فصل مناقشه قره باغ تاکنون به دست نیامده است. در واقع اکنون پس از ۱۵ سال از آغاز مناقشه قره باغ این مناقشه تبدیل به مناقشه ای فرسایشی شده است.
سازمان ملل تاکنون با صدور قطعنامه های ۸۸۴، ۸۷۴، ۸۵۳ و ۸۲۲ خواهان تخلیه اراضی اشغالی آذربایجان از شبه نظامیان ارمنی و بازگشت بیش از یک میلیون آواره آذری که در حال حاضر در وضعیت اسفناکی در اردوگاههای صابرآباد و ایمیشلی(Imishli) و دیگر اردوگاهها زندگی می کنند، شده است، که مورد توجه ارامنه قرار نگرفته است.(۳) بی شکا با گذشت پانزده سال از مناقشه قره باغ این سوال مطرح می شود که دلایل لاینحل ماندن این مناقشه چیست ؟

علل لاینحل ماندن مناقشه قره باغ
به باور کارشناسان، لاینحل ماندن مناقشه قره باغ دلایل فراوانی دارد که از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:



• موقعیت ژئوپلتیک قره باغ
یکی از دلایل موثر بر تطویل و لاینحل ماندن مناقشه قره باغ موقعیت ژئوپلتیک این منطقه است. منطقه قره باغ از نظر ارامنه منتهی الیه شرقی فلات ارمنستان را تشکیل می دهد. این منطقه کوهستانی از معادن غنی و جنگل و مراتع پهناوری برخوردار است و مرز طبیعی ارمنستان محسوب می شود. از نظر آذریها قره باغ مرز طبیعی مسلطی است که اگر در اختیار قدرت دیگری قرار گیرد، آذربایجان را در موقعیت آسیب پذیری قرار می دهد. قره باغ برای آذریها به خاطر جریان رودخانه باکو که سرچشمه اش از کوههای قره باغ است، اهمیت فراوان دارد. از نظر آذریها تسلط بر منطقه قره باغ توسط هر قدرتی می تواند همچون اهرم فشاری علیه باکو به کار رود.
منطقه قره باغ از لحاظ ژئوپلتیک و اقتصادی اهمیت فراوانی دارد. قسمتی از سرچشمه رودخانه مهم کورا (Kura) از کوهستانهای قره باغ سرچشمه گرفته و به سوی اراضی آذربایجان سرازیر می شود. تسلط یک قدرت بیگانه غیر از آذربایجان بر این منطقه می تواند با کنترل آب این رودخانه، صدمات فراوانی بر اقتصاد آذربایجان وارد سازد. بویژه اینکه باکو تاکنون با زدن سدهای مختلفی بر روی این رودخانه قسمت زیادی از انرژی الکتریسیته مورد نیاز خود را تامین می کند. مراتع وسیع قره باغ همراه با زمینهای حاصلخیز برای کشاورزی با شرایط آب و هوایی مساعد، محیط مساعدی برای تولید انواع محصولات فراهم کرده است. وجود معادن سنگهای گرانقیمت بر اهمیت اقتصادی قره باغ می افزاید.
از لحاظ جغرافیایی قره باغ منطقه مشرف بر آذربایجان است و به صورت قلعه ای کوهستانی می باشد که هر جنبنده ای را از سوی غرب( آذربایجان) زیر نظر دارد. اهمیت دیگر منطقه قره باغ برای جمهوری آذربایجان از لحاظ ژئوپلتیک محدب بودن مرزهای جمهوری آذربایجان به طرف ارمنستان است. این شکل مرز، جمهوری آذربایجان را در مقابل ارمنستان آسیب پذیر می کند. در واقع مرزهای دو کشور در این منطقه از بدترین نوع مرزهای سیاسی کشورها به حساب می آید.(۴)

منطقه قره باغ از نظر ارامنه منتهی الیه شرقی فلات ارمنستـــــان را تشکیل می دهد و با چند هزار پا ارتفاع از سطح دریا با جلگه های کم ارتفاع آذربایجان تفاوت آشکار دارد. این منطقه کوهستانی راههای منتهی به تپه ماهورهای ارس و جلگه آرارات را محافظت می کند. از دیدگاه ارامنه بدون قره باغ یگانگی فیزیکی ارمنستان در قفقاز ناقص می شود.
بر این اساس به نظر می رسد یکی از عمده علل درگیری و تداوم آن بین جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان اهمیت استراتژیکی بسیار مناسب منطقه قره باغ می باشد. این توده کوهستانی در شمال رود ارس از طرف جنوب به ایران تسلط دارد و چون دژی استوار می تواند سدی در مقابل نفوذ نظامی جنوب باشد. از طرف دیگر شرق این توده کوهستانی و رفیع با تسلط کامل بر دشت قره باغ و دشت مغان می تواند به عنوان مرکز دیده بانی و دفاعی در مقابل جمهوری آذربایجان، دریای خزر و آسیای مرکزی باشد. از سمت شمال، این منطقه دارای عقبه ای پیوسته و استواری است که نفوذ هر جنبشی را سد می کند. از سمت غرب تنها از طریق دالان لاچین با ارمنستان و در نتیجه با گرجستان و دریای سیاه ارتباط پیدا می کند.
با توجه به اهمیتی که این توده کوهستانی از نظر استراتژیک دارد، نه تنها مورد توجه کشورهای درگیر بلکه هم از نظر غرب و هم از نظر روسیه دارای اهمیت بسیار است. مضافا اینکه این توده کوهستانی علاوه بر این که محل تلاقی دو جهان دینی اسلام و مسیحیت است، محل تلاقی دو جهان دیگر قومی – زبانی نیز می باشد(جهان ترک و جهان غیر ترک). در این منطقه دو جهان ایدوئولوژیکی به هم می رسند. در صورت عدم وجود ارمنستان و قره باغ، که به عنوان مناطق حائل در این میان به ایفاء نقش می پردازند، جهان ترک از غرب چین تا شمال غرب ترکیه و بلغارستان ادامه می یابد.

درباره اهمیت استراتژیکی منطقه قره باغ همین نکته بس که سیسیانوف سرفرماندهی قشون قفقاز در گزارش شماره ۱۹ مورخ ۱۲ ماه می سال ۱۹۰۵ می نویسد:« قره باغ به جهت موقیعت جغرافیای خود، هم برای آذربایجان و هم برای ایران به عنوان دروازه است. بنابراین باید در استحکام و نگهداری آن کوشش فراوان به عمل آورد.» وی برای تحقق بخشیدن به این هدف بلافاصله پس از الحاق منطقه قره باغ به روسیه از دیگر ایالات قفقاز ارامنه را به قره باغ کوچ داد.(۵)

• ذهنیت منفی تاریخی ارامنه و آذریها نسبت به یکدیگر


باید گفت اگر چه در شرایط کنونی مشکل بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان منازعه قره‌باغ است، اما اختلافات آنها تنها به این موضوع محدود نمی‌شود. این منازعه بر سر تایید و شناسایی مشروعیت و تمامیت ملی ارامنه و آذری‌ها می‌باشد و ریشه آن بیشتر در وقایع سالهای ۱۸۷۶، ۱۸۷۷ و ۱۹۱۵ نهفته است تا تحولات اخیر.
آذریها فجایع داشناک در سالهای ۲۰-۱۹۱۸ را به خاطر می‌آورند. اگرچه این فجایع دردآورتر از خاطرات سال ۱۹۱۵ ارامنه نبود، اما به نوبه خود دیدگاهی منفی نسبت به ارامنه و همسایگان را موجب می‌شد.(۶)
عاملی که در درک علل منازعه قره باغ اهمیت شایان توجهی پیدا می کند، برداشت خاص و ذهنی ارامنه و آذریها از وضعیت شان می باشد. واکنش نسبت به وضعیت ها، چه توسط یک فرد یا ملت، به دو عامل بستگی پیدا می کند: به ماهیت وضعیت و به ماهیت شخص پاسخ دهنده و همچنین برداشت فرد از وضعیت. بدین ترتیب در مورد منازعه قره باغ ذهنیت ارامنه، خاطره تاریخی ایشان و برداشت سنتی آنها از آذری ها نقش عمده ای در مقایسه با پارامترهای عینی و واقعی ایفاء می نماید. تاریخ ارمنستان حاکی از مقابله یک اقلیت مسیحی با اکثریت غیر مسیحی است که آنان را به محاصره درآورده اند. ارامنه در قرون چهارم تا هفتم بعد از میلاد بر علیه ایران زرتشتی و سپس بر علیه ملل مسلمان به مقابله پرداختند. نقطه اوج قتل عام های دسته جمعی، تبعیدهای اجباری و نسل کشی ها، در سال ۱۹۱۵ بود که توسط ترکها به عمل آمد.

می توان گفت که کل تاریخ ارمنستان بویژه تاریخ معاصر آن، به نوعی وحشت و درون نگری در اذهان ارامنه دامن زده است. این احساسات در وهله اول بر علیه ترکها جریان پیدا کرد و در فعالیتهای تروریستی مهاجرین و گروههای ارمنی در دهه ۱۹۷۰ متبلور گردید. آنچه تشدید کننده تنش میان دو ملت آذری و ارمنی است وقوع یکسری حوادث خونین بین آنها می باشد که به راحتی قابل اغماض نمی باشد. در این میان کشتارهایی که توسط دولت عثمانی به نام ملت ترک انجام گرفته است بر روابط دو ملت آذری و ارمنی سایه افکنده است. اولین پیامد این کشتارها، تشکیل گروهها و انجمن های افراطی تروریستی است که عمده هدف آنها انتقام خون قربانیان کشتارها بود که با دستاویز قرار دادن آن در مواقع مختلف موجب تحریک افکار عمومی ارامنه بر علیه آذریها می گردند. هر چند در این تصویر کلی، آذری ها نقشی ثانوی و حتی فرعی ایفاء می کردند، اما آنچه که برای ارامنه اهمیت داشت این واقعیت بود که آذری ها هم مسلمان بودند و هم ترک. لذا اقدامات عثمانیان بر علیه ارامنه در حافظه تاریخی آنها نقش بسته و در واقع آذریها را پسر عموهای عثمانیان قلمداد نموده و به خونخواهی از اجداد خویش، ریختن خون آنها را مباح می دانند. بدین ترتیب کوچکترین منازعه و درگیری با آنها خاطرات درگیریهای گذشته بخصوص کشتار سال ۱۹۱۵ را در اذهان زنده می کند.

عقده ها و مشکلات روانی ارامنه و آذریها در واقع بخش درونی منازعه را تشکیل می دهد که در مقایسه با آن، جنبه بیرونی درگیری اهمیتی نمادین و سمبولیک به خود می گیرد. اگر چه موضوع منازعه قره باغ است اما تنها هدف آن محسوب نمی شود.
تاثیر منفی کشتارهای تاریخی را در درگیریهای تازه دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان نیز می توان مشاهده کرد. واقعه سومگائیت جمهوری آذربایجان که به نوعی یادآور خاطره کشتارهای سالهای ۱۸۷۶، ۱۸۷۷ و ۱۹۱۵ بود، بر تحولات مربوط به بحران قره باغ تاثیر تعیین کننده ای نهاد و ضربه قاطعی بر امکان حل و فصل مسالمت آمیز بحران گذاشت. بعد از آن کینه و خشونت به وجهه غالب بر ارامنه و آذریها تبدیل شد و به نحو چشمگیری در مناطق مرزی افزایش یافت. از سوی دیگر تلاش برای تغییر مرزها در واقع تلاش برای درگیر کردن و به جان هم انداختن دو ملت ارمنی و آذری بود که از سوی گروههای افراطی سازماندهی می شد. کشتار آذری ها در شهر عسکران و رانده شدن دسته جمعی آذری ها از ارمنستان و قتل عام خوجالی جمهوری آذربایجان توسط ارامنه برای آذریها نیز یادآور خاطره فجایع داشناک در سالهای ۱۹۲۰ – ۱۹۱۸ می باشد.
بر این اساس یکی از عمده فاکتورهای داخلی که بر پیچیدگی موضوع بحران قره باغ تاثیر مستقیم دارد ذهنیت و حافظه تاریخی منفی دو ملت آذری و ارمنی از یکدیگر می باشد. با عنایت به حوادث و وقایع خونینی که بین دو ملت در تاریخ روابط شان به وقوع پیوسته و نهایتا“ موجب شکل گیری ذهنیت و حافظه تاریخی منفی نسبت به هم شده است، لذا این متغیر،‌ فاکتور خیلی مهمی در تطویل کشمکش و لاینحل ماندن بحران قره باغ بین دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان محسوب می شود.

• وجود گروههای افراطی در جمهوری آذربایجان و ارمنستان :


از جمله عوامل دیگر مؤثر بر لاینحل ماندن مناقشه قره‌باغ وجود گروههای افراطی در ارمنستان و آذربایجان است. در این خصوص می‌توان به جبهه خلق در جمهوری آذربایجان و جنبش داشناک ها و جنبش ملی ارامنه در ارمنستان اشاره‌ کرد. نباید فراموش کنیم که رؤسای جمهور آذربایجان و ارمنستان(علی اف و لئون ترپتروسیان) در سال ۱۹۹۷ به یک قدمی توافق در مورد قره باغ رسیده بودند، اما اعتراض داشناک ها موجب استعفای رئیس جمهور وقت ارمنستان که خود را رهبر حزب صلح معرفی می کرد شد .
قتل عام های امپراطوری عثمانی در ربع آخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در سال ۱۹۱۵ زمینه ساز شکل گیری گروهها و سازمانهای تروریستی و مخفی بین ارامنه شد که عمده هدف آنها گرفتن انتقام از عاملین قتل عام ها، کسب خودمختاری برای ارامنه و تاسیس یک کشور مستقل بود. اهدافی که پیگیری آنها به درگیری ها و کشمکشهای تازه ای میان ارامنه و حکام محلی امپراطوری عثمانی در مناطق ارمنی نشین دامن می زد. نتیجه این اعمال تحریک آمیز و انعطاف – ناپذیری حکومت عثمانی، کشت و کشتار هزاران ارمنی در قلمرو عثمانی بود. با شکل ـ گیری گروههای افراطی و تروریستی تضادها و اختلافات بین ملت ترک و ملت ارمنی ابعاد تازه ای به خود گرفت. این گروهها برای نفوذ بیشتر در میان ارامنه و تهییج افکار عمومی انگشت روی حوادث تلخ تاریخی و کشتارها می گذاشتند و حکومت عثمانی برای جلوگیری از دستیابی گروههای افراطی ارمنی به اهداف خود و حفظ تمامیت ارضی امپراطوری واکنش های شدیدی از خود نشان می داد. این کنش و واکنش های خشونت آمیز در تعمیق عداوت ها و تشدید کشمکش ها نقش بسزائی داشته است.

درگیریهای مداوم میان ارامنه و ترکها و کشتار ارامنه توسط ترکها مقدمه و زمینه ساز تشکیل گروهها و انجمن های ارمنی شد. چنانچه در اوایل سال ۱۸۶۲ شورشی در وان ترکیه علیه فرمانروایان عثمانی صورت گرفت که منجر به درگیری بین نیروهای ترک و ارامنه گردید و این منازعه منجر به تلفات دوجانبه بخصوص از ارامنه شد. ارمنیان ولایت وان تصمیم به ایجاد تشکلی جهت سروسامان بخشیدن به ملت خود گرفتند که نتیجتا” در سال ۱۸۷۲ « اتحادیه رستگاری» را، که اولین انجمن انقلابی متشکل در ارمنستان ترکیه محسوب می شد، تشکیل دادند. هدف این انجمن تشکل بخشیدن به ملت ارمنی جهت دفاع از خود در مقابل حملات ترکها و سازماندهی آنان برای انتقام بصورت تروریستی بود.(۷)
نخستین کمیته انقلابی ارمنی در ماه اوت ۱۸۸۷ در شهر ژنو سوئیس به ابتکار یک دانشجوی ارمنی به اسم مادو تاسیس یافت. این کمیته مولد حزب هینچاک(ناقوس) شد. این حزب در مرحله نخست خواستار آزادی ارمنستان غربی بود که تحت سلطه امپراطوری عثمانی قرار داشت. حزب هینچاک تا سال ۱۸۹۰ دارای یک نام رسمی نبود تا آنکه سرانجام بنام حزب انقلابی هینچاکیان شناخته شد. هدف اصلی حزب، استقلال سیاسی و ملی ارمنستان ترکیه بود که برای دستیابی به آن هدف، به ترور مقامات بلند پایه عثمانی و تهییج ارامنه علیه عثمانی می پرداختند و حتی برای دستیابی به هدف خود از کمک سایر دول اروپایی نیز بهره مند بودند.

در سال ۱۸۹۰ گروههای مختلف روشنفکران و دانشجویان ارمنی عضو مجامع انقلابی روس درهم ادغام شده و فدراسیون انقلابی « داشناکسوتیون» را بوجود آوردند. در واقع وضع تحمل ناپذیر زندگی ارامنه تحت سلطه امپراطوری عثمانی مقدمات پیدایش یک چنین حزبی را فراهم ساخت.(۸) عمده هدف کلیه افرادی که با سوابق اجتماعی متفاوتی در این حزب متشکل شده بودند فقط یک چیز بود و آن اینکه بتوانند ارمنستان عثمانی را آزاد ساخته و کشور مستقلی برای ارامنه فراهم نمایند. این حزب که بانفوذترین و پرعضو ترین تشکیلات ارامنه محسوب می شد نقش سرنوشت سازی در جنبش ملی ارامنه ایفاء نموده است. عده ای از اعضاء این حزب محور تلاشهای خود را رهائی ارمنستان غربی از سیطره عثمانیان قرار داده بودند. گروههای تروریست داشناک تا اوایل دهه ۱۹۲۰ کسانی را که مسئول کشتار ارامنه شمرده می شدند، به قتل می رساندند. آنها ترورها را تحت شرایط خاص برای تجزیه نمودن امپراطوری عثمانی و اذیت و آزار همه مسئولان گسترش بخشیدند. این اقدامات در میان ارامنه از حمایت معنوی دامنه داری برخوردار بود.
فعالیت دو حزب انقلابی ارمنی یعنی هینچاکیان و داشناکها ظاهرا” در راه دفاع از ملیت ارمنی در امپراطوری عثمانی بود. تا سال ۱۸۹۵ تعداد اعضاء این دو حزب محدود ماند، اما واقعه کشتارها به نهضت انقلابی ارامنه تکانی قطعی داد. به طوری که تفکر یک دفاع همگانی و مسلحانه از توده مردم ارمنی قدرت و رونق بیشتری پیدا کرد. این تفکر بخش بسیار مهمی از توده های ارمنی را به دور حزب داشناک گرد آورد و مسبب آن شد تا داشناکها در تاسیس اولین جمهوری ارمنستان در سال ۱۹۱۸ نقش بسیار مهمی را ایفاء نمایند که نتیجه مبارزات پیگیر و سیاسی آنها بود.

با وجود آنکه حزب هینچاک اولین گروه سازمان یافته برای تشکل بخشیدن به ارامنه در مقابل تعدیات ترکها بود، اما این گروه به دلیل اینکه بیشتر در خارج از ارمنستان فعالیت می کرد تاثیر زیادی بر تاریخ سیاسی ارمنستان نداشت. حزب سوسیال دموکرات هینچاک پس از استقلال ارمنستان در سال ۱۹۹۱ فعالیت خود را مجددا” به صورت ضعیف در ارمنستان آغاز کرده است. اما حزب داشناکسیون که پس از انجام فعالیتهایی نظیر، اشغال بانک عثمانی، تصرف خاناسور، سوء قصد به جان سلطان عبدالحمید و تاسیس حکومت جمهوری ارمنستان در می ۱۹۱۸، در سال ۱۹۲۰ پس از سقوط اولین جمهوری ارمنستان به دست نیروهای بلشویکی، طی عملیاتی در فوریه ۱۹۲۱ دوباره قدرت را در ایروان بدست گرفت، ولی نهایتا” با شکست قطعی از ارتش سرخ و نیروهای بلشویک ارمنی و مهاجرت به خارج از کشور تبدیل به یک حزب برون مرزی شد و در سال ۱۹۸۸ در مراحل آغازین مناقشه بین ارامنه و آذری ها در بیست و چهارمین گردهمایی این حزب در اروپا هدف اصلی خود را بازگشت به سوی کشور ارمنستان اعلام نمود.(۹)
بهرحال با شروع فعالیت داشناکسیون در داخل ارمنستان، این حزب تلاش همه جانبه ای را برای بسط نفوذ خود در داخل کشور آغاز کرد و خصوصا” در منطقه قره باغ و با تاکید بر موضع گیریهای رادیکال خود توانست نفوذ قابل توجهی را بدست آورد. اما در نتیجه تلاشهای گسترده ای که جنبش ملی ارامنه و دولت حاکم ارمنستان در قره باع و سایر نقاط کشور انجام دادند، داشناکسیون به تدریج قدرت حاکم خود را در ارمنستان و شورای قره باغ از دست داد. علیرغم این تحولات، داشناکسوتیون با عنایت به آرمانش یعنی تشکیل ارمنستان آزاد، متحد و مستقل، که آرزوی دیرینه بسیاری از ارامنه است و همچنین با توجه به سابقه صدساله نفوذش در برخی از جناحهای ارمنی و حمایتهایی که از آن به عمل می آید، به عنوان یکی از اصلی ترین بازیگران عرصه سیاست در ارمنستان به فعالیت خود ادامه خواهد داد.

گروه افراطی دیگری که در سالهای اخیر بوجود آمده، جنبش ملی ارامنه می باشد. این جنبش تاریخچه بسیار کوتاهی دارد. سابقه این جنبش به تشکیل کمیته مردمی قره باغ باز می گردد که پس از آغاز تحولات قره باغ در فوریه ۱۹۸۸ در ارمنستان و برای حمایت از مبارزات مردم قره باغ تشکیل شد. مهمترین اصولی که در اساسنامه جنبش ملی ارامنه باید به آنها توجه کرد عبارتند از: (۱۰)
۱) استقلال و حاکمیت ملی ارمنستان.
۲) دفاع از آزادی های اساسی و انسانی و اجتماعی.
۳) تاکید بر قدرت ملی و عدم اتکاء به قدرتهای خارجی.
۴) تاکید بر حفظ زبان و کلیسای ارمنی.
۵) وحدت ملی.
۶) تاکید بر این نکته که این جنبش بر علیه هیچ ملتی نیست و تنها برای دفاع از ارامنه تشکیل شده است.
اساسنامه جنبش ملی ارامنه اهداف کوتاه مدت خود را بدین صورت بیان می کند:
۱) الحاق قره باغ به ارمنستان.
۲) تجدید نظر در قرارداد مارس ۱۹۲۱ ترکیه و شوروی.
۳) مبارزه با آلودگی محیط زیست در ارمنستان.
۴) تلاش برای شناسایی قتل عام ارامنه در سال ۱۹۱۵ از سوی دولت عثمانی توسط مجامع بین المللی و دولتها.

بنابراین شکل گیری یک چنین جنبشی با اهداف کاملا ناسیونالیستی جهت احیای هویت تاریخی ارامنه و حل و فصل بحران قره باغ به نفع آنها، تحرک تازه ای به ملت ارمنی بخشید. جنبش ملی ارامنه در اندک زمانی، تبدیل به یکی از پرطرفدارترین و فعالترین گروههای صحنه سیاسی ارمنستان شد و ظرف چند ماه به حزب قدرتمند ارمنستان مبدل گردید. این گروه با مواضع رادیکال و خصمانه خود در تحریک ارامنه بر علیه آذری ها نقش خیلی فعالی داشت. بر این اساس پیدایش این جنبش نقش اساسی در آغاز دوباره منازعات و تشدید آنها ایفاء نمود. علیرغم اینکه این گروه بعد از دستیابی به قدرت تغییر مشی آشکار در مواضع رادیکال خود نشان داد و واقعیتهای عینی و ملموس، ناگزیر از جهت گیریهای محافظه کارانه نمود و تلاش گسترده ای برای برقراری روابط با ترکیه بکار بست.
جنبش ملی ارامنه که در اوایل شکل گیری اش لغو قرارداد مارس ۱۹۲۱ شوروی با ترکیه را از عمده هدفهای خود اعلام می کرد، با استقلال ارمنستان و مطرح شدن جنبش به عنوان حزب حاکم بر کشور اعلام نمود که در ایجاد روابط با کشورهای همسایه، حوادث تاریخی نباید مزاحم واقع نگری سیاسی شود. این امر در نهایت منجر به استعفای لئون ترپتروسیان رهبر این حزب در سال ۱۹۹۸ شد. علیرغم پیدایش تعدیل در مواضع رادیکالی این گروه و تلاش اش برای حل و فصل مسالمت آمیز بحران قره باغ، نمی توان نقش اساسی و تعیین کننده این گروه را در دامن زدن و تشدید منازعات بین ارامنه و آذریها نادید گرفت.
وجود یکسری گروهها و انجمن های افراطی در جمهوری آذربایجان نیز مستقیما” بحران قره باغ را تحت الشعاع خود قرار داده و موضع گیریهای افراطی، دولتمردان آذربایجان را ناگزیر از اتخاذ مواضع انعطاف ناپذیری در مقابل بحران نموده است. گرچه گروههای متعددی در جمهوری آذربایجان به فعالیت می پردازند ولی از جمله گروههایی که مواضع تندی در قبال بحران قره باغ دارند می توان از انجمن های چنلی بل، انجمن مذهبی بیرلیک و جبهه خلق آذربایجان نام برد. با شروع تحولات قره باغ، بسیاری از گروهها و محافل روشنفکری آذربایجان مانند گروه چنلی بل ابولفضل ایلچی بیگ که بیشتر به مباحث ادبی و تاریخی آذربایجان مشغول بودند، به سرعت جنبه ای سیاسی یافته و موضوع قره باغ را در صدر فعالیتهای خویش قرار دادند. از اواسط ۱۹۸۸ رشته تظاهرات منظم و مستمری از سوی دانشجویان آغاز شد که به تدریج ابعاد گسترده تری یافت. تنها از اواخر زمستان سال ۱۹۸۹ تلاش روشنفکران برای تشکیل جبهه سیاسی از ترکیب افراد و گروههای مختلف آغاز شد. در آغاز تاسیس این تشکل ضرورت دفاع از تمامیت ارضی آذربایجان، اساس حرکت را تشکیل می داد.
جبهه خلق آذربایجان که در اواسط ژوئیه ۱۹۸۹ به صورت علنی فعالیت خود را آغاز کرد از همان ابتدا در روند بحران قره باغ تاثیری شگرف داشت. این جبهه برخلاف نظر مقامات حزبی(کمونیست آذربایجان)، تشکیل «مدیریت ویژه» در قره باغ توسط مسکو را نقض حاکمیت آذربایجان تلقی می کرد و در ماههای اوت و سپتامبر ۱۹۸۹ تظاهرات و اعتصابهای گسترده ای را برای لغو این ترکیب و حاکمیت مستقیم آذربایجان بر قره باغ برپاداشت. حربه اصلی جبهه خلق، تحریم اقتصادی ارمنستان و قره باغ بود و با توجه به نفوذ چشمگیر جبهه در میان کارگران راه آهن تحریم ها از اوت ۱۹۸۹ به مرحله اجراء درآمد.(۱۱) تحریم های اقتصادی نقش بارزی در تعمیم اختلافات، تحریک افکار عمومی و تشدید منازعات بین ارامنه و آذریها در آن مقطع داشته است.
بنابراین در مقطعی که دو کشور به سمت کسب استقلال پیش می رفتند و حاکمیت و سلطه اتحاد جماهیر شوروی بر روی جمهوریها رو به ضعف و انحطاط گذاشته بود، فعالیت گروههای افراطی روز به روز بیشتر می شد و هیچ یک از این گروههای افراطی حاضر به گفتگو و معامله بر سر اهداف خود نبودند. گروههای افراطی ارمنی در اولین روزهای کسب استقلال قدرت را در جمهوری ارمنستان بدست گرفته و با شور و شوق فراوان خواستار تداوم منازعه جهت دستیابی به وحدت قره باغ و ارمنستان بودند. در جمهوری آذربایجان نیز اگر چه ایاز مطلب اف کمونیست بر اریکه قدرت تکیه زده بود، اما چندان کنترلی بر امور داخلی کشور نداشته و جبهه خلق بزرگترین قدرت در صحنه تحولات داخلی بود. لذا در بدو شکل گیری دو دولت تازه استقلال یافته، حضور گروههای افراطی در صحنه سیاسی در تعمیق و تشدید بحران قره باغ نقش تعیین کننده ای داشته است. به جرات می توان مدعی شد اگر گروههای غیر افراطی در اوایل استقلال دو جمهوری به حاکمیت می رسیدند مطمئنا بحران قره باغ روند دیگری را طی می نمود و احتمال حل بحران بیشتر می شد.
حضور گروههای افراطی نه تنها زمینه های تشدید تنش بین دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان را فراهم می سازد بلکه مواضع رادیکال آنها نوع جهتگیری کشورهای ذینفع منطقه ای و فرامنطقه ای در بحران قره باغ را نیز تحت الشعاع خود قرار می دهد که این جهتگیری اساسا تاثیری مستقیم و گاه غیر مستقیم بر روند کشمکش و تطویل آن دارد. به عنوان مثال دولت ترکیه از ترس اینکه مبادا گروههای افراطی از جمله داشناکسیون دوباره حاکمیت را در جمهوری ارمنستان بدست آورده و با طرح ادعاهای تاریخی، علمدار ارمنستان بزرگ شوند سعی بر آن دارد که از جمهوری آذربایجان حمایتهای لازمه را به عمل آورد تا از پیروزی ارامنه در مناقشه قره باغ ممانعت نماید. در مقابل ایران و جمهوری فدراتیو روسیه نیز ناخشنود از کسب قدرت توسط جبهه خلق در جمهوری آذربایجان بودند. گرایش عمده این جبهه به ترکیه و غرب و طرح وحدت دو آذربایجان(استان آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان و یا طرح هذیانهای نظیر آزادی تبریز به جای قره باغ )، ایران و روسیه را ناگزیر از اتخاذ مواضع منفی در مقابل آن و علاقمند به تقویت روابط با جمهوری ارمنستان جهت ممانعت از تحقق نیات جبهه خلق می نماید.

• تضادهای قومی، مذهبی و فرهنگی


تضادهای قومی، فرهنگی و مذهبی میان آذریها و ارامنه یکی دیگر از عوامل مؤثر بر تطویل مناقشه قره‌باغ است. باید اذعان داشت که منازعات در بین جوامعی که با هم تضاد فرهنگی داشته ‌باشند نسبت به جوامعی که از یک همگونی و یکپارچگی فرهنگی برخوردارند، عمیق‌تر و شدیدتر هستند. بنابراین حل و فصل آنها نیز دشوار خواهد بود.
فرهنگ از اساسی ترین متغییرهای تاثیر گذاری بر تعاملات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ملتها می باشد. فرهنگ دربرگیرنده عناصر متعددی از قبیل آداب و رسوم اجتماعی، سنن و اشتراکات تاریخی، زبان و مذهب یک ملت بوده و هر یک از این عناصر نیز تاثیری مهم در نوع برداشت ملتها از پدیده ها و نحوه کنش و واکنش آنها دارد. اشتراکات فرهنگی می تواند نقش عمده ای در برداشت مشترک از فعل و انفعالات جهانی و منطقه ای داشته و زمینه های تفاهم را فراهم نماید. اما تضادهای فرهنگی می تواند مبین و تصویرگر اختلافات ریشه ای میان ملتها باشد. تضاد فرهنگی متغیری که اختلافات صوری و سطحی را تبدیل به بحرانهای حاد و بعضا“ لاینحل می نماید. در طول حیات بشری کمتر جوامعی با تضادهای فرهنگی قادر به همزیستی مسالمت آمیز بوده اند. تاریخ مبین آن است که جوامع بشری در دوران حیات خود عمدتا“ درگیر جنگ و کشمکش بوده اند، به نوعی که بعضی از تئوری پردازان کشمکش و منازعه را جزئی از زندگی بشر تلقی نموده و معتقدند کشمکش جزء جدایی ناپذیر مواجهات انسانها و اجتماعات است.
باید اذعان داشت که منازعات در بین جوامعی که با هم تضاد فرهنگی داشته نسبت به جوامعی که از یک همگونی و یکپارچگی فرهنگی برخوردارند، عمیق تر و شدیدتر بوده است. مردمی که دارای فرهنگی واحد هستند خود را بیشتر به یکدیگر وابسته می بینند و اختلاف در رفتار و عادات اقوام، اشخاص و ملتها نیز ریشه در اختلافات فرهنگی دارد. قفقاز را مخزن تحلیل یافته مردم شناسی(قومی) توصیف کرده اند و تنوع قومی اش مشهور است. این منطقه با اجزاء قومی و دینی پراکنده اش در دوران گذشته بارها دستخوش تقسیمات اداری و تحدید حدود گشته است. در این منطقه تفاوتهای دینی، تفاوتهای قومی را نیز شامل می شود، هر چند که آنها ضرورتا” با یکدیگر مطابقت نداشته باشند. این تنوع عامل مهمی در پیدایش تنش و منازعه در منطقه به شمار می آید.
عدم تقارن و نابرابری های فرهنگی عامل مهمی در شکل گیری و تداوم کشمکش میان دو دولت آذری و ارمنی در طول تاریخ و بویژه در چند سال اخیر بوده است. هر چند که ارامنه و آذریها برای هزار سال در کنار یکدیگر زیسته اند، اما همواره کشمکش های میان آنها وجود داشته که منعکس کننده اختلافات عمیق فرهنگی میان آنها است. ارمنستان مسیحی بوده و با اروپا پیوندی دیرینه دارد،‌ در حالی که آذربایجان مسلمان شیعه بوده، تنها با ایران و ترکیه ارتباط دارد. بعلاوه ارمنستان از پشتیبانی دیگر جوامع ارمنی در کشورهای غربی برخوردار است. اما آذربایجان تنها می تواند بر حمایت عمومی کشورهای اسلامی و ترک زبان متکی باشد.
مناقشه ارامنه و آذری ها یکی از کهن ترین و حادترین تضادها در منطقه قفقاز است. زمینه های تضاد بین این دو ملت را کارشناسان در قالب فاکتورهای متعددی دسته بندی کرده اند که از آن جمله تعارض بین مذاهب و زبانهای آن دو جمهوری است. این تضاد مذهبی در زمانهای قدیم نیز مسبب درگیری بین ملل منطقه قفقاز بوده است. (۱۲)
بر این اساس اختلافات مذهبی زمینه مساعدی را برای بروز تنش و منازعات فراهم می آورد. اختلافات زبانی و قومی نیز نقش تشدیدکننده در کشمکش ها ایفاء می نمود. بگونه ای که مسئله هویت و وحدت ملی که مبتنی بر زبان و مذهب بوده، یکی از عمده ترین مسائل دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان است. چرا که حاکمان روس در شیوه تقسیم بندی و مرزبندی این جمهوریها همواره بر این امر تکیه داشته اند که هم درون جمهوریها و هم میان هر جمهوری با همسایگانش تنش وجود داشته باشد. آنها برای جلوگیری از خیزش ملتهای زیر سلطه خود به شدت ترکیب طبیعی – تاریخی حوزه های فرهنگی شناخته شده را به هم ریختند و با نام گذاری جمهوریها براساس قوم های مختلف و بها دادن به زبانهای گفت و شنودی شرایطی را پدید آوردند که امروز کمتر جمهوری را می توان یافت که بر اثر مشکلات قومی و زبانی و در نتیجه مسائل مربوط به وحدت ملی با تنش و مناقشه روبرو نباشد.

• تعارض اصول حقوق بین المللی در مناقشه


یکی دیگر از عوامل مؤثر بر لاینحل‌ ماندن مناقشه قره‌باغ تعارض ظاهری دو اصل پذیرفته ‌شده در حقوق بین‌الملل، یعنی اصل احترام به تمامیت ارضی و اصل حق ملل برای تعیین سرنوشت خود می‌باشد.
ارامنه با تکیه بر اصل حق ملل برای تعیین سرنوشت‌شان معتقدند که ارامنه اکثریت منطقه قره باغ را تشکیل داده و حق استقلال دارند. جمهوری آذربایجان با استناد به مواد مختلف منشور سازمان ملل از جمله ماده ۷ قطعنامه تعریف تجاوز، این درخواست ارامنه را مغایر با اصل احترام به تمامیت ارضی کشورها عنوان می‌کند.
با این وجود باید گفت این یک تعارض ظاهری است چرا که منشور سازمان ملل متحد با تجزیه کشورهای موجود موافق نیست و حق تبیین سرنوشت را به کشورهای مستعمره می‌دهد نه به اقلیت‌های قومی یک کشور.(۱۳) از اینرو اعطای خودمختاری وسیع به ارامنه قره‌باغ در چارچوب ساختار سیاسی جمهوری آذربایجان بهترین طرحی است که هم ارامنه قره‌باغ را در تعیین سرنوشت خود سهیم می‌کند و هم تغییر مرزهای بین‌المللی را منتفی می‌سازد. موضوعی که سران سازمان امنیت و همکاری اروپا نیز در اجلاس لیسبون پرتغال در ۱۹۹۶ بر آن تأکید کردند. گفتنی است در اجلاس لیسبون بر لزوم احترام به تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان ، اعطاء خودمختاری عالی به ارامنه قره باغ و تضمین بین المللی امنیت ارامنه قره باغ تاکید شد .

• پان ترکیسم و پان تورانیسم


پان ترکیسم عقیده سیاسی مبتنی بر اتحاد کلیه اقوام و ملل ترک نژاد آسیای مرکزی و قفقاز است و پان تورانیسم عقیده سیاسی که در آغاز، هدف آن اتحاد سیاسی همه ترکان، تاتارها و فینقیان اویغوری بود. علیرغم اینکه بیشتر محققین چندان تفاوتی بین این دو تفکر قائل نمی باشند اما در حالی که پان تورانیسم در جهت اثبات سیاست توسعه طلبانه ترکها نسبت به اقوام ترک زبان عمل می کند، پان تورانیسم مبلغ اندیشه تاسیس کشور « توران بزرگ» است که از اقیانوس کبیر تا اسکاندیناوی و دریای مدیترانه کشیده شده است. هدف پان ترکیسم ترکی کردن اجباری همه ملتهای غیر ترک است. هدف پان تورانیسم گردآوری همه ملتهای تورانی در محدوده یک کشور ترکیه وسیع است. پان تورانیسم ادراک و توصیف وسیع تری از ناسیونالیسمی است که با ضیاء گوک آلپ، ‌احمد آتایف و یوسف آکچورا پا به جهان نهاد. پان تورانیسم در آغاز آرمان فرهنگی بود ولی توسط برخی رهبران حزب اتحاد و ترقی ترکیه در اوایل قرن بیستم به آرمان سیاسی مبدل گشت. با وجود این، پان تورانیسم هیچگاه از نظر سیاسی مرز مشخص و تعریف روشنی نداشته است.
به نظر می رسد مشخصه مهم این دو تفکر، تصور سرزمینی فراتر از ترکیه برای ترکان و تلاش برای ایجاد سرزمینی واحد برای آنان در جهان است. چنانچه ضیاء گوک آلپ از نظریه پردازان مشهور پان ترکیسم می نویسد: «وطن ترکان نه ترکیه است و نه ترکستان، بلکه وطن ترکان کشور بزرگ و جاودانی توران است. برخی از دانشمندان می کوشند تا به صورت تصنعی ترکان از جمله ترکان آسیای مرکزی، کرانه رود ولگا، سیبری و آسیای صغیر را از یکدیگر جدا جلوه دهند و آنان را از ملتها و اقوام جداگانه به شمار آورند. هدف ما آن است که صد میلیون ترک را در ملتی واحد متحد گردانیم.» ( ۱۴) علیرغم تمامی این اندیشه های افراطی، هستند افرادی که معتقد به شیوه دیگر اتحاد ترکها می باشند. چنانچه هالیده ادیب از روشنفکران اوایل قرن بیستم ترکیه معتقد بود: « اندیشه های سیاسی ضیاء گوک آلپ درباره یگانگی ترکان با افکار من ناسازگار است. من معتقدم که ناسیونالیسم آرمان فرهنگی و از نظر جغرافیایی محدود به ترکیه است. یگانگی سیاسی ترکان روسیه با ما از طریقی که قبلا “عملی می نمود، هرگز میسر نخواهد گشت. آنها خود سنتها و روشهای متمایز ملی دارند و با ما بسیار متفاوت اند. آنها با آنکه ممکن است ادبیات ما را بستایند اما، دخالت ما را نخواهند پذیرفت. فرهنگ آنها از فرهنگ روس متاثر شده است و فرهنگ ما از فرهنگ غربی. عملی ترین و شاید مطلوب ترین راه اتحاد ترکان کنار دریای خزر با ترکان عثمانی در آینده دور تاسیس ائتلافیه ای باشد که در پناه آن هر دوی آنان اصالت فرهنگی و رشد فردی خود را تحقق بخشند.»(۱۵) گفتنی است اجلاس سران کشورهای ترک زبان از سال۱۹۹۲ در این راستا صورت میگیرد .
نکته حائز اهمیت اینکه تحولات بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوروی و تاسیس جمهوریهای ترک نشین در آسیای مرکزی و قفقاز بار دیگر اشتهای ملی گرایان ترک را برای تاسیس امپراطوری توران تحریک کرده است. چنانچه تورگوت اوزال رئیس جمهور فقید ترکیه معتقد بود ترکیه باید به خوبی نقش عثمانی ها را در منطقه ایفاء کند وگرنه بزرگترین اشتباه تاریخی خود را مرتکب شده است چرا که شرایط کنونی منطقه به ترکیه اجازه می دهد تا اهمیت خود را بازیابد. به نظر می رسد برداشت ترکیه در قبال منطقه از سال ۱۹۹۱ به بعد از دو گرایش همبستگی اسلامی و ترکی تاثیر پذیرفته است. ضمن اینکه تلاش در جهت محدود ساختن نفوذ روسیه و ایران در منطقه بخشی از این سیاست بوده است. طراح این سیاست تورگوت اوزال رئیس جمهور فقید ترکیه بود که استراتژی خود را حضور ترکیه در تمامی عرصه های سیاسی جهان، از دریای آدریاتیک گرفته تا دیوار چین عنوان می کرد. اگر چه این سیاست به مثابه احیاء نفوذ عثمانیسم یا پان ترکیسم مورد حمله شدید قرار گرفت، اما توانست بویژه در منطقه دریای سیاه و آسیای مرکزی از نفوذ اقتصادی صرف فراتر رفته و رسالت صدور فرهنگ و تمدن به سرزمین برادران جوانتر را وجهه نظر خود قرار دهد. این سیاست هم انعکاسی بود از احساس دوگانه اروپا درباره ترکیه در دوران پس از جنگ سرد و هم نشانه ای از زیاده روی های پس از جنگ خلیج فارس و سقوط شوروی محسوب می شد. محور این سیاست پرهزینه حضور قدرتمند اقتصادی پیرامون مرزهای خویش به منظور ایجاد ثبات در منطقه و ارائه یک مدل از کشورهای اسلامی که دارای ویژگیهای دمکراتیک، غربگرا، لائیک و اقتصاد مبتنی بر بازار، تشکیل می داد. این مدل باید توانایی رقابت ایدوئولوژیک با ایران و رویارویی سیاسی با روسیه را داشته باشد. هدف ترکیه بوجود آوردن یک منطقه ترک زبان است تا برای مدتی طولانی رهبری خود را بر گروهی از کشورهای ترک زبان حفظ کند و بر ذخایر عظیم منطقه دسترسی داشته باشد. آنکارا از هر اقدامی که در سیاست پان ترکیسم و تلاشهای توسعه طلبانه او ایجاد مانع کند، اجتناب می ورزد.
تلاشهای ترکیه برای گسترش نفوذش در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز با شک و تردیدهایی از جانب روسیه، ایران، چین و کشورهای غربی مواجه است. ترکیه دارای پیوندهای تاریخی و فرهنگی با منطقه آسیای مرکزی و قفقاز بوده و اغلب جمهوریهای ترک نشین به ترکیه به عنوان الگویی برای رشد اقتصادی خود می نگرند. همانطور که رئیس جمهوری قرقیزستان گفته است: « ترکیه ستاره ای است که راه کشورهای ترک زبان را نشان می دهد.»(۱۶)
نکته حائز اهمیت اینکه تلاشهای ترکیه جهت گسترش نفوذ خود در آسیای مرکزی و قفقاز در صورتی می تواند تداوم داشته باشد که جمهوری آذربایجان در جنگ قره باغ با شکست مواجه نشود.
با توجه به احساسات شدید جدایی خواهی در بین جمهوریهای ترک نشین فدراسیون روسیه، می توان روسیه را آسیب پذیرترین کشور در مقابل سیاستهای ترکیه دانست. مسکو که خود را میراث دار امپراطوری شوروی سابق می داند به راحتی حاضر به پذیرش نفوذ کشورهای دیگر در قلمرو نفوذش نیست بویژه نفوذی که همراه با تهدید تمامیت ارضی نیز باشد. واقع شدن جمهوریهای ترک نشین روسیه (چچن و اینگوش، تاتارستان، داغستان و…) در جوار سایر جمهوریهای ترک زبان جدا شده از شوروی سابق این احساس را در میان دولتمردان مسکو بوجود آورده که در مقابل نفوذهای ترکیه آسیب پذیر بوده است. واکنش شدید روسها در قبال تلاشهای استقلال طلبانه جمهوری چچن و متهم نمودن ترکیه به مداخله در تحریک چچنی ها از جمله شواهد نگرانی مسکو از سیاستهای ترکیه در منطقه می باشد. این احساس باعث شده مسکو تحرکات ترکیه در مناقشه جمهوری آذربایجان و ارمنستان را خطرآفرین دانسته و سعی نماید حتی المقدور مانع از دستیابی ترکیه به اهدافش در این کشمکش گردد. مسلما تقابل منافع ترکیه و روسیه تاثیر تعیین کننده ای بر تداوم کشمکش میان دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان در منطقه قره باغ داشته است.
چین نیز از جمله کشورهایی است که نسبت به سیاستهای پان تورکیستی ترکیه در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز احساس خطر می کند. چنانچه مطرح شد سیاستهای پان تورکیستی ترکیه از دریای آدریاتیک تا ایالت سین کیانگ چین را دربرمی گیرد. لذا طبیعی است که پکن نسبت به اهداف ترکیه در منطقه شدیدا بدبین باشد. علیرغم اینکه چین خود را چندان دخیل در مناقشه جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان در منطقه نمی داند ولی به خوبی به این نکته آگاه است که موفقیت جمهوری آذربایجان در جنگ با ارمنستان تسهیل کننده راههای نفوذ ترکیه در منطقه آسیای مرکزی بوده که در نهایت باعث تهدید منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی چین خواهد شد. لذا طبیعی به نظر می رسد که پکن علاقه چندانی به حل کشمکش به نفع جمهوری آذربایجان نداشته باشد و حداقل خواهان تداوم کشمکش برای ممانعت از استمرار سیاستهای پان تورکیستی ترکیه از طریق پل ارتباطی، جمهوری آذربایجان بشود. بر این اساس تقابل منافع بین چین و ترکیه در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز بویژه در کشمکش قره باغ طبیعی جلوه می کند. در همین راستا چین تاکنون چندین با اقدام به فروش موشکهای تایفون به ارمنستان کرده است که بخشی از آنها در قره باغ مستقر شده اند .
علیرغم اینکه کشورهای غربی مشوق و مبلغ سیاستهای ترکیه در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز بوده و سعی دارند ترکیه را به عنوان الگو و مدل اقتصادی و فرهنگی برای جمهوریهای تازه استقلال یافته معرفی کنند، ولی احتمالا اندیشه پان ترکیسم و اقدامات ترکیه تا زمانی مورد تائید غرب قرار می گیرد که تنها نقش بازدارنده نفوذ عقیدتی – سیاسی ایران و گرایشهای افراطی گونه روسها را داشته باشد. در صورتی که مقاصد و سیاستهای ترکیه به عنوان یک کشور صاحب هویت فرهنگی و مستقل مطرح شود، بی گمان با واکنش منفی و بازدارنده غرب مواجه خواهد شد. شواهد عینی مبین آن است که کشورهای غربی در قبال نفوذ ترکیه بخصوص در بحران قره باغ سیاست یک بام و دو هوا را در پیش گرفته اند. گاهی ترکیه را تشویق به اعمال نفود در منطقه می کنند و آن را به عنوان الگوی مطلوب سیاسی و اقتصادی برای کشورهای منطقه معرفی می نمایند و گاه آنکارا را در قبال بحران قره باغ و مناقشه جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان تنها گذاشته، حتی آن را از اعمال نفوذ بیشتر در مناقشه برحذر می دارند.
بنابراین به احتمال قوی تقابل سیاستهای پان تورکیستی ترکیه با منافع دیگر بازیگران منطقه ای و فرا منطقه ای و پیدایش موازنه بین طرفین درگیر و ذینفع در مناقشه قره باغ عامل لاینحل ماندن و تطویل کشمکش باشد. درواقع، زمانی می توان امیدوار به حل مناقشه قره باغ بود که در این تقابل اهداف، یا یکی از کشورهای ذینفع و ذینقش به نحوی با هم تقارن پیدا کند که حل بحران تامین کننده منافع آنها باشد. در غیر این صورت پایان مناقشه به این زودی ها بعید به نظر می رسد. البته ممکن است در جبهه های جنگ آرامش برقرار شود ولی حالت نه جنگ و نه صلح و تنش بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان تا زمانی که منافع بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای با هم تلاقی می کند، حاکمیت خواهد داشت.

• دخالتهای بیگانگان در منطقه


دخالت‌های بیگانگان در منطقه، یکی از علل اساسی تطویل و لاینحل‌ ماندن مناقشه قره‌باغ است. این موضوع از دو جهت قابل توجه است. اول اینکه بیگانگان تنها به دنبال منافع صرف خود در منطقه هستند. دیگر اینکه منافع آنها کاملاً با منافع برخی از کشورهای منطقه متضاد هستند. در نتیجه برآیند این برخورد منافع، موجب به کاستی رفتن امکانات موجود برای حل و فصل مناقشه قره‌باغ و در نتیجه لاینحل‌ ماندن این مناقشه است. گفتنی است بیگانگانی نظیر امریکا لاینحل ماندن مناقشاتی نظیر قره باغ و آبخازیا و تداوم شرایط نه صلح و نه جنگ را بنفع توسعه نفوذ خود در منطقه می دانند . این موضوع هرچه بیشتر پس از حادثه یازدهم سپتامبر مورد توجه قرار گرفته است .

• سیاستهای غربگرایانه دولت باکو


به باور کارشناسان سیاسی یکی از دلایل لاینحل ماندن مناقشه قره باغ سیاست دولت باکو در سالهای گذشته است. دولت باکو طی سالهای گذشته بویژه از سال ۱۹۹۴با اتخاذ سیاست غربگرایی و بطور مشخص ناتوگرایی کوشیده است به تصور خود مشکلات کلان اقتصادی و سیاسی خود را حل و فصل نماید. مقامات جمهوری آذربایجان بارها گسترش روابط با ناتو را به منطقه تضمین حاکمیت کشورشان عنوان کرده اند. در همین راستا مقامات جمهوری آذربایجان بارها خواهان استقرار پایگاههای نظامی ترکیه، آمریکا و یا ناتو در خاک این کشور از جمله در شبه جزیره آبشوران و ناسنوسی شده اند. مقامات باکو طی سالهای گذشته برای رسیدن به این هدف در طرحهای اقتصادی نظیر انتقال انرژی نیز از منویات و اغراض کشورهای غربی پیروی می کنند. بی شک این سیاست واگرایانه، به نوعی گریز از همکاریهای منطقه ای است. تلاش برای باز کردن پای بیگانگان حساسیت کشورهای منطقه را برخواهد انگیخت. کشورهای منطقه بویژه روسیه، چین و ایران، گسترش ناتو به سوی شرق را که باکو از آن حمایت می کند، خطری مستقیم علیه امنیت ملی خود می دانند. روسیه بویژه پس از حوادث بالکان منطقه قفقاز را به عنوان آخرین سنگر برای مبارزه با توسعه طلبی غرب می داند. از اینرو شکی نیست که تاکید باکو بر سیاست ناتو گرایی باعث واکنش این کشورها شده و مانع از آن می شود که کشوری مانند روسیه به طور کامل امکانات خود را برای حل و فصل مناقشه قره باغ به کار گیرد، بلکه حتی ممکن است از این مناقشه برای فشار به باکو استفاده کند. از سوی دیگر کشورهای بیگانه تاکنون هیچ گام عادلانه ای برای حل و فصل مناقشه قره باغ برنداشته اند. از سوی دیگر کشورهای بیگانه و عضو ناتو نیز بیشتر براساس منافع صرف سیاسی خود مو ضع گیری می کنند. اغلب کشورهای عضو ناتو دارای روابط بسیار مطلوب با ارمنستان هستند. بنابراین هیچ گاه به اقدامی بر علیه کشور مسیحی ارمنستان دست نخواهند زد. تحت تاثیر همین موضوع رژیم صهیونیستی، آمریکا و فرانسه ۱۵ دسامبر ۱۹۹۹ در رای گیری مجمع عمومی سازمان ملل به تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان رای ممتنع دادند.(۱۷) در رای گیری ۲۰ دسامبر ۲۰۰۲ مجمع عمومی سازمان ملل نیز حتی یک کشور غربی نیز به تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان رای مثبت ندادند . روسای گروه مینسک یعنی روسیه ، فرانسه و امریکا نیز با رای ممتنع شان مشوق این موضوع بودند .
آذربایجان امیدوار بود که ناتو آنچنانچه در بالکان در دفاع از آلبانی تبارها به صربستان حمله کرد، در قفقاز نیز چنین سناریویی را اجراء کند. غافل از آنکه شرایط قفقاز جنوبی بسیار متفاوت از بالکان است و قره باغ، کوزوو نیست. به همین جهت ناتو در سال ۱۹۹۹ با سردی در مورد تقاضای عضویت باکو در این سازمان برخورد کرد. در هر حال سیاست ناتوگرایانه جمهوری آذربایجان که پس از حادثه یازدهم سپتامبر تشدید شده است نه تنها نتیجه امنیتی نداشته است، بلکه حساسیت کشورهای منطقه را نیز برانگیخته است. شکی نیست برآیند این روند بر لاینحل ماندن مناقشه قره باغ تاثیر می گذارد.

• تفاوت منافع بازیگران مناقشه


یکی دیگر از علل لاینحل ماندن مناقشه قره باغ این است که بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای ذینفع در مناقشه قره باغ دارای منافع متفاوت از همدیگر هستند. به عنوان نمونه ترکیه و روسیه قرنها در منطقه قفقاز دارای رقابت طولانی بوده اند و اکنون پس از جنگ سرد نیز این بازی بزرگ در قالبی دیگر و اما پیچیده تر ادامه دارد. همچنین می توان به رقابتهای ایران و ترکیه اشاره کرد. در هر حال اهداف و علایق بازیگران فرامنطقه ای شامل کشورهای اروپایی و آمریکا نیز عمدتا“ در برابر منافع بازیگران منطقه ای قرار می گیرد. برآیند این رقابت یکی از علل لاینحل ماندن مناقشه قره باغ است. این دیدگاههای متفاوت باعث شده است که هر کدام از این کشورها به نوعی دیدگاههای متفاوتی در مورد سیستم امنیتی قفقاز داشته باشند. روسیه از مدلهای امنیتی منطقه گرا مانند ۱+۳، ۲+۳ یا ۳+۳ حمایت می کند که تنها بازیگران آنها را کشورهای منطقه قفقاز و نیز تمامی یا برخی از سه قدرت هم مرز با منطقه قفقاز تشکیل می دهد. اما ترکیه از مدلهای فرامنطقه ای نظیر ۲+۳+۳ که اروپا و آمریکا را به عنوان سرپرست امنیت قفقاز وارد منطقه می کند، حمایت می کند. نتیجه اینکه اینگونه تفاوت دیدگاهها تاثیر منفی بر حل و فصل مناقشه قره باغ می گذارد.
در این خصوص می‌توان به ناکارآمدی تلاشهای رؤسای گروه مینسک سازمان امنیت و همکاری اروپا یعنی آمریکا، فرانسه و روسیه برای حل و فصل مناقشه قره‌باغ اشاره ‌کرد، که نمونه‌ای از منافع متعارض را به نمایش می‌گذارد.
گروه مینسک در سال ۱۹۹۲ تحت نظارت سازمان امنیت و همکاری اروپا، برای حل و فصل مناقشه قره باغ تاسیس شد. گروه مینسک در حال حاضر دارای یازده عضو است.(۱۸) آمریکا، فرانسه و روسیه به عنوان رؤسای این گروه مطرح هستند. تاکنون تلاشهای گروه مینسک و طرحهای پیشنهادی این گروه به نتیجه نرسیده اند. به باور کارشناسان سیاسی این امر دلایل زیادی دارد. از جمله اینکه کشورهای عضو گروه مینسک، دارای منافع متفاوت و حتی متعارض در مناقشه قره باغ هستند. روسیه و آمریکا همواره در رقابت با یکدیگر بوده اند و هستند. در حال حاضر نیز روسیه و آمریکا می کوشند هر کدام ابتکار عمل را در مناقشه قره باغ و منطقه قفقاز به دست بگیرند. در عین حال چنین رقابت و تضادی میان آمریکا و کشورهای اروپایی نیز وجود دارد. در واقع براساس همین تضادهاست که اروپا خواهان تاسیس ارتش مستقل اروپا مجزا از ناتو است. جالب اینکه خود کشورهای اروپایی نیز تا حدودی منافع متعارض در قفقاز دارند. برخی از کشورهای اروپایی نظیر ایتالیا، آلمان روابط بهتری با جمهوری آذربایجان دارند و بیشتر علاقمند به سرمایه گذاری در طرحهای نفتی جمهوری آذربایجان هستند. این عامل باعث شده است که طرحهای پیشنهادی گروه میسنک برای حل وفصل مناقشه قره باغ عادلانه نبوده و به سود یک طرف باشد. در عین حال توصیه ای بودن پیشنهادات گروه مینسک و عدم وجود ضمانت اجرایی برای اجرای طرحها، باعث شده است که حتی طرحهایی که مورد پذیرش قرار می گیرد، اجراء نمی شود. در سال ۱۹۹۸ – ۱۹۹۷، طرح دو مرحله ای گروه مینسک مورد پذیرش روسای وقت ارمنستان و آذربایجان(لئون ترپتروسیان و حیدر علی اف) قرار گرفت ولی پس از استعفای ترپتروسیان در پی قشار تندرویان ارمنی و روی کار آمدن رابرت کوچاریان رهبر حزب جنگ اجراء نشد. مجموع این عوامل باعث شده است که گروه مینسک نتواند گام ارزنده ای برای حل و فصل مناقشه قره باغ بردارد. حال آنکه حتی سازمان ملل نیز بر ضرورت حمایت از تلاشهای گروه میسنک سازمان امنیت و همکاری اروپا تاکید می کند. در چنین شرایطی در واقع گروه مینسک نه تنها نتوانسته مناقشه قره باغ را حل و فصل کند، بلکه حتی به نوعی در مقابل تلاشهای احتمالی دیگر نیز سدآفرینی کرده است.
مجموع عوامل یاد شده به همراه انعطاف ناپذیری ارامنه قره باغ و حمایت قدرتهای بزرگ از ارمنستان بویژه حمایت خهای مالی و نظامی امریکا ، موجب لاینحل ماندن مناقشه قره باغ و به نتیجه نرسیدن مذاکرات رهبران آذربایجان و ارمنستان که ازسال ۱۹۹۹ دور جدید اش برگزار می شود شده است . گفتنی است در سال ۲۰۰۱ روسای جمهوری آذربایجان و ارمنستان دو بار در پاریس و یکبار در کی وست امریکا و در سال ۲۰۰۲ در سدرک ، کیشینف و پراگ دیدار کردند که هیچ نتیجه ای نداشت .

آثار مناقشه قره باغ بر منطقه :


به باور کارشناسان، لاینحل ماندن مناقشه قره باغ از ابعاد سیاسی، ‌اقتصادی و اجتماعی بر امنیت قفقاز جنوبی تاثیر منفی می گذارد.
از لحاظ سیاسی لاینحل ماندن این مناقشه طی یک دهه گذشته بر بی ثباتی داخلی حکومتها در جمهوری آذربایجان و ارمنستان و حتی تغییر حکومت، انجام تلاش برای کودتا، تاثیر گذار بوده است که این بی ثباتی سیاسی، خود امنیت منطقه را به مخاطره می اندازد.
به عنوان مثال، مناقشه قره باغ اصلی ترین عامل استعفای ایاز مطلب اف در جمهوری آذربایجان در سال ۱۹۹۱ و لئون ترپتروسیان در ارمنستان در مارس ۱۹۹۷ بود. این مناقشه همچنین مهمترین علت سقوط دولت ایلچی بیگ در سال ۱۹۹۳ و کودتای سرهنگ صورت حسین اف در گنجه جمهوری آذربایجان در سال ۱۹۹۵ و نیز اقدام تروریستی ۲۷ اکتبر ۱۹۹۹ پارلمان ارمنستان بود که به کشته شدن وازگن سرکیسیان نخست وزیر و کارن دمیرچیان رئیس پارلمان(و قویترین رقیب کوچاریان در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۹۸) منجر شد. در ضمن، این مناقشه در به راه انداختن تظاهرات ضد دولتی در جمهوری آذربایجان و ارمنستان موثر بوده است. از اینرو باید گفت یکی از عوامل مهم ناامنی سیاسی در قفقاز جنوبی مناقشه قره باغ است. بویژه اینکه لاینحل ماندن این مناقشه از عوامل زمینه ساز دخالت بیگانگان در منطقه قفقاز است و نباید فراموش کرد که حضور بیگانگان در این منطقه از جمله عوامل ناامنی سیاسی در آن محسوب می شود.
از لحاظ اقتصادی نیز مناقشه قره باغ بر امنیت اقتصادی منطقه قفقاز جنوبی تاثیر بسیار منفی می گذارد. چرا که امنیت پیش شرط هرگونه سرمایه گذاری در منطقه است. حال آنکه مناقشه قره باغ عملا این موضوع را سلب کرده است. به طوری که برغم استعدادهای بالقوه وشرایط فوق العاده قفقاز برای سرمایه گذاری، میزان سرمایه گذاری در این منطقه بسیار پائین است. نباید فراموش کرد که یکی از علل متوقف ماندن طرحهای کلان قفقاز نظیر انتقال انرژی به بازارهای جهانی و ایجاد دالان شرق ـ غرب و شمال ـ جنوب، وجود این مناقشه و مشکلاتی است که مناقشه قره باغ ایجاد کرده است.
البته مناقشه قره باغ برناامنی اقتصادی ارمنستان و جمهوری آذربایجان نیز تاثیر شگرفی گذارده است. ارمنستان تحت تاثیر این مناقشه به نوعی تحت محاصره اقتصادی آذربایجان و ترکیه قرار گرفته است و از مشارکت در طرحهای انتقال انرژی به کنار مانده است و راههای ارتباطی را که از طریق آنها می توانست درآمد سرشاری از ترانزیت کالا داشته باشد، از دست داده است و مجبور است هر سال صدها هزار دلار صرف هزینه های دفاعی کند که می تواند در رشد و توسعه اقتصادی بکار گرفته شود. جمهوری آذربایجان تحت تاثیر مناقشه قره باغ، معادن غنی و مراتع حاصلخیر قره باغ را از دست داده است و ارتباط اش با نخجوان قطع شده است، که هزینه های فراوانی بر دوش اقتصاد جمهوری آذربایجان می گذارد. وجود یک میلیون آواره جنگی بر دشورای وضعیت اقتصادی این کشور افزوده است. آوارگی نه تنها امکان کار و تولید را از این افراد گرفته است، بلکه آنها را به مصرف کننده و طبقه بیکار آذربایجان تبدیل کرده است.(۳۶)
مناقشه قره باغ از لحاظ اجتماعی نیز بر امنیت اجتماعی منطقه قفقاز جنوبی تاثیر می گذارد. از جمله اینکه هر جنگی، آثار مخرب اجتماعی بویژه برای زنان و کودکان دارد و مناقشه قره باغ نیز از این قاعده مستثنی نیست. وجود حدود یک میلیون آواره آذری و به سربردن آنان در شرایط اسفناک زمینه را برای رشد انواع ناامنی های اجتماعی نظیر گسترش اقدامات غیر اخلاقی و گسترش قاچاق و مصرف مواد مخدر و شیوع بیماریهای مهلک فراهم ساخته است. در عین حال این وضعیت موقعیت مناسبی برای تبلیغ برخی از فرقه های تحریف شده فراهم ساخته است که تحت پوشش بنیادهای خیریه به ترویج عقاید ضاله خود در این مناطـــــق دست می زنند. در این خصوص می توان به گسترش فرقه های ضاله مسیحیت نظیر آوانیتست ها و نیز فرقه ضاله وهابیت و نیز آیین کریشنایی بویژه در میان آوارگان جمهوری آذربایجان اشاره کرد.
از اینرو باید گفت با درنظر گرفتن همه ابعاد ناامنی، مناقشه قره باغ کوهستانی مهمترین عامل ناامنی در قفقاز است. بنابراین باید تلاش کرد که این مناقشه با توجه به واقعیات منطقه،‌ بدون دخالت بیگانگان و نیز به طریق عادلانه حل و فصل شود. اما در عمل، دخالتهای بیگانگان و حمایت برخی از آنها از ارمنستان شرایط کنونی در مناقشه قره باغ را بسیار ناامید کننده کرده است.

نتیجه گیری


با صراحت می توان گفت که منازعه قره باغ دیگر منازعه ای بین ارمنی های ساکن منطقه قره باغ و آذریهای محلی نیست. منازعه قره باغ یکی از بحرانهای بین المللی دوران بعد از جنگ سرد می باشد که تبدیل به زخم مزمنی در کل پیکره سیستم آشفته نظام بین المللی معاصر شده است. بحران قره باغ به خاطـر ماهیت بازیــگران موجود در آن و به لحاظ نوع مسائلی که بوجود آورده و خواهد آورد، بحرانی است که هر روز ابعاد بین المللی آن زیادتر شده و این به نوبه خود حل بحران را سخت تر و پیچیده تر می کند. ریشه های درگیری و مناقشه ارامنه و آذری ها در یکسری متغیرها نهفته است که بیشتر جنبه احساسی و روانی دارد اما متغییرهای عینی و ملموس نیز بی تاثیر در آغاز مناقشه نبوده اند. بدیهی است که در شعله ور شدن، تشدید و تداوم کشمکش فاکتورهای احساسی، روانی و متغییرهای درونی و بیرونی بیشترین نقش را ایفاء می کنند. در رابطه با عوامل درونی تاثیرگذار بر تطویل کشمکش قره باغ می توان به مواردی چون ذهنیت منفی تاریخی، موقعیت ویژه جغرافیایی و ژئوپلتیکی، نقش احزاب و گروههای افراطی و حوادث تلخ تاریخی اشاره نمود. نقش این عوامل در آتش بیاری معرکه و تشدید منازعه انکار ناپذیر است. این متغیرها ضمن اینکه تاثیرگذار بر فرایند کشمکش می باشند بلکه در نوع جهت گیری بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای نیز نسبت به منازعه قره باغ نقش اساسی ایفاء می نمایند. موقعیت جغرافیایی منطقه قره باغ علاوه بر اینکه جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان را ترغیب و تهییج به تداوم منازعه تا تسلط کامل به منطقه می نماید، بلکه عامل مهمی در جلب توجه روسیه، ترکیه، ایران و دیگر بازیگران فرامنطقه ای به این مناقشه محسوب می شود. جهتگیری و رفتار گروهها و احزاب افراطی نیز ضمن اینکه تا به حال حل بحران را با مشکلات عدیده ای مواجه ساخته است ، بلکه حساسیت کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای را نیز نسبت به نوع جهتگیریهای آنها در پی داشته است. طبیعی است که ورود این بازیگران با اهداف و منافع خاص خود و بعضا“ متعارض هم، ضمن اینکه بر پیچیدگی بحران افزوده است . بلکه روند حل بحران را نیز با مشکلات عدیده ای مواجه ساخته است. به جرات می توان ادعا نمود که بنا به دلایل تاریخی و ژئوپلتیکی، سرنوشت آتی این کشمکش با نقش و موقعیت قدرتهای اصلی در این منطقه، بخصوص روسیه، ترکیه و ایران درهم آمیخته است. ضمن اینکه دخالتهای بیگانگان و تعارض ظاهری برخی قواعد بین المللی نیز این روند را هر چه بیشتر پیچیده تر ساخته است.
باید گفت در حال حاضر تنها سازمان کنفرانس اسلامی و ایران و ترکیه تجاوز شبه نظامیان ارمنی به جمهوری آذربایجان را محکوم کرده اند . در واقع برخورد غرب و بویژه امریکا با بحران قره باغ دو پهلو است و این کشورها نه تنها ارمنستان را متجاوز نمی دانند بلکه از ایروان حمایت نیز می کنند . میانجیگران بین المللی و در راس آنها گروه مینسک نیز بجای اعمال فشار به ارمنستان درصدد تحمیل شرایط ارمنستان به جمهوری آذربایجان هستند . در این میان ناکارآمدی رویکرد امنیتی جمهوری آذربایجان برای حل و فصل مناقشه قره باغ بیش از پیش آشکار شده است . از سوی دیگر انتخابات ریاست جمهوری ۱۹ فوریه ۲۰۰۳ ارمنستان و اکتبر ۲۰۰۳ جمهوری آذربایجان بر روند حل و فصل مناقشه قره باغ تاثیر می گذارند .
با عنایت به اینکه امنیت ملی تا حدودی تحت الشعاع بحران قره باغ قرار دارد و از سوی دیگر پیدایش خلاء قدرت و پیشینه تاریخی حضور طولانی ایران در منطقه و قرابت فرهنگی و دینی با کشورهای منطقه و نیز تحرکات بیگانگان در قفقاز ،‌ فاکتورهای مهییج ایران به حضور در منطقه قفقاز و توجه ویژه به بحران قره باغ به شمار می آیند. هر چند فروپاشی شوروی بزگترین تهدید امنیتی را از مرزهای ایران دور ساخت و فرصتها ی نوینی را برای حضور فعال در منطقه نفوذ فرهنگی دیرین خود فراهم نمود . ولی این فروپاشی یکسری تهدیدات و مخاطراتی را نیز به همراه داشت. بارزترین این تهدیدات مطرح شدن دوباره خرده ناسیونالیسم، اوج گیری و قومیت گرایی و بی ثباتی های ناشی از فروپاشی و احتمال تسری این بی ثباتی ها و قومیت گرایی به مرزهای ایران و جولاندهی بیگانگان در حوزه شمالی ایران است.
بهرحال باید گفت برای حل بحران تمامی طرفهای درگیر باید به سه واقعیت توجه داشته باشند. اولین مسئله ای که خصوصا“ ارامنه و در مرحله بعد دیگر بازیگران باید به آن توجه کنند این است که هیچ کدام از آنها به تنهایی توانایی حل بحران را ندارند. دومین مسئله ای که طرفهای درگیر و بخصوص ارمنستان باید مدنظر داشته باشند، واقعیت احترام به تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان است، که بدون توجه به آن هیچ حل و فصلی در مورد بحران قره باغ امکان پذیر نخواهد بود. چرا که آن وضعیت حاصل اعمال سلطه تدریجی بود که دیگر وجود ندارد. سومین مسئله اینکه برای ایجاد جو اعتماد، باید تضمین لازم و حتی بین المللی برای تامین امنیت ارامنه قره باغ صورت بگیرد. فرآیند حل بحران ضرورتا” ایجاب می کند که یک نوع همگونی و هماهنگی در جهتگیریهای بازیگران منطقه، ذینفع و ذینقش، جهت دستیابی به تفاهم به وجود آید و آنها مانع دخالتهای قدرتهای بیگانه در منطقه شوند.

منابع


۱) بهناز اسدی کیا ، کتاب جمهوری آذربایجان ، نشر دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی ،ص ۱۶.
۲) علیرضا شیخ عطار، ریشه های رفتار سیاسی در آسیای مرکزی و قفقاز، ص ۸۶.
۳) اینترنت، سایت www.azerb.com.
۴) تقی کرمی، علل تطویل مناقشه قره باغ ، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه شهید بهشتی ، ص۱۲.
۵) اینترنت ، روزنامه ۵۲۵، چاپ باکو، ۱۷ اوت ۲۰۰۰، www.525ci.com.
۶) تقی کرمی، منبع پیشین، ص۱۷.
۷) سایت ریاست جمهوری ارمنستان، http:/www.president.am/
۸) رافیک روشندل، کتاب سیاست و حکومت در ارمنستان، ص ۸۹.
۹) سایت نخست وزیری ارمنستان، /www.gov.am.
۱۰) رافیک روشندل، منبع پپشین، ص ۷۸.
۱۱) سایتwww.Azrrbaijan virtual.com / بخش karabakh.
۱۲) تقی کرمی، منبع پیشین، ص۲۹.
۱۳) تلکس تفاسیر برونمرزی صدا وسیما،نقش تعارض قواعد حقوقی در بحران قره باغ، ۲۳/۲/۷۸.
۱۴) سایت رسمی مطالعات در مورد کشتار ارامنه ، www.armeniangenocide.org
۱۵) بولتن اخبار وزارت امور خارجه، شماره۷، نمایندگی وزارت امور خارجه در تبریز، ص۶.
۱۶) ایرنا، رای ممتنع امریکا و فرانسه و رژیم صهیونیستی به تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان، ۱۶ دسامبر۱۹۹۹.
۱۷) واحد مرکزی خبر، سفر دوره ای روسای گروه مینسک به قفقاز، ۳/۴/۸۰.
۱۸) اینترنت، سایت مرکز تحقیقاتی یوروآسیا (http://evrasianews.com/)، مقاله Alan fogelgvist با عنوان Assessing the Origins of the karabakh conflict
پایان