مقــدمـه:
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دگرگونیهای عمیق جغرافیای سیاسی در منطقه قفقاز به وجود آمد. کشورهای این منطقه در مرزهای شمالی ج.ا. ایران قرار گرفته اند ، درگیر در جریاناتی شده اند که به طور جدی امنیت ملی و منافع ایران را تحت تاثیر قرار داده است. با وقوع چهار جنگ بزرگ در منطقه قفقاز ( قره باغ ، آبخازیا ، اوسیتیای جنوبی و چچن ) این منطقه در عمل به یکی از کانونهای ناامنی در جهان تبدیل شده است. که این موضوع مستقیماً با امنیت ملی و منافع ایران مرتبط می باشد.
پس از پایان دوره جنگ سرد، ج.ا. ایران در شمال، از موقعیت ژئوپلتیک ویژه ای برخوردار شده است، که پیش از آن وجود نداشت. در دوره جنگ سرد ایران در شمال با اتحاد جماهیر شوروی همسایه بود که مرزی برابر ۲۶۷۰ کیلومتر را دربرمی گرفت. نوار مرزی شوروی را مرزهای کنترل شده و غیر قابل عبوری تشکیل می داد که اصطلاحا به آن پرده آهنین می گفتند. با وجود مشترکات دینی و فرهنگی ملت مسلمان ایران با ملل قفقاز، هیچگونه ارتباطی بین ساکنان دو سوی مرز وجود نداشت۰ اینک جایگاه برتر ژئوپلتیک ایران، برای شمال حائز اهمیت است.
به باور کارشناسان سیاسی مسائل بزرگی چون مساله قره باغ، آبخازستان، اوسیتیا جنوبی و چچن پس از فروپاشی شوروی به بحرانهای منطقه ای و در مواردی بین المللی تبدیل شد. رویدادهای مهم قفقاز، تا حدودی ایران را از دسترسی به راههای حمل و نقل و راه آهن قفقاز، دریای سیاه و روسیه محروم ساحته است. تحت تاثیر بحرانها قفقاز جنوبی مرزهای ایران با ارمنستان و جمهوری آذربایجان دستخوش تغییرات خطرناکی شد که ناشی از جنگ قره باغ بود.
در دنیایی که از آن به عنوان عصر ارتباطات و وابستگی متقابل نام می برند، ایران نمی تواند به این کانونهای ناامنی بی توجه باشد . چرا که مستقیما “ بر امنیت ملی ایران تاثیر می گذارند. تاریخ نشان داده است قفقاز یک منطقه برخورد به معنای واقعی کلمه است. این منطقه بسیار حساس، شکننده و بحرانی است و ایران نمی تواند به مسائل امنیتی آن توجهی نداشته باشد. در واقع چنانچه آقای روحانی دبیر شورای امنیت ملی ایران در سفر اواسط ماه جولای ۲۰۰۱ خود به جمهوریهای آذربایجان، ارمنستان و گرجستان تاکید کردند قفقاز در حوزه منافع حیاتی ایران قرار دارد و امنیت این منطقه تنها با مشارکت کشورهای منطقه از جمله ایران برقرار خواهد شد.
در عین حال توسعه حضور قدرتهای بیگانه در مرزهای شمالی ایران در قفقاز جنوبی ، به دنبال تبلیغات وسیع غرب در مورد منابع نفت و گاز دریای خزر روندی پرشتاب داشته است. کشورهایی نظیر جمهوری آذربایجان که دشواریهای اقتصادی دوران گذار را با مشکلات ناشی از جنگ قره باغ همراه دارد، سبب تسهیل در توسعه حضور بیگانگان در مرزهای شمالی ج.ا. ایران گردیده است، که با توجه به سیاست ضد ایرانی واشینگتن، بر امنیت ملی ایران تاثیرگذار است و لزوم توجه جدی ایران را به این منطقه می طلبد. بویژه اینکه هدف قدرتهای بیگانه منزوی کردن ایران در منطقه ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک قفقاز جنوبی و تبدیل قفقاز بعنوان یک سنگر برای اجرای سیاستهای ضدایرانی است. سناریوی انتقال انرژی منطقه بدون مشارکت ایران برغم موقعیت جغرافیایی و اقتصادی ایران و نیز تبلیغات گسترده علیه ایران در مطبوعات شناخته شده جمهوری آذربایجان علیه ایران نشاندهنده این موضوع است.
واقعیت این است که ایران پس از فروپاشی شوروی به عنوان همسایه یک قدرت متلاشی شده، با بیشترین تحولات ژئوپلتیکی روبرو شده است. اگر چه به لحاظ فیزیکی، موقعیت جغرافیایی و مرزها ( بجزء مساله خزر ) تغییر نیافته است، اما جغرافیای سیاسی آن از حیث محتوایی دستخوش دگرگونیهای زیادی شده است. ایران از همسایگی یک ابرقدرت خارج شده است. پس از فروپاشی شوروی خلا امنیتی قابل توجهی در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی پدید آمد. کشورهای غربی بویژه آمریکا کوشیدند از نفوذ ایران و روسیه در منطقه جلوگیری کنند. کشورهای غربی از بسط نفوذ اسلام تشیعی و اصول گرایی اسلامی در منطقه(به تعبیر غربیها بنیادگرایی اسلامی) نگران هستند و می کوشند در هر زمنیه بویژه در ترتیبات امنیتی منطقه قفقاز و مسائل کلان اقتصادی این منطقه ایران را دور نگه دارند. این در شرایطی است که بمانند بعد تاریخی ، ایران تنها کشوری است که مرز طولانی و منحصر بفرد ی با قفقاز جنوبی دارد. ایران در قفقاز با هرچهار حوزه فرهنگی – سیاسی متفاوت یعنی جمهوری آذربایجان ، قره باغ ،ارمنستان و نخجوان پیوند جغرافیایی دارد. بنابراین بیشترین تاثیرات را از قفقاز جنوبی می پذیرد. منطقه قفقاز جنوبی در قلب اورآسیا قرار دارد و امنیت جهانی از امنیت این منطقه تفکیک پذیر نمی باشد و ایران در صف مقدم این موضوع قرار دارد. بنابراین این طبیعی ترین حق ایران است که با توجه جدی به کانونهای ناامنی در قفقاز جنوبی و سعی در تدوین یک سیستم امنیتی جمعی منطقه گرا تحولات منطقه را بسوی صلح و ثبات پایدار در منطقه به پیش ببرد.
با توجه به پیوندهای دیرینه تاریخی، قومی، فرهنگی و دینی کشورهای قفقاز جنوبی با ایران و نگرانی از بی ثباتی قفقاز جنوبی، لزوم ایجاد سیستم امنیتی در این منطقه با مشارکت کشورهای منطقه بویژه ایران، ضروری است. از همان ابتدا به واسطه ترکیب قومی منطقه و اختلافات مرزی به جای مانده از دوران شوروی، نگرانی های شدیدی نسبت به بروز بی ثباتی در سطح منطقه و خطر پرشدن خلا قدرت حاصل از فروپاشی شوروی توسط قدرتهای جهانی و بازگشت شکل دیگری از وابستگی و تبدیل این منطقه به یک منطقه مورد کشمکش میان قدرتهای فرامنطقه ای وجود داشت. این موضوع اکنون پس از یک دهه بخوبی خودش را نشان داده است . قفقاز در شرایط حاضر از لحاظ امنیتی در شرایط بسیار دشواری قرار دارد. چرا که هیچ یک از مناقشات مهم در قفقاز نظیر بحران قره باغ و آبخازیا و اوسیتیای جنوبی حل وفصل نشده اند. حتی فاکتورهای شرایط کنونی، دورنمای حل و فصل این معضلات امنیتی را تیره تر ساخته است. این موضوعات بهمراه فهرست طویلی از عوامل ناامنی در منطقه نظیر مساله عدم تعیین رژیم حقوقی دریای خزر، منازعات فعال و منجمد در منطقه، مشکل جانشینی رهبران مسن و بعضاً بیمار بویژه در گرجستان و جمهوری آذربایجان، فعالیت گروههای شوونیستی در برخی از کشورهای منطقه ، ضعف و محدودیتهای نهادهای اجتماعی و مدنی، ثروتهای ناشی از نفت و رقابت قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای در این خصوص، وابستگی جمهوریهای قفقاز جنوبی به قدرتهای بزرگ، سوق دادن منطقه بسوی نظامی شدن ، شکل گیری قطب بندیهای مختلف و مشکلات زیست محیطی، شرایط امنیتی منطقه قفقاز را دشوار ساخته اند که می تواند باعث تشدید ناآرامیهای سیاسی، اجتماعی، نظامی و افزایش ریسک و عدم قطعیت در آینده این منطقه گرددکه بی شک چنانچه تحولات گذشته از جمله تجمع صدها آواره جنگ قره باغ درآنسوی ارس باسرمایه گذاری ایران نشان داده است که ایران نیز از این تحولات قففاز جنوبی بی تاثیر نخواهد ماند. در این میان باید گفت مناقشات کلان قفقاز جنوبی بعنوان کانونهای ناامنی در قفقاز جنوبی منشاء بسیاری از عوامل ناامنی در قفقاز جنوبی از لحاظ ساسی ، نظامی ، اقتصادی ، اجتماعی و زیست محیطی است. از اینروبا شناخت این کانونهای ناامنی هرچه بیشتر می توان زمینه را برای حضور پررنگ ایران در منطقه فراهم ساخته و زمینه تدوین راهکارهای برای جلوگیری از تاثیر منفی تحولات قفقاز جنوبی بر امنیت ملی ایرا ن را فراهم سازد.
این نکته را باید گفت اگرچه در حال حاضر مناطق قره باغ ، آبخازیا و اوسیتیای جنوبی بعنوان مهمتـــرین کانونهای ناامنی در قفقاز جنوبی مطر ح هستند ، اما کانونهای دیگر نیز در قفقاز جنوبی وجود دارند که قابلیت تنش زایی را دارند. منطقه تالشی نشین جمهوری آذربایجان که درسال ۱۹۹۳ شاهد تلاش هایی برای تاسیس جمهوری تالش ـ مغان بودد. همچنین منطقه لزگی نشین جمهوری آذربایجان که بویژه درسال ۱۹۹۳ شاهد تلاشهایی در چارچوب جنبش زیرزمینی سادوال برای تاسیس جمهوری مستقل لزگستان بود ، منطقه آجاریای گرجستان به ریاست اصلا ن آباشیدزه و نیز منطقه ارمنی نشین جاواخک و آخالکالاکی گرجستان از جمله مناطق قفقاز جنوبی هستند که قابلیت تبدیل شدن به یک کانون ناامنی در آینده را دارند.
کانون ناامنی قره باغ
مقدمه :
منطقه خودمختار قره باغ کوهستانی در جنوب شرقی کوههای قفقاز صغیر واقع شده است. این منطقه با مساحتی حدود ۴۴۰۰ کیلومتر، ۱/۵% از کل مساحت آذربایجان را به خود اختصاص داده است. مرکز این ایالت شهر استپانکرت(خانکندی) است که در جنوب غربی آن قرار دارد.
ایالت ناگورنو قره باغ به ۵ ناحیه عمده مارتاکرت، عسگران، مارتونی، شوشا و هرودت تقسیم بندی شده است. از نظر تقسیمات اداری، قره باغ استان خودمختار است که در ۷ ژوئیه ۱۹۲۳ تشکیل شد و بیش از ۸۰ درصد جمعیت آن ارمنی و ۱۸ درصد آن آذربایجانی است.(۱) البته پس از آغاز مناقشه قره باغ جمهوری آذربایجان، آمادگی خود را برای اعطاء شرایط جمهوری خودمختار در عالی ترین سطح به این منطقه اعلام کرده است.
مساحت ناگورنو قره باغ معادل ۹۷۰۰ مایل مربع است. این منطقه از هیچ مرز مشترک آبی و خاکی با ارمنستان برخوردار نیست. نزدیکترین خاک این منطقه به سرحدات ارمنستان هفت کیلومتر است. بعد از جنگ جهانی اول، طی یک دوره کوتاه استقلال آذربایجان و ارمنستان، این دو کشور نسبت به سه نخجوان، زنگزور و قره باغ ادعاهایی مطرح کردند.
تاریخچه مناقشه قره باغ:
از لحاظ تاریخی قره باغ ـ چنانچه از لفظ آن نیز مشخص است ـ جز خاک آذربایجان محسوب می شود.
ارامنه برای اثبات حاکمیت خود بر منطقه قره باغ یکسری ادعاهایی را مطرح می نمایند:
– قره باغ از قرن پنجم میلادی به ارامنه تعلق داشته و حتی پس از تشکیل جمهوری ارمنستان در سال ۱۹۱۸ نیز این منطقه جزو خاک ارمنستان بوده است.
– مقامات آذری مانع و مزاحم زندگی فرهنگی ارامنه هستند و همواره برای احداث مدارس ارمنی در قره باغ اشکال تراشی می کنند و حتی مانع ورود معلمان ارمنی و انتشار کتب درسی ارمنی در قره باغ شده اند.
– آذریها در طول حاکمیت بر ارامنه قره باغ در سرزمین خودشان، مانند بیگانگان رفتار می کردند.
– روستائیان ارمنی منطقه قره باغ از امنیت کافی برخوردار نیستند و در موارد متعدد خانه و کاشانه آنها توسط آذریها به آتش کشیده و دامهایشان به غارت رفته است.
آذریها نیز برای اثبات حقانیت خود بر منطقه قره باغ و رد ادعاهای ارامنه معتقدند:
– قره باغ هیچگاه به ارامنه متعلق نبوده و بر طبق اسناد موجود، ارامنه بعد از عهدنامه ترکمنچای به این منطقه کوچانده شده اند.
– ارامنه از مدتها پیش با تغییر نام شهرها و روستاها و تبدیل اسامی آذری به اسامی ارمنی نقشه تصاحب قره باغ را کشیده اند.
– ارامنه به خاطر هم کیشی به روسها و بهره گیری از حمایت ضمنی و علنی آنها به طرح قضیه حاکمیت بر قره باغ پرداخته اند که واقعیت تاریخی ندارد.
– داستان هفتاد و یا هشتاد درصد جمعیت ارمنی قره باغ ساختگی است و صحت آماری ندارد.
– جلب موافقت آذریها برای بدست گرفتن اداره امور قره باغ توسط ارامنه توطئه قبلی بوده و آذریها از این سوء نیت اطلاع نداشته اند.
در ژوئن ۱۹۲۱ دفتر امور قفقاز به اتحاد ناگورنو قره باغ با ارمنستان رای داد اما مدتی بعد به دنبال دخالت استالین، این تصمیم لغو شد. بعد از سالها اختلاف، نخجوان و قره باغ به عنوان بخشی از آذربایجان، و زنگزور به عنوان بخشی از ارمنستان درآمد. ارمنستان در دهه های ۴۰ و ۶۰ تلاش نمود تا قره باغ را ضمیمه خود گرداند که موفق نشد اما با فروپاشی شوروی بار دیگر این تلاشها افزایش یافت.
با روی کار آمدن گورباچف در اواخر حیات اتحاد جماهیر شوروی و مطرح شدن فضای باز سیاسی در چارچوب برنامه فضای باز سیاسی پروسترویکا برخی از شخصیتهای علمی و سیاسی ارمنستان با ارسال طومارهایی به وی خواهان ضمیمه شدن قره باغ به جمهوری ارمنستان شدند. ولی با پاسخ منفی دبیرخانه مرکزی حزب کمونیست شوروی روبرو شدند.
پس از انتشار این پاسخ در اوایل فوریه ۱۹۸۸، یک رشته تظاهراتی به نفع الحاق منطقه قره باغ به ارمنستان در خانکندی صورت می گیرد و نهایتا در ۱۱ فوریه ۱۹۸۸ تظاهرات وسیعی در خانکندی صورت می گیرد و ارامنه قره باغ با سردادن شعار یک قوم، یک جمهوری، خواهان الحاق منطقه به ارمنستان می شوند. (۲)
از این روز به بعد است که در واقع بحران جاری منطقه قره باغ آغاز می شود. روز ۱۵ فوریه ۱۹۸۸، در ایروان تظاهراتی به حمایت از تظاهرات خانکندی و با همان شعار ”یک قوم و یک جمهوری“ صورت می گیرد و در نتیجه ۲۰ فوریه ۱۹۸۸ شورای منطقه قره باغ که از ۱۴۰ نفر تشکیل می شد و ۱۱۰ نفر از آنان از ارامنه بودند با ۱۱۰ رای موافق و عدم حضور نمایندگان آذری ها به پیوستن این منطقه به ارمنستان رای دادند.
در ۲۲ فوریه ۱۹۸۸، هیاتی از سوی پولیت بورو(دفتر سیاسی) حزب کمونیست شوروی به منطقه اعزام می شود. این هیات رای شورای قره باغ را رد کرده و از نیروی نظامی می خواهد که وضع را به حالت عادی برگرداند و از همین جا درگیریها آغاز می شود. گفتنی است شورای عالی ارمنستان در تاریخ ۱۵ ژوئن ۱۹۸۸ به اتفاق آراء رای به پیوستن قره باغ به ارمنستان می دهد. تعلل مسکو در رسیدگی به بحران در شرف آغاز قره باغ و برخی اقدامات غلط مسکو نظیر تشکیل کمیسیون ویژه در قره باغ که بطور موقت قره باغ رامستقما تحت اقتدار روسیه به ریاست آرکادی ولسکی قرار داد، باعث آغاز زدوخوردهای خونین خیابانی بویژه در شهرهای دارای اقلیت آذری نشین ارمنستان و اقلیت ارمنی نشین جمهوری آذربایجان می شود.
در ۱۳ ژانویه ۱۹۹۰ قتل عامهای سازمان یافته در باکو و کیروف آباد، باقیمانده جامعه ارمنی را به خاک و خون می کشد و در استپانکرت نیز ارامنه اقدام به تلافی می کنند و این شهر به منطقه ای جنگ زده تبدیل می شود. حکومت شوروی در ۱۵ ژانویه ۱۹۹۰ در باکو اعلام حالت فوق العاده می کند و در ۱۹ ژانویه حمله ارتش شوروی به شهر باکو آغاز می شود. آذریها در مقابل حمله ارتش شوروی که سی هزار نفر در آن شرکت دارند، مقاومتی سازماندهی شده انجام می دهند و لذا تعداد کشته ها از صدها نفر تجاوز می کند.(۳)
با استقلال جمهوری آذربایجان و ارمنستان و پایان یافتن اقتدار شوروی، اوضاع در منطقه متشنج می شود. تحت تاثیر بی ثباتی های داخلی جمهوری آذربایجان از جمله روی کار آمدن سه رئیس جمهور از ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۳ شامل ایاز مطلب اف، یعقوب محمد اف (کفیل ریاست جمهوری) و ابوالفضل ایلچی بیگ، در سال ۱۹۹۲ و ۱۹۹۳ ارامنه و شبه نظامیان ارمنی نه تنها قره باغ بلکه شهرهای پیرامون قره باغ مانند کلبجر، کبالتی، فیضولی، آقدام و جبرییل را اشغال می کنند۰ به طوری که ۲۰% از خاک جمهوری آذربایجان در اشغال شبه نظامیان ارمنی قرار می گیرد. در ۲۷ اکتبر ۱۹۹۳ به دنبال میانجیگری ایران قرارداد آتش بس امضاء می شود. اما با کارشکنی آمریکا و چراغ سبز واشینگتن به آنها به اشغال دالان لاچین توسط ارامنه، جنگ دوباره آغاز می شود تا اینکه با تلاش کشورهای منطقه و سازمان ملل مجددا” از سال ۱۹۹۴ آتش بس شکننده ای در منطقه برقرار می شود که تاکنون ادامه دارد، لیکن پیشرفتی در حل و فصل مناقشه قره باغ تاکنون به دست نیامده است. در واقع اکنون پس از ۱۴ سال از آغاز مناقشه قره باغ این مناقشه تبدیل به مناقشه ای فرسایشی شده است.
وضعیت کنونی :
در شرایط کنونی، یکی از مهمترین مشکلات امنیتی قفقاز مناقشه قره باغ می باشد. اکنون پس از گذشت ۱۴ سال از آغاز مناقشه قره باغ نه تنها این مناقشه حل و فصل نشده است، بلکه دورنمای آن نیز تیره و تار است. از سال ۱۹۹۹ با آغاز مذاکرات مستقیم روسای جمهور آذربایجان و ارمنستان این امید به وجود آمد که مناقشه قره باغ مسیری نهایی برای حل و فصل را بپیماید. تا جولای ۲۰۰۱ حدود ۲۰ بار رهبران دو کشور مذاکره کردند که سه دور آخر آن در سال ۲۰۰۱، دو بار در پاریس و یکبار در کی وست آمریکا برگزار شد. اما برخلاف تبلیغات پیش از مذاکرات، هیچ گونه موافقتنامه ای امضاء نشد.
رابرت کوچاریان رئیس جمهور ارمنستان آوریل ۲۰۰۱ به هنگام بازگشت از مذاکرات صلح قره باغ در کی وست آمریکا در فرودگاه ایروان به خبرنگاران گفت، موضع ارمنستان برای حل و فصل مناقشه قره باغ بر سه اصل استوار است. عدم بازگشت قره باغ به حاکمیت آذربایجان، استقلال قره باغ یا الحاق آن به ارمنستان، تضمین امنیت بین المللی ارامنه قره باغ.(۴)
دو هفته بعد واردان اوسکانیان وزیر امور خارجه ارمنستان نیز مواضع کوچاریان رئیس جمهور ارمنستان را تائید کرد. نمایندگان پارلمان ارمنستان نیز در تاریخ هیجدهم اردیبهشت ماه ۱۳۸۰ با صدور بیانیه ای خواهان استقلال قره باغ یا الحاق آن به ارمنستان شدند.(۵)
بدین ترتیب مشخص شد که مذاکرات صلح قره باغ همچنان در نقطه صفر قرار دارد و هنوز مسیر طولانی برای حل و فصل این مناقشه در پیش است. در عین حال در جریان مذاکرات کی وست رهبران آذربایجان و ارمنستان، این اخبار شایع شد که روسای گروه مینسک می کوشند پس از ناکامی طرح دولت عمومی، چهارمین طرح خود را برای حل و فصل مناقشه قره باغ ارائه دهند. سومین طرح گروه مینسک با عنوان طرح دولت عمومی که به قره باغ اختیارات، بیشتر از خودمختاری می داد در سال ۱۹۹۸ پیشنهاد شد ولی جمهوری آذربایجان آن را زمینه ساز استقلال قره باغ دانسته و رد کرد.
گفته می شود طرح چهارم گروه مینسک نیز با پیش بینی اصولی نظر تعلق دالان استراتژیک لاچین در اختیار ارمنستان تفاوت چندانی با طرحهای پیشین ندارد.
بر همین اساس نیز سفر ۱۸ می و همچنین سفر مهم جولای ۲۰۰۱ روسای فرانسوی، آمریکایی و روسی گروه مینسک به جمهوری آذربایجان، قره باغ و ارمنستان نتایج ناامید کننده ای داشت.
جالب اینکه نائیرا ملکومیان وزیر امور خارجه جمهوری خود خوانده قره باغ ۲۲ می ۲۰۰۱ تاکید کرد که تنها نتیجه سفر روسای گروه میسنک به منطقه این بود که قره باغ دیگر به جمهوری آذربایجان باز نخواهد گشت.(۶)
طی ماههای آوریل و می ۲۰۰۱، جمهوری آذربایجان و ارمنستان اقدام به برگزاری مانورهای نظامی کردند. همچنین تهدیدات نظامی متقابل میان دو کشور افزایش پیدا کرده است. از اینرو باید گفت شرایط کنونی منطقه قره باغ در حالت نه جنگ و نه صلح و نیز دورنمای نه چندان روشن مناقشه قره باغ، تهدید جدی علیه امنیت منطقه محسوب می شود. بویژه اینکه حیدر علی اف رئیس جمهور آذربایجان دهم جولای ۲۰۰۱ در دیدار با رؤسای گروه مینسک نسبت به تداوم آتش بس ۱۲ می ۱۹۹۴ میان آذربایجان و ارمنستان، ابراز تردید کرد.
با سفر ماه فوریه ۲۰۰۲ روسای گروه مینسک بمنطقه هرچه بیشتر مشخص شد که طرح چهارم گروه مینسک سازمان امنیت و همکاری اروپا چیزی جزء تکرار طرح نا عادلانه دولت عمومی نیست. این موضوع با واکنش تند جمهوری آذربایجان مواجه شد ، بطوریکه اکنون با توجه به ناکامی گروه مینسک در یک دهه گذشته ، مواضع جمهوری ارمنستان مبنی بر امکان ناپذیری بازگشت قره باغ به تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان هیچ دورنمای روشنی برای حل و فصل مناقشه قره باغ وجود ندارد۰ در حال حاضر ( مارس ۲۰۰۲ ) مذاکرات صلح قره باغ متوقف می باشد و بموازات آن گرایشات جنگ طلبانه بویژه در جمهوری آذربایجان در حال افزایش یافته است. در عین حال بعلت فعالیت افتضاح آمیز گروه مینسک سازمان امنیت و همکاری اروپا بریاست امریکا ، فرانسه و روسیه ، اکنون در سازمان امنیت و همکاری اروپا اخباری مبنی بر تاسیس یک گروه کاری جدید برای حل و فصل مناقشه قره با غ مطرح است.شکی نیست هر گروه کاری که توسط سازمان امنیت و همکاری تاسیس شود بعلت تفاوت و تضاد منافع اعضاء در قفقاز ، توصیه ای بودن و عدم رعایت اصل بیطرفی نمی تواند گام عادلانه ای برای حل و فصل مناقشه قره باغ بردارد.
علل لاینحل ماندن مناقشه قره باغ :
به باور کارشناسان، لاینحل ماندن مناقشه قره باغ دلایل فراوانی دارد که از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
۱) موقعیت ژئوپلتیک قره باغ:
یکی از دلایل موثر بر تطویل و لاینحل ماندن مناقشه قره باغ موقعیت ژئوپلتیک این منطقه است. منطقه قره باغ از نظر ارامنه منتهی الیه شرقی فلات ارمنستان را تشکیل می دهد. این منطقه کوهستانی از معادن غنی و جنگل و مراتع پهناوری برخوردار است و مرز طبیعی ارمنستان محسوب می شود. از نظر آذریها قره باغ مرز طبیعی مسلطی است که اگر در اختیار قدرت دیگری قرار گیرد، آذربایجان را در موقعیت آسیب پذیری قرار می دهد. قره باغ برای آذریها به خاطر جریان رودخانه باکو که سرچشمه اش از کوههای قره باغ است، اهمیت فراوان دارد. از نظر آذریها تسلط بر منطقه قره باغ توسط هر قدرتی می تواند همچون اهرم فشاری علیه باکو به کار رود.
منطقه قره باغ از لحاظ ژئوپلتیک و اقتصادی اهمیت فراوانی دارد. سرچشمه رودخانه مهم کورا(Kura) از کوهستانهای قره باغ سرچشمه گرفته و به سوی اراضی آذربایجان سرازیر می شود. تسلط یک قدرت بیگانه غیر از آذربایجان بر این منطقه می تواند با کنترل آب این رودخانه، صدمات فراوانی بر اقتصاد آذربایجان وارد سازد. بویژه اینکه باکو تاکنون با زدن سدهای مختلفی بر روی این رودخانه قسمت زیادی از انرژی الکتریسیته مورد نیاز خود را تامین می کند. مراتع وسیع قره باغ همراه با زمینهای حاصلخیز برای کشاورزی با شرایط آب و هوایی مساعد، محیط مساعدی برای تولید انواع محصولات فراهم کرده است. وجود معادن سنگهای گرانقیمت بر اهمیت اقتصادی قره باغ می افزاید.
از لحاظ جغرافیایی قره باغ منطقه مشرف بر آذربایجان است و به صورت قلعه ای کوهستانی می باشد که هر جنبنده ای را از سوی غرب( آذربایجان) زیر نظر دارد.
اهمیت دیگر منطقه قره باغ برای جمهوری آذربایجان از لحاظ ژئوپلتیک محدب بودن مرزهای جمهوری آذربایجان به طرف ارمنستان است. این شکل مرز، جمهوری آذربایجان را در مقابل ارمنستان آسیب پذیر می کند. در واقع مرزهای دو کشور در این منطقه از بدترین نوع مرزهای سیاسی کشورها به حساب می آید.
منطقه قره باغ از نظر ارامنه منتهی الیه شرقی فلات ارمنستان را تشکیل می دهد و با چند هزار پا ارتفاع از سطح دریا با جلگه های کم ارتفاع آذربایجان تفاوت آشکار دارد. این منطقه کوهستانی راههای منتهی به تپه ماهورهای ارس و جلگه آرارات را محافظت می کند. از دیدگاه ارامنه بدون قره باغ یگانگی فیزیکی ارمنستان در قفقاز ناقص می شود. علاوه بر آن قره باغ حد فاصل میان مسلمانان جمهوری آذربایجان و اقوام ترک امپراطوری عثمانی محسوب می شود. از نظر ارامنه تسلط بر این معبر از لحاظ مقابله با حرکتهای پان تورانیستی، که ارامنه چندین بار قربانی آن بوده اند، اهمیت اساسی دارد.
بر این اساس به نظر می رسد یکی از عمده علل درگیری و تداوم آن بین جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان اهمیت استراتژیکی بسیار مناسب منطقه قره باغ می باشد. این توده کوهستانی در شمال رود ارس از طرف جنوب به ایران تسلط دارد و چون دژی استوار می تواند سدی در مقابل نفوذ نظامی جنوب باشد. از طرف دیگر شرق این توده کوهستانی و رفیع با تسلط کامل بر دشت قره باغ و دشت مغان می تواند به عنوان مرکز دیده بانی و دفاعی در مقابل آذربایجان، دریای خزر و آسیای مرکزی باشد. از سمت شمال، این منطقه دارای عقبه ای پیوسته و استواری است که نفوذ هر جنبشی را سد می کند. از سمت غرب تنها از طریق دالان لاچین با ارمنستان و در نتیجه با گرجستان و دریای سیاه ارتباط پیدا می کند.
با توجه به اهمیتی که این توده کوهستانی از نظر استراتژیک دارد، نه تنها مورد توجه کشورهای درگیر بلکه هم از نظر غرب و هم از نظر روسیه دارای اهمیت بسیار است. مضافا اینکه این توده کوهستانی علاوه بر این که محل تلاقی دو جهان دینی اسلام و مسیحیت است، محل تلاقی دو جهان دیگر قومی – زبانی نیز می باشد(جهان ترک و جهان غیر ترک). در این منطقه دو جهان ایدوئولوژیکی به هم می رسند. در صورت عدم وجود ارمنستان و قره باغ، که به عنوان مناطق حائل در این میان به ایفاء نقش می پردازند، جهان ترک از غرب چین تا شمال غرب ترکیه و بلغارستان ادامه می یابد.
درباره اهمیت استراتژیکی منطقه قره باغ همین نکته بس که سیسیانوف سرفرماندهی قشون قفقاز در گزارش شماره ۱۹ مورخ ۱۲ ماه می سال ۱۹۰۵ می نویسد:« قره باغ به جهت موقیعت جغرافیای خود، هم برای آذربایجان و هم برای ایران به عنوان دروازه است. بنابراین باید در استحکام و نگهداری آن کوشش فراوان به عمل آورد.» وی برای تحقق بخشیدن به این هدف بلافاصله پس از الحاق منطقه قره باغ به روسیه از دیگر ایالات قفقاز ارامنه را به قره باغ کوچ داد.(۷)
۲) ذهنیت منفی تاریخی ارامنه و آذریها نسبت به یکدیگر :
موضوع فوق هم یکی دیگر از عوامل مؤثر بر تطویل و لاینحل ماندن مناقشه قره‌باغ است. در واقع باید گفت اگر چه در شرایط کنونی مشکل بین ج. آذربایجان و ارمنستان منازعه قره‌باغ است، اما اختلافات آنها تنها به این موضوع محدود نمی شود. این منازعه بر سر تایید و شناسایی مشروعیت و تمامیت ملی ارامنه و آذریها می باشد و ریشه آن بیشتر در وقایع سالهای ۱۸۷۶، ۱۸۷۷ و ۱۹۱۵ نهفته است تا تحولات اخیر.
آذریها فجایع داشناک در سالهای ۲۰-۱۹۱۸ را به خاطر می‌آورند. اگرچه این فجایع دردآورتر از خاطرات سال ۱۹۱۵ ارامنه نبود، اما به نوبه خود دیدگاهی منفی نسبت به ارامنه و همسایگان را موجب می‌شد.
عاملی که در درک علل منازعه قره باغ اهمیت شایان توجهی پیدا می کند، برداشت خاص و ذهنی ارامنه و آذریها از وضعیت اشان می باشد. واکنش نسبت به وضعیت ها، چه توسط یک فرد یا ملت، به دو عامل بستگی پیدا می کند: به ماهیت وضعیت و به ماهیت شخص پاسخ دهنده و همچنین برداشت فرد از وضعیت. بدین ترتیب در مورد منازعه قره باغ ذهنیت ارامنه، خاطره تاریخی ایشان و برداشت سنتی آنها از آذری ها نقش عمده ای در مقایسه با پارامترهای عینی و واقعی ایفاء می نماید. تاریخ ارمنستان حاکی از مقابله یک اقلیت مسیحی با اکثریت غیر مسیحی است که آنان را به محاصره درآورده اند. ارامنه در قرون چهارم تا هفتم بعد از میلاد بر علیه ایران زرتشتی و سپس بر علیه ملل مسلمان به مقابله پرداختند. نقطه اوج قتل عام های دسته جمعی، تبعیدهای اجباری و نسل کشی ها، در سال ۱۹۱۵ بود که توسط ترکها به عمل آمد.
می توان گفت که کل تاریخ ارمنستان بویژه تاریخ معاصر آن، به نوعی وحشت و درون نگری در اذهان ارامنه دامن زده است. این احساسات در وهله اول بر علیه ترکها جریان پیدا کرد و در فعالیتهای تروریستی مهاجرین و گروههای ارمنی در دهه ۱۹۷۰ متبلور گردید. آنچه تشدید کننده تنش میان دو ملت آذری و ارمنی است وقوع یکسری حوادث خونین بین آنها می باشد که به راحتی قابل اغماض نمی باشد. در این میان کشتارهایی که توسط دولت عثمانی به نام ملت ترک انجام گرفته است بر روابط دو ملت آذری و ارمنی سایه افکنده است. اولین پیامد این کشتارها، تشکیل گروهها و انجمن های افراطی تروریستی است که عمده هدف آنها انتقام خون قربانیان کشتارها بود که با دستاویز قرار دادن آن در مواقع مختلف موجب تحریک افکار عمومی ارامنه بر علیه آذریها می گردند. هر چند در این تصویر کلی، آذری ها نقشی ثانوی و حتی فرعی ایفاء می کردند، اما آنچه که برای ارامنه اهمیت داشت این واقعیت بود که آذری ها هم مسلمان بودند و هم ترک. لذا اقدامات عثمانیان بر علیه ارامنه در حافظه تاریخی آنها نقش بسته و در واقع آذریها را پسر عموهای عثمانیان قلمداد نموده و به خونخواهی از اجداد خویش، ریختن خون آنها را مباح می دانند. بدین ترتیب کوچکترین منازعه و درگیری با آنها خاطرات درگیریهای گذشته بخصوص کشتار سال ۱۹۱۵ را در اذهان زنده می کند.
البته آنچه اساس این درگیریها را تشکیل می داد تلاش ارامنه برای رهائی از سلطه امپراطوری عثمانی و تشکیل کشوری مستقل بود. دولت عثمانی هم برای حفظ وحدت سرزمینی خود حاضر به معامله با ارامنه نبوده و برای حفظ یکپارچگی خود دست به فجیع ترین اعمال می زد. رشد ناسیونالیسم ارمنی موجبات برانگیختن سوء ظن دولتمردان عثمانی را فراهم می ساخت. چنانچه در سالهای ۱۸۷۶ و ۱۸۷۷ محله ارمنی نشین قسطنطنیه عثمانی بدست افراد ارتش و پلیس ترک به آتش کشیده شد و بعد از یکسری کشتارهای همگانی و هولناک قریب به دویست هزار ارمنی جان خود را در این درگیریها از دست دادند. اگر چه وقوع یکسری تحولات در درون امپراطوری عثمانی باعث دلگرمی ارامنه در خصوص رهائی از کشمکش میان دو ملت گردید. ارامنه بدست گیری قدرت توسط ترکان جوان در امپراطوری عثمانی را به فال نیک گرفتند ولی بعد از مدتی باز اختلافات بین دو ملت از سر گرفته شده و باعث درگیری در سال ۱۹۰۹ در منطقه سیلیس ترکیه گردید که در نهایت با وساطت قدرتهای بزرگ از جمله آمریکا و فرانسه متوقف گردید.
آغاز جنگ جهانی اول و درگیری مجامع بین المللی در آن جنگ و بی توجهی افکار عمومی جهان به سایر وقایع و حوادث، فرصتی برای دولتمردان عثمانی داد که برای همیشه به مسئله ارامنه که موجبات مزاحمت آنان را فراهم ساخته بود فیصله داده و قلمرو حکومت خود را کاملا از نفوس آنان پاک سازند. بدین ترتیب به تصفیه کلی ارامنه مبادرت شد و در سال ۱۹۱۵ وزیر کشور وقت امپراطوری عثمانی فرمان کشتار ارامنه را به جرم اقدام علیه امنیت ملی و تهدید تمامیت ارضی کشور صادر نمود و موجب فاجعه وحشتناک کشتار هزاران ارمنی شد. این قتل عام ها بنیان اختلافات دامنه داری را پایه ریزی نمود که یکی از نمودهای عینی آن منازعه دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان بر سر منطقه قره باغ می باشد که در بطن خود کشتارهای تازه ای را به همراه داشته است و در تعمیق و دامنه دار نمودن اختلافات بین ارامنه و آذریها نقش عمده ای دارد.
عقده ها و مشکلات روانی ارامنه و آذریها در واقع بخش درونی منازعه را تشکیل می دهد که در مقایسه با آن، جنبه بیرونی درگیری اهمیتی نمادین و سمبولیک به خود می گیرد. اگر چه موضوع منازعه قره باغ است اما تنها هدف آن محسوب نمی شود.
تاثیر منفی این کشتارها را در درگیریهای تازه دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان نیز می توان مشاهده کرد. واقعه سومگائیت جمهوری آذربایجان که به نوعی یادآور خاطره کشتارهای سالهای ۱۸۷۶، ۱۸۷۷ و ۱۹۱۵ بود، بر تحولات مربوط به بحران قره باغ تاثیر تعیین کننده ای نهاد و ضربه قاطعی بر امکان حل و فصل مسالمت آمیز بحران گذاشت. بعد از آن کینه و خشونت به وجهه غالب بر ارامنه و آذریها تبدیل شد و به نحو چشمگیری در مناطق مرزی افزایش یافت. از سوی دیگر تلاش برای تغییر مرزها در واقع تلاش برای درگیر کردن و به جان هم انداختن دو ملت ارمنی و آذری بود که از سوی گروههای افراطی سازماندهی می شد. کشتار آذری ها در شهر عسکران و رانده شدن دسته جمعی آذری ها از ارمنستان و قتل عام خوجالی جمهوری آذربایجان توسط ارامنه برای آذریها نیز یادآور خاطره فجایع داشناک در سالهای ۱۹۲۰ – ۱۹۱۸ می باشد.
بر این اساس یکی از عمده فاکتورهای داخلی که بر پیچیدگی موضوع بحران قره باغ تاثیر مستقیم دارد ذهنیت و حافظه تاریخی منفی دو ملت آذری و ارمنی از یکدیگر می باشد. با عنایت به حوادث و وقایع خونینی که بین دو ملت در تاریخ روابط اشان به وقوع پیوسته و نهایتا موجب شکل گیری ذهنیت و حافظه تاریخی منفی نسبت به هم شده است، لذا این متغیر،‌ فاکتور خیلی مهمی در تطویل کشمکش و لاینحل ماندن بحران قره باغ بین دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان محسوب می شود.
۳) وجود گروههای افراطی در جمهوری آذربایجان و ارمنستان :
از جمله عوامل دیگر مؤثر بر لاینحل ماندن مناقشه قره‌باغ وجود گروههای افراطی در ارمنستان و آذربایجان است. در این خصوص می توان به جبهه خلق در جمهوری آذربایجان و جنبش داشناک ها و جنبش ملی ارامنه در ارمنستان اشاره‌ کرد. نباید فراموش کنیم که رؤسای جمهور آذربایجان و ارمنستان(علی اف و لئون ترپتروسیان) در سال ۱۹۹۷ به یک قدمی توافق در مورد قره باغ رسیده بودند، اما اعتراض داشناک ها موجب استعفای رئیس جمهور وقت ارمنستان شد.
قتل عام های امپراطوری عثمانی در ربع آخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در سال ۱۹۱۵ زمینه ساز شکل گیری گروهها و سازمانهای تروریستی و مخفی بین ارامنه شد که عمده هدف آنها گرفتن انتقام از عاملین قتل عام ها، کسب خودمختاری برای ارامنه و تاسیس یک کشور مستقل بود. اهدافی که پیگیری آنها به درگیری ها و کشمکش های تازه ای میان ارامنه و حکام محلی امپراطوری عثمانی در مناطق ارمنی نشین دامن می زد. نتیجه این اعمال تحریک آمیز و انعطاف – ناپذیری حکومت عثمانی، کشت و کشتار هزاران ارمنی در قلمرو عثمانی بود. با شکل گیری گروههای افراطی و تروریستی تضادها و اختلافات بین ملت ترک و ملت ارمنی ابعاد تازه ای به خود گرفت. این گروهها برای نفوذ بیشتر در میان ارامنه و تهییج افکار عمومی انگشت روی حوادث تلخ تاریخی و کشتارها می گذاشتند و حکومت عثمانی برای جلوگیری از دستیابی گروههای افراطی ارمنی به اهداف خود و حفظ تمامیت ارضی امپراطوری واکنش های شدیدی از خود نشان می داد. این کنش و واکنش های خشونت آمیز در تعمیق عداوت ها و تشدید کشمکش ها نقش بسزائی داشته است.
درگیریهای مداوم میان ارامنه و ترکها و قتل عام ارامنه توسط ترکها مقدمه و زمینه ساز تشکیل گروهها و انجمن های ارمنی شد. چنانچه در اوایل سال ۱۸۶۲ شورشی در وان ترکیه علیه فرمانروایان عثمانی صورت گرفت که منجر به درگیری بین نیروهای ترک و ارامنه گردید و این منازعه منجر به تلفات دوجانبه بخصوص از ارامنه شد. ارمنیان ولایت وان تصمیم به ایجاد تشکلی جهت سروسامان بخشیدن به ملت خود گرفتند که نتیجتا در سال ۱۸۷۲ « اتحادیه رستگاری» را، که اولین انجمن انقلابی متشکل در ارمنستان ترکیه محسوب می شد، تشکیل دادند. هدف این انجمن تشکل بخشیدن به ملت ارمنی جهت دفاع از خود در مقابل حملات ترکها و سازماندهی آنان برای انتقام بصورت تروریستی بود.
نخستین کمیته انقلابی ارمنی در ماه اوت ۱۸۸۷ در شهر ژنو سوئیس به ابتکار یک دانشجوی ارمنی به اسم مادو تاسیس یافت. این کمیته مولد حزب هینچاک(ناقوس) شد. این حزب در مرحله نخست خواستار آزادی ارمنستان غربی بود که تحت سلطه امپراطوری عثمانی قرار داشت. حزب هینچاک تا سال ۱۸۹۰ دارای یک نام رسمی نبود تا آنکه سرانجام بنام حزب انقلابی هینچاکیان شناخته شد. هدف اصلی حزب، استقلال سیاسی و ملی ارمنستان ترکیه بود که برای دستیابی به آن هدف، به ترور مقامات بلند پایه عثمانی و تهییج ارامنه علیه عثمانی می پرداختند و حتی برای دستیابی به هدف خود از کمک سایر دول اروپایی نیز بهره مند بودند.
در سال ۱۸۹۰ گروههای مختلف روشنفکران و دانشجویان ارمنی عضو مجامع انقلابی روس درهم ادغام شده و فدراسیون انقلابی « داشناکسوتیون» را بوجود آوردند. در واقع وضع تحمل ناپذیر زندگی ارامنه تحت سلطه امپراطوری عثمانی مقدمات پیدایش یک چنین حزبی را فراهم ساخت. عمده هدف کلیه افرادی که با سوابق اجتماعی متفاوتی در این حزب متشکل شده بودند فقط یک چیز بود و آن اینکه بتوانند ارمنستان عثمانی را آزاد ساخته و کشور مستقلی برای ارامنه فراهم نمایند. این حزب که بانفوذترین و پرعضو ترین تشکیلات ارامنه محسوب می شد نقش سرنوشت سازی در جنبش ملی ارامنه ایفاء نموده است. عده ای از اعضاء این حزب محور تلاشهای خود را رهائی ارمنستان غربی از سیطره عثمانیان قرار داده بودند. گروههای تروریست داشناک تا اوایل دهه ۱۹۲۰ کسانی را که مسئول کشتار ارامنه شمرده می شدند، به قتل می رساندند. آنها ترورها را تحت شرایط خاص برای تجزیه نمودن امپراطوری عثمانی و اذیت و آزار همه مسئولان گسترش بخشیدند. این اقدامات در میان ارامنه از حمایت معنوی دامنه داری برخوردار بود.
فعالیت دو حزب انقلابی ارمنی یعنی هینچاکیان و داشناکها ظاهرا در راه دفاع از ملیت ارمنی در امپراطوری عثمانی بود. تا سال ۱۸۹۵ تعداد اعضاء این دو حزب محدود ماند، اما واقعه کشتارها به نهضت انقلابی ارامنه تکانی قطعی داد. به طوری که تفکر یک دفاع همگانی و مسلحانه از توده مردم ارمنی قدرت و رونق بیشتری پیدا کرد. این تفکر بخش بسیار مهمی از توده های ارمنی را به دور حزب داشناک گرد آورد و مسبب آن شد تا داشناکها در تاسیس اولین جمهوری ارمنستان در سال ۱۹۱۸ نقش بسیار مهمی را ایفاء نمایند که نتیجه مبارزات پیگیر و سیاسی آنها بود.
با وجود آنکه حزب هینچاک اولین گروه سازمان یافته برای تشکل بخشیدن به ارامنه در مقابل تعدیات ترکها بود اما این گروه به دلیل اینکه بیشتر در خارج از ارمنستان فعالیت می کرد تاثیر زیادی بر تاریخ سیاسی ارمنستان نداشت. حزب سوسیال دموکرات هینچاک پس از استقلال ارمنستان در سال ۱۹۹۱ فعالیت خود را مجددا به صورت ضعیف در ارمنستان آغاز کرده است. اما حزب داشناکسوتیون که پس از انجام فعالیتهایی نظیر، اشغال بانک عثمانی، تصرف خاناسور، سوء قصد به جان سلطان عبدالحمید و تاسیس حکومت جمهوری ارمنستان در می ۱۹۱۸، در سال ۱۹۲۰ پس از سقوط اولین جمهوری ارمنستان در سال ۱۹۲۰ به دست نیروهای بلشویکی، طی عملیاتی در فوریه ۱۹۲۱ دوباره قدرت را در ایروان بدست گرفت، ولی نهایتا با شکست قطعی از ارتش سرخ و نیروهای بلشویک ارمنی و مهاجرت به خارج از کشور تبدیل به یک حزب برون مرزی شد و در سال ۱۹۸۸ در مراحل آغازین مناقشه بین ارامنه و آذری ها در بیست و چهارمین گردهمایی این حزب در اروپا هدف اصلی خود را بازگشت به سوی کشور ارمنستان اعلام نمود.
بهرحال با شروع فعالیت داشناکسوتیون در داخل ارمنستان، این حزب تلاش همه جانبه ای را برای بسط نفوذ خود در داخل کشور آغاز کرد و خصوصا در منطقه قره باغ و با تاکید بر موضع گیریهای رادیکال خود توانست نفوذ قابل توجهی را بدست آورد. اما در نتیجه تلاشهای گسترده ای که جنبش ملی ارامنه و دولت حاکم ارمنستان در قره باع و سایر نقاط کشور انجام دادند، داشناکسوتیون به تدریج قدرت حاکم خود را در ارمنستان و شورای قره باغ از دست داد. علیرغم این تحولات، داشناکسوتیون با عنایت به آرمانش یعنی تشکیل ارمنستان آزاد، متحد و مستقل، که آرزوی دیرینه بسیاری از ارامنه است و همچنین با توجه به سابقه صدساله نفوذش در برخی از جناحهای ارمنی و حمایتهایی که از آن به عمل می آید، به عنوان یکی از اصلی ترین بازیگران عرصه سیاست در ارمنستان به فعالیت خود ادامه خواهد داد.
داشناکها در شرایط کنونی بر این موضوعات تاکید دارند:
۱) خواستار شناسایی هر چه سریعتر دولت جمهوری قره باغ توسط ارمنستان می باشند.
۲) این حزب برقراری روابط با ترکیه را خیانت به آرمان ملت ارمنی تلقی می نماید. چرا که معتقد است از هزار سال پیش روابط ترکها و ارامنه سرشار از جنگها و عملیات خصمانه بوده و گذشت زمان به جای کاهش دادن کینه ها، باعث افزایش و تعمیق آن شده است.
گروه افراطی دیگری که در سالهای اخیر بوجود آمده، جنبش ملی ارامنه می باشد. این جنبش تاریخچه بسیار کوتاهی دارد. سابقه این جنبش به تشکیل کمیته مردمی قره باغ باز می گردد که پس از آغاز تحولات قره باغ در فوریه ۱۹۸۸ در ارمنستان و برای حمایت از مبارزات مردم قره باغ تشکیل شد. مهمترین اصولی که در اساسنامه جنبش ملی ارامنه باید به آنها توجه کرد عبارتند از:
۱) استقلال و حاکمیت ملی ارمنستان.
۲) دفاع از آزادی های اساسی و انسانی و اجتماعی.
۳) تاکید بر قدرت ملی و عدم اتکاء به قدرتهای خارجی.
۴) تاکید بر حفظ زبان و کلیسای ارمنی.
۵) وحدت ملی.
۶) تاکید بر این نکته که این جنبش بر علیه هیچ ملتی نیست و تنها برای دفاع از ارامنه تشکیل شده است.
اساسنامه جنبش ملی ارامنه اهداف کوتاه مدت خود را بدین صورت بیان می کند:
۱) الحاق قره باغ به ارمنستان.
۲) تجدید نظر در قرارداد مارس ۱۹۲۱ ترکیه و شوروی.
۳) مبارزه با آلودگی محیط زیست در ارمنستان.
۴) تلاش برای شناسایی قتل عام ارامنه در سال ۱۹۱۵ از سوی دولت عثمانی توسط مجامع بین المللی و دولتها.
بنابراین شکل گیری یک چنین جنبشی با اهداف کاملا ناسیونالیستی جهت احیای هویت تاریخی ارامنه و حل و فصل بحران قره باغ به نفع آنها، تحرک تازه ای به ملت ارمنی بخشید. جنبش ملی ارامنه در اندک زمانی، تبدیل به یکی از پرطرفدارترین و فعالترین گروههای صحنه سیاسی ارمنستان شد و ظرف چند ماه به حزب قدرتمند ارمنستان مبدل گردید. این گروه با مواضع رادیکال و خصمانه خود در تحریک ارامنه بر علیه آذری ها نقش خیلی فعالی داشت. بر این اساس پیدایش این جنبش نقش اساسی در آغاز دوباره منازعات و تشدید آنها ایفاء نمود. علیرغم اینکه این گروه بعد از دستیابی به قدرت تغییر مشی آشکار در مواضع رادیکال خود نشان داد و واقعیتهای عینی و ملموس، ناگزیر از جهت گیریهای محافظه کارانه نمود و تلاش گسترده ای برای برقراری روابط با ترکیه بکار بست.
جنبش ملی ارامنه که در اوایل شکل گیری اش لغو قرارداد مارس ۱۹۲۱ شوروی با ترکیه را از عمده هدفهای خود اعلام می کرد، با استقلال ارمنستان و مطرح شدن جنبش به عنوان حزب حاکم بر کشور اعلام نمود که در ایجاد روابط با کشورهای همسایه، حوادث تاریخی نباید مزاحم واقع نگری سیاسی شود. این امر در نهایت منجر به استعفای لئون ترپتروسیان رهبر این حزب در سال ۱۹۹۸ شد. علیرغم پیدایش تعدیل در مواضع رادیکالی این گروه و تلاش اش برای حل و فصل مسالمت آمیز بحران قره باغ، نمی توان نقش اساسی و تعیین کننده این گروه را در دامن زدن و تشدید منازعات بین ارامنه و آذریها نادید گرفت.
وجود یکسری گروهها و انجمن های افراطی در جمهوری آذربایجان نیز مستقیما بحران قره باغ را تحت الشعاع خود قرار داده و موضع گیریهای افراطی، دولتمردان آذربایجان را ناگزیر از اتخاذ مواضع انعطاف ناپذیری در مقابل بحران نموده است. گرچه گروههای متعددی در جمهوری آذربایجان به فعالیت می پردازند ولی از جمله گروههایی که مواضع تندی در قبال بحران قره باغ دارند می توان از انجمن های چنلی بل، انجمن مذهبی بیرلیک و جبهه خلق آذربایجان نام برد. با شروع تحولات قره باغ، بسیاری از گروهها و محافل روشنفکری آذربایجان مانند گروه چنلی بل ابولفضل ایلچی بیگ که بیشتر به مباحث ادبی و تاریخی آذربایجان مشغول بودند، به سرعت جنبه ای سیاسی یافته و موضوع قره باغ را در صدر فعالیتهای خویش قرار دادند. از اواسط ۱۹۸۸ رشته تظاهرات منظم و مستمری از سوی دانشجویان آغاز شد که به تدریج ابعاد گسترده تری یافت. تنها از اواخر زمستان سال ۱۹۸۹ تلاش روشنفکران برای تشکیل جبهه سیاسی از ترکیب افراد و گروههای مختلف آغاز شد. در آغاز تاسیس این تشکل ضرورت دفاع از تمامیت ارضی آذربایجان، اساس حرکت را تشکیل می داد.
جبهه خلق آذربایجان که در اواسط ژوئیه ۱۹۸۹ به صورت علنی فعالیت خود را آغاز کرد از همان ابتدا در روند بحران قره باغ تاثیری شگرف داشت. این جبهه برخلاف نظر مقامات حزبی(کمونیست آذربایجان)، تشکیل «مدیریت ویژه» در قره باغ توسط مسکو را نقض حاکمیت آذربایجان تلقی می کرد و در ماههای اوت و سپتامبر ۱۹۸۹ تظاهرات و اعتصابهای گسترده ای را برای لغو این ترکیب و حاکمیت مستقیم آذربایجان بر قره باغ برپاداشت. حربه اصلی جبهه خلق، تحریم اقتصادی ارمنستان و قره باغ بود و با توجه به نفوذ چشمگیر جبهه در میان کارگران راه آهن تحریم ها از اوت ۱۹۸۹ به مرحله اجراء درآمد. تحریم های اقتصادی نقش بارزی در تعمیم اختلافات، تحریک افکار عمومی و تشدید منازعات بین ارامنه و آذریها در آن مقطع داشته است.
جبهه خلق که مهمترین قدرت صحنه تحولات آذربایجان بود با لغو مدیریت ویژه مسکو بر محاصره منطقه قره باغ شدت بیشتری بخشید و گروههای مسلح آذربایجان بر فعالیتهای خود افزودند به گونه ای که ایستگاه تقویتی تلویزیونی که برنامه هایی به زبان ارمنی پخش می کرد تصرف شده و از کار افتاد. چندی بعد نیز واحدهای آذربایجانی سعی کردند که با انفجار تنها باند فرودگاه قره باغ، راه هوایی قره باغ را با جهان خارج قطع کنند. این تحولات در مناطقی چون خانلر و شاهومیان به صورت رویارویی گروههای مسلح چند صد نفره که با سلاحهای سبک مسلح بودند، درآمد.
بنابراین در مقطعی که دو کشور به سمت کسب استقلال پیش می رفتند و حاکمیت و سلطه اتحاد جماهیر شوروی بر روی جمهوریها رو به ضعف و انحطاط گذاشته بود، فعالیت گروههای افراطی روز به روز بیشتر می شد و هیچ یک از این گروههای افراطی حاضر به گفتگو و معامله بر سر اهداف خود نبودند. گروههای افراطی ارمنی در اولین روزهای کسب استقلال قدرت را در جمهوری ارمنستان بدست گرفته و با شور و شوق فراوان خواستار تداوم منازعه جهت دستیابی به وحدت قره باغ و ارمنستان بودند. در جمهوری آذربایجان نیز اگر چه ایاز مطلب اف کمونیست بر اریکه قدرت تکیه زده بود، اما چندان کنترلی بر امور داخلی کشور نداشته و جبهه خلق بزرگترین قدرت در صحنه تحولات داخلی بود. لذا در بدو شکل گیری دو دولت تازه استقلال یافته، حضور گروههای افراطی در صحنه سیاسی در تعمیق و تشدید بحران قره باغ نقش تعیین کننده ای داشته است. به جرات می توان مدعی شد اگر گروههای غیر افراطی در اوایل استقلال دو جمهوری به حاکمیت می رسیدند مطمئنا بحران قره باغ روند دیگری را طی می نمود و احتمال حل بحران بیشتر می شد.
حضور گروههای افراطی نه تنها زمینه های تشدید تنش بین دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان را فراهم می سازد بلکه مواضع رادیکال آنها نوع جهتگیری کشورهای ذینفع منطقه ای و فرامنطقه ای در بحران قره باغ را نیز تحت الشعاع خود قرار می دهد که این جهتگیری اساسا تاثیری مستقیم و گاها غیر مستقیم بر روند کشمکش و تطویل آن دارد. به عنوان مثال دولت ترکیه از ترس اینکه مبادا گروههای افراطی از جمله داشناکسوتیون دوباره حاکمیت را در جمهوری ارمنستان بدست آورده و با طرح ادعاهای تاریخی، علمدار ارمنستان بزرگ شوند سعی بر آن دارد که از جمهوری آذربایجان حمایتهای لازمه را به عمل آورد تا از پیروزی ارامنه در مناقشه قره باغ ممانعت نماید. در مقابل ایران و جمهوری فدراتیو روسیه نیز ناخشنود از کسب قدرت توسط جبهه خلق در جمهوری آذربایجان می باشند. گرایش عمده این جبهه به ترکیه و غرب و طرح وحدت دو آذربایجان(استان آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان)، ایران و روسیه را ناگزیر از اتخاذ مواضع منفی در مقابل آن و علاقمند به تقویت روابط با جمهوری ارمنستان جهت ممانعت از تحقق نیات جبهه خلق می نماید.
۵) تضادهای قومی، مذهبی و فرهنگی:
تضادهای قومی، فرهنگی و مذهبی میان آذریها و ارامنه یکی دیگر از عوامل مؤثر بر تطویل مناقشه قره‌باغ است. باید اذعان داشت که منازعات در بین جوامعی که با هم تضاد فرهنگی داشته ‌باشند نسبت به جوامعی که از یک همگونی و یکپارچگی فرهنگی برخوردارند، عمیق‌تر و شدیدتر هستند. بنابراین حل و فصل آنها نیز دشوار خواهد بود.
فرهنگ از اساسی ترین متغییرهای تاثیر گذاری بر تعاملات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ملتها می باشد. فرهنگ دربرگیرنده عناصر متعددی از قبیل آداب و رسوم اجتماعی، سنن و اشتراکات تاریخی، زبان و مذهب یک ملت بوده و هر یک از این عناصر نیز تاثیری مهم در نوع برداشت ملتها از پدیده ها و نحوه کنش و واکنش آنها دارد. اشتراکات فرهنگی می تواند نقش عمده ای در برداشت مشترک از فعل و انفعالات جهانی و منطقه ای داشته و زمینه های تفاهم را فراهم نماید. اما تضادهای فرهنگی می تواند مبین و تصویرگر اختلافات ریشه ای میان ملتها باشد. تضاد فرهنگی متغییری که اختلافات صوری و سطحی را تبدیل به بحرانهای حاد و بعضا لاینحل می نماید. در طول حیات بشری کمتر جوامعی با تضادهای فرهنگی قادر به همزیستی مسالمت آمیز بوده اند. تاریخ مبین آن است که جوامع بشری در دوران حیات خود عمدتا درگیر جنگ و کشمکش بوده اند، به نوعی که بعضی از تئوری پردازان کشمکش و منازعه را جزئی از زندگی بشر تلقی نموده و معتقدند کشمکش جزء جدایی ناپذیر مواجهات انسانها و اجتماعات است.
باید اذعان داشت که منازعات در بین جوامعی که با هم تضاد فرهنگی داشته نسبت به جوامعی که از یک همگونی و یکپارچگی فرهنگی برخوردارند، عمیق تر و شدیدتر بوده است. مردمی که دارای فرهنگی واحد هستند خود را بیشتر به یکدیگر وابسته می بینند و اختلاف در رفتار و عادات اقوام، اشخاص و ملتها نیز ریشه در اختلافات فرهنگی دارد. قفقاز را مخزن تحلیل یافته مردم شناسی(قومی) توصیف کرده اند و تنوع قومی اش مشهور است. این منطقه با اجزاء قومی و دینی پراکنده اش در دوران گذشته بارها دستخوش تقسیمات اداری و تحدید حدود گشته است. در این منطقه تفاوتهای دینی، تفاوتهای قومی را نیز شامل می شود، هر چند که آنها ضرورتا با یکدیگر مطابقت نداشته باشند. این تنوع عامل مهمی در پیدایش تنش و منازعه در منطقه به شمار می آید.
عدم تقارن و نابرابری های فرهنگی عامل مهمی در شکل گیری و تداوم کشمکش میان دو دولت آذری و ارمنی در طول تاریخ و بویژه در چند سال اخیر بوده است. هر چند که ارامنه و آذریها برای هزار سال در کنار یکدیگر زیسته اند، اما همواره کشمکش های میان آنها وجود داشته که منعکس کننده اختلافات عمیق فرهنگی میان آنها است. ارمنستان مسیحی بوده و با اروپا پیوندی دیرینه دارد،‌ در حالی که آذربایجان مسلمان شیعه بوده، تنها با ایران و ترکیه ارتباط دارد. بعلاوه ارمنستان از پشتیبانی دیگر جوامع ارمنی در کشورهای غربی برخوردار است. اما آذربایجان تنها می تواند بر حمایت عمومی کشورهای اسلامی و ترک زبان متکی باشد.
مناقشه ارامنه و آذری ها یکی از کهن ترین و حادترین تضادها در منطقه قفقاز است. زمینه های تضاد بین این دو ملت را کارشناسان در قالب فاکتورهای متعددی دسته بندی کرده اند که از آن جمله تعارض بین مذاهب و زبانهای آن دو جمهوری است. این تضاد مذهبی در زمانهای قدیم نیز مسبب درگیری بین ملل منطقه قفقاز بوده است. برخی از امرای اسلامی برای فائق آمدن به این کشمکش ها، تنها راه حل را تحمیل اسلام به ساکنان منطقه دانسته و برای از میان برداشتن تضادهای مذهبی دست به حملات گسترده ای می زدند. نویسنده کتاب «قتل عام ارمنیان در دوران سلاطین آل عثمان» در این زمینه می نویسد: « ارامنه برای نجات خود تنها یک راه داشتند و آن هم قبول اسلام بود. بر این اساس دفاتر وکلای دعاوی که درخواست نامه ها را ثبت می کردند، از جمعیتی که برای مسلمان شدن عرضحال می دادند مملو بود. بسیاری از آنان به خاطر نجات جان زن و بچه خود به این تغییر مذهب تن می دادند.»
بر این اساس اختلافات مذهبی زمینه مساعدی را برای بروز تنش و منازعات فراهم می آورد. اختلافات زبانی و قومی نیز نقش تشدیدکننده در کشمکش ها ایفاء می نمود. به گونه ای که مسئله هویت و وحدت ملی که مبتنی بر زبان و مذهب بوده، یکی از عمده ترین مسائل دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان است. چرا که حاکمان روس در شیوه تقسیم بندی و مرزبندی این جمهوریها همواره بر این امر تکیه داشته اند که هم درون جمهوریها و هم میان هر جمهوری با همسایگانش تنش وجود داشته باشد. آنها برای جلوگیری از خیزش ملتهای زیر سلطه خود به شدت ترکیب طبیعی – تاریخی حوزه های فرهنگی شناخته شده را به هم ریختند و با نام گذاری جمهوریها براساس قوم های مختلف و بها دادن به زبانهای گفت و شنودی شرایطی را پدید آوردند که امروز کمتر جمهوری را می توان یافت که بر اثر مشکلات قومی و زبانی و در نتیجه مسائل مربوط به وحدت ملی با تنش و مناقشه روبرو نباشد.
در منازعه قره باغ، ذهنیت ارامنه، خاطره تاریخی ایشان و برداشت منفی آنها از آذری ها نقش عمده ای در مقایسه با پارامترهای عینی و واقعی ایفاء می نماید. ارامنه پیشینه و فرهنگ منحصربفردی دارند. حتی سبک برداشت آنها از مسحیت گرایش ملی داشته و تفاوتهای قابل توجهی با فرقه های ارتدوکس و کاتولیک دارد. بعلاوه حس خودآگاهی ملی در ارامنه بسیار قوی است. تاریخ ارمنستان حاکی از مقابله یک اقلیت مسیحی با اکثریت غیر مسیحی است که اینان را به محاصره درآورده اند. علیرغم اینکه کشتارهای دسته جمعی و تبعیدهای اجباری و نسل کشی هایی که در سال ۱۹۱۵ پیش آمد توسط ترکها به عمل آمده بود، ‌اما آنچه که برای ارامنه اهمیت دارد این واقعیت است که آذری ها هم مسلمان و هم ترک هستند. بدین ترتیب کوچکترین منازعه و درگیری با آنها خاطرات کشتار سال ۱۹۱۵ را در اذهان ارامنه زنده می کند. بنابراین به نظر می رسد تضادهای فرهنگی و اختلافات مذهبی و قومی متغییر مهمی در پیدایش منازعات بین دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان باشد که نقش اساسی در تداوم کشمکش ها نیز ایفاء می نماید.
۶) تعارض اصول حقوق بین المللی در مناقشه:
یکی دیگر از عوامل مؤثر بر لاینحل ماندن مناقشه قره‌باغ تعارض ظاهری دو اصل پذیرفته ‌شده در حقوق بین الملل، یعنی اصل احترام به تمامیت ارضی و اصل حق ملل برای تعیین سرنوشت خود می باشد.
ارامنه با تکیه بر اصل حق ملل برای تعیین سرنوشت‌شان معتقدند که ارامنه اکثریت منطقه قره باغ را تشکیل داده و حق استقلال دارند. جمهوری آذربایجان با استناد به مواد مختلف منشور سازمان ملل از جمله ماده ۷ قطعنامه تعریف تجاوز، این درخواست ارامنه را مغایر با اصل احترام به تمامیت ارضی کشورها عنوان می کند.
با این وجود باید گفت این یک تعارض ظاهری است چرا که منشور سازمان ملل متحد با تجزیه کشورهای موجود موافق نیست و حق تبیین سرنوشت را به کشورهای مستعمره می دهد نه به اقلیت های قومی یک کشور. از اینرو اعطای خودمختاری وسیع به ارامنه قر باغ در چارچوب ساختار سیاسی جمهوری آذربایجان بهترین طرحی است که هم ارامنه قره باغ را در تعیین سرنوشت خود سهیم می‌کند و هم تغییر مرزهای بین المللی را منتفی میسازد. موضوعی که سران سازمان امنیت و همکاری اروپا نیز در اجلاس لیسبون پرتغال در ۱۹۹۶ بر آن تأکید کردند.
۷) پان ترکیسم و پان تورانیسم:
پان ترکیسم عقیده سیاسی مبتنی بر اتحاد کلیه اقوام و ملل ترک نژاد آسیای مرکزی و قفقاز و ماوراء قفقاز است و پان تورانیسم عقیده سیاسی که در آغاز، هدف آن اتحاد سیاسی همه ترکان، تاتارها و فینقیان اویغوری بود. علیرغم اینکه بیشتر محققین چندان تفاوتی بین این دو تفکر قائل نمی باشند اما در حالی که پان تورانیسم در جهت اثبات سیاست توسعه طلبانه ترکها نسبت به اقوام ترک زبان عمل می کند، پان تورانیسم مبلغ اندیشه تاسیس کشور « توران بزرگ» است که از اقیانوس کبیر تا اسکاندیناوی و دریای مدیترانه کشیده شده است. هدف پان ترکیسم ترکی کردن اجباری همه ملتهای غیر ترک است. هدف پان تورانیسم گردآوری همه ملتهای تورانی در محدوده یک کشور ترکیه وسیع است. پان تورانیسم ادراک و توصیف وسیع تری از ناسیونالیسمی است که با ضیاء گوک آلپ، ‌احمد آتایف و یوسف آکچورا پا به جهان نهاد. پان تورانیسم در آغاز آرمان فرهنگی بود ولی توسط برخی رهبران حزب اتحاد و ترقی ترکیه در اوایل قرن بیستم به آرمان سیاسی مبدل گشت. با وجود این، پان تورانیسم هیچگاه از نظر سیاسی مرز مشخص و تعریف روشنی نداشته است.
به نظر می رسد مشخصه مهم این دو تفکر، تصور سرزمینی فراتر از ترکیه برای ترکان و تلاش برای ایجاد سرزمینی واحد برای آنان در جهان است. چنانچه ضیاء گوک آلپ از نظریه پردازان مشهور پان ترکیسم می نویسد: «وطن ترکان نه ترکیه است و نه ترکستان، بلکه وطن ترکان کشور بزرگ و جاودانی توران است.» برخی از دانشمندان می کوشند تا به صورت تصنعی ترکان از جمله ترکان آسیای مرکزی، کرانه رود ولگا، سیبری و آسیای صغیر را از یکدیگر جدا جلوه دهند و آنان را از ملتها و اقوام جداگانه به شمار آورند. هدف ما آن است که صد میلیون ترک را در ملتی واحد متحد گردانیم.» علیرغم تمامی این اندیشه های افراطی، هستند افرادی که معتقد به شیوه دیگر اتحاد ترکها می باشند. چنانچه هالیده ادیب از روشنفکران اوایل قرن بیستم ترکیه معتقد بود: « اندیشه های سیاسی ضیاء گوک آلپ درباره یگانگی ترکان با افکار من ناسازگار است. من معتقدم که ناسیونالیسم آرمان فرهنگی و از نظر جغرافیایی محدود به ترکیه است. یگانگی سیاسی ترکان روسیه با ما از طریقی که قبلا عملی می نمود، هرگز میسر نخواهد گشت. آنها خود سنتها و روشهای متمایز ملی دارند و با ما بسیار متفاوت اند. آنها با آنکه ممکن است ادبیات ما را بستایند اما، دخالت ما را نخواهند پذیرفت. فرهنگ آنها از فرهنگ روس متاثر شده است و فرهنگ ما از فرهنگ غربی. عملی ترین و شاید مطلوب ترین راه اتحاد ترکان کنار دریای خزر با ترکان عثمانی در آینده دور تاسیس ائتلافیه ای باشد که در پناه آن هر دوی آنان اصالت فرهنگی و رشد فردی خود را تحقق بخشند.»
نکته حائز اهمیت اینکه تحولات بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوروی و تاسیس جمهوریهای ترک نشین در آسیای مرکزی و قفقاز بار دیگر اشتهای ملی گرایان ترک را برای تاسیس امپراطوری توران تحریک کرده است. چنانچه تورگوت اوزال رئیس جمهور فقید ترکیه معتقد بود ترکیه باید به خوبی نقش عثمانی ها را در منطقه ایفاء کند وگرنه بزرگترین اشتباه تاریخی خود را مرتکب شده است چرا که شرایط کنونی منطقه به ترکیه اجازه می دهد تا اهمیت خود را بازیابد. به نظر می رسد برداشت ترکیه در قبال منطقه از سال ۱۹۹۱ به بعد از دو گرایش همبستگی اسلامی و ترکی تاثیر پذیرفته است. ضمن اینکه تلاش در جهت محدود ساختن نفوذ روسیه و ایران در منطقه بخشی از این سیاست بوده است. طراح این سیاست تورگوت اوزال رئیس جمهور فقید ترکیه بود که استراتژی خود را حضور ترکیه در تمامی عرصه های سیاسی جهان، از دریای آدریاتیک گرفته تا دیوار چین عنوان می کرد. اگر چه این سیاست به مثابه احیاء نفوذ عثمانیسم یا پان ترکیسم مورد حمله شدید قرار گرفت، اما توانست بویژه در منطقه دریای سیاه و آسیای مرکزی از نفوذ اقتصادی صرف فراتر رفته و رسالت صدور فرهنگ و تمدن به سرزمین برادران جوانتر را وجهه نظر خود قرار دهد. این سیاست هم انعکاسی بود از احساس دوگانه اروپا درباره ترکیه در دوران پس از جنگ سرد و هم نشانه ای از زیاده روی های پس از جنگ خلیج فارس و سقوط شوروی محسوب می شد. محور این سیاست پرهزینه حضور قدرتمند اقتصادی پیرامون مرزهای خویش به منظور ایجاد ثبات در منطقه و ارائه یک مدل از کشورهای اسلامی که دارای ویژگیهای دمکراتیک، غربگرا، لائیک و اقتصاد مبتنی بر بازار، تشکیل می داد. این مدل باید توانایی رقابت ایدوئولوژیک با ایران و رویارویی سیاسی با روسیه را داشته باشد. هدف ترکیه بوجود آوردن یک منطقه ترک زبان است تا برای مدتی طولانی رهبری خود را بر گروهی از کشورهای ترک زبان حفظ کند و بر ذخایر عظیم منطقه دسترسی داشته باشد. آنکارا از هر اقدامی که در سیاست پان ترکیسم و تلاشهای توسعه طلبانه او ایجاد مانع کند، اجتناب می ورزد.
تلاشهای ترکیه برای گسترش نفوذش در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز با شک و تردیدهایی از جانب روسیه، ایران، چین و کشورهای غربی مواجه است. بویژه اینکه کشورهای تازه استقلال یافته نیز علاقه زیادی به همکاری با ترکیه از خود نشان می دهند و این آنکارا را ترغیب و تشویق به نفوذ بیشتر در منطقه نموده و بر نگرانی های دیگر بازیگران ذینفع و ذینقش منطقه ای و فرامنطقه ای می افزاید. چرا که ترکیه دارای پیوندهای تاریخی و فرهنگی با منطقه آسیای مرکزی و قفقاز بوده و اغلب جمهوریهای ترک نشین به ترکیه به عنوان الگویی برای رشد اقتصادی خود می نگرند. همانطور که رئیس جمهوری قرقیزستان گفته است: « ترکیه ستاره ای است که راه کشورهای ترک زبان را نشان می دهد.»
نکته حائز اهمیت اینکه تلاشهای ترکیه جهت گسترش نفوذ خود در آسیای مرکزی و قفقاز در صورتی می تواند تداوم داشته باشد که جمهوری آذربایجان در جنگ قره باغ با شکست مواجه نشود. در غیر این صورت ترکیه راه ارتباط زمینی با کشورهای منطقه آسیای مرکزی نخواهد داشت تا بتواند به آرمان خود، یعنی تشکیل امپراطوری ترک زبان، تحقق بخشد. بنابراین دستیابی به این هدف مستلزم جلوگیری از شکست جمهوری آذربایجان در جنگ با ارمنستان است. در هر صورت، نوع جهتگیریهای ترکیه در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز، بخصوص در برابر بحران قره باغ، از سوی کشورهای روسیه، ایران، چین و حتی کشورهای غربی خطرآفرین و تحریک کننده تلقی می شود.
با توجه به احساسات شدید جدایی خواهی در بین جمهوریهای ترک نشین فدراسیون روسیه، می توان روسیه را آسیب پذیرترین کشور در مقابل سیاستهای ترکیه دانست. مسکو که خود را میراث دار امپراطوری شوروی سابق می داند به راحتی حاضر به پذیرش نفوذ کشورهای دیگر در قلمرو نفوذش نیست بویژه نفوذی که همراه با تهدید تمامیت ارضی نیز باشد. واقع شدن جمهوریهای ترک نشین روسیه(چچن و اینگوش، تاتارستان، داغستان و…) در جوار سایر جمهوریهای ترک زبان جدا شده از شوروی سابق این احساس را در میان دولتمردان مسکو بوجود آورده که در مقابل نفوذهای ترکیه آسیب پذیر بوده است. واکنش شدید روسها در قبال تلاشهای استقلال طلبانه جمهوری چچن و متهم نمودن ترکیه به مداخله در تحریک چچنی ها از جمله شواهد نگرانی مسکو از سیاستهای ترکیه در منطقه می باشد. این احساس باعث شده مسکو تحرکات ترکیه در مناقشه جمهوری آذربایجان و ارمنستان را خطرآفرین دانسته و سعی نماید حتی المقدور مانع از دستیابی ترکیه به اهدافش در این کشمکش گردد. مسلما تقابل منافع ترکیه و روسیه تاثیر تعیین کننده ای بر تداوم کشمکش میان دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان در منطقه قره باغ داشته است.
علیرغم اینکه ترکیه خواهان پیروزی جمهوری آذربایجان در مناقشه قره باغ و حتی علاقمند به الحاق منطقه زنگزور به آذربایجان جهت تسهیل راه ارتباطی اش با جمهوریهای آسیای مرکزی می باشد، اما محدودیتهای نطامی، ترکیه را ناگزیر از ابراز علاقه به حاکمیت صلح و ثبات در منطقه بویژه بین دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان نموده تا قادر به تداوم سیاستهای خود در منطقه آسیای مرکزی باشد. در صورتی که منافع روسیه حداقل در دوره انتقال، وجود بی ثباتی جهت اعمال کنترل و توجیه حضور نیروهای نظامی خود در نوار مرزی کشورهای تازه استقلال یافته را ایجاب می کند تا از این طریق مانع از نفوذ قدرتهای منطقه ای و فرا منطقه ای در خلاء قدرت بوجود آمده ناشی از فروپاشی شوروی باشد.
ایران نیز نسبت به نفوذ بیشتر ترکیه در منطقه حساسیت شدیدی از خود نشان داده، آن را برای منافع امنیتی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود خطرناک قلمداد می کند. می توان گفت روابط آنکارا و تهران نه تنها در گذشته بلکه در آینده نیز در چارچوب رقابت و همکاری قابل تعریف است. به عقیده ایران نفوذ بیش از حد معمول ترکها در جمهوری آذربایجان و طرح مسائل پان ترکیسم برای امنیت ایران مخاطره آمیز بوده و موجب تشدید احساسات ملی گرایی و مطرح شدن جدایی استان آذربایجان ایران و وحدت دو آذربایجان می گردد. بر این اساس، ایران در قبال تلاشهای ترکیه برای نفوذ در منطقه به جهت تصور تهدیداتی که می تواند وجود داشته باشد،‌ نمی تواند بی توجه باشد. بنابراین طبیعی است که سیاستهای ایران در راستای خنثی سازی اهداف و سیاستهای ترکیه در منطقه باشد و عمده توجه ایران به پاشنه آشیل ترکیه، جمهوری آذربایجان است. عدم موفقیت سیاستهای ترکیه در جمهوری آذربایجان مساوی با شکست تلاشهای آن کشور در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز است. بدیهی است ایران برای مقابله با اهداف و نیات ترکیه، همکاری و روابط حسنه ای با ارمنستان دشمن دیرینه ترکیه، و روسیه رقیب دیرینه آنکارا داشته باشد. تقابل این منافع بالطبع تاثیر مستقیم بر تطویل کشمکش دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان در منطقه قره باغ دارد. در واقع تقابل منافع ترکیه، روسیه و ایران و رقابت شدید این سه کشور مانع عمده در روند حل اختلافات جمهوری آذربایجان و ارمنستان محسوب می شود. این سه رقیب دیرینه تلاش هر یکی از دو طرف دیگر را اقدامی برای دفع خود تلقی می کنند. چنانچه تلاشهای ایران برای برقراری آتش بس مواجه با مانع تراشی های روسیه و ترکیه گردید و متقابلا تلاشهای ترکیه برای حل مناقشه با سوء ظن ایران و روسیه مواجه شد. در واقع رقابتی که میان روسیه، ایران و ترکیه در این منطقه پدپد آمده، در راستای منافع متفاوتی است که این دول در منطقه دارند. به همین دلیل باید متذکر شد که آینده بحران قره باغ بستگی تام به پیامد تلاشهایی خواهد داشت که از سوی این سه کشور صورت می گیرد و بدون همکاری این سه کشور هیچ امیدی برای پایان بحران قره باغ متصور نیست.
چین نیز از جمله کشورهایی است که نسبت به سیاستهای پان .ترکیستی ترکیه در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز احساس خطر می کند. چنانچه مطرح شد سیاستهای پان .ترکیستی ترکیه از دریای آدریاتیک تا ایالت سین کیانگ چین را دربرمی گیرد. لذا طبیعی است که پکن نسبت به اهداف ترکیه در منطقه شدیدا بدبین باشد. علیرغم اینکه چین خود را چندان دخیل در مناقشه جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان در منطقه نمی داند ولی به خوبی به این نکته آگاه است که موفقیت جمهوری آذربایجان در جنگ با ارمنستان تسهیل کننده راههای نفوذ ترکیه در منطقه آسیای مرکزی بوده که در نهایت باعث تهدید منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی چین خواهد شد. لذا طبیعی به نظر می رسد که پکن علاقه چندانی به حل کشمکش به نفع جمهوری آذربایجان نداشته باشد و حداقل خواهان تداوم کشمکش برای ممانعت از استمرار سیاستهای پان .ترکیستی ترکیه از طریق پل ارتباطی، جمهوری آذربایجان بشود. بر این اساس تقابل منافع بین چین و ترکیه در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز بویژه در کشمکش قره باغ طبیعی جلوه می کند.
علیرغم اینکه کشورهای غربی مشوق و مبلغ سیاستهای ترکیه در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز بوده و سعی دارند ترکیه را به عنوان الگو و مدل اقتصادی و فرهنگی برای جمهوریهای تازه استقلال یافته معرفی کنند، ولی احتمالا اندیشه پان ترکیسم و اقدامات ترکیه تا زمانی مورد تائید غرب قرار می گیرد که تنها نقش بازدارنده نفوذ عقیدتی – سیاسی ایران و گرایشهای افراطی گونه روسها را داشته باشد. در صورتی که مقاصد و سیاستهای ترکیه به عنوان یک کشور صاحب هویت فرهنگی و مستقل مطرح شود، بی گمان با واکنش منفی و بازدارنده غرب مواجه خواهد شد. شواهد عینی مبین آن است که کشورهای غربی در قبال نفوذ ترکیه بخصوص در بحران قره باغ سیاست یک بام و دو هوا را در پیش گرفته اند. گاهی ترکیه را تشویق به اعمال نفود در منطقه می کنند و آن را به عنوان الگوی مطلوب سیاسی و اقتصادی برای کشورهای منطقه معرفی می نمایند و گاه آنکارا را در قبال بحران قره باغ و مناقشه جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان تنها گذاشته، حتی آن را از اعمال نفوذ بیشتر در مناقشه برحذر می دارند.
بنابراین به احتمال قوی تقابل سیاستهای پان .ترکیستی ترکیه با منافع دیگر بازیگران منطقه ای و فرا منطقه ای و پیدایش موازنه بین طرفین درگیر و ذینفع در مناقشه قره باغ عامل لاینحل ماندن و تطویل کشمکش باشد. درواقع، زمانی می توان امیدوار به حل مناقشه قره باغ بود که در این تقابل اهداف، یا یکی از کشورهای ذینفع و ذینقش به نحوی با هم تقارن پیدا کند که حل بحران تامین کننده منافع آنها باشد. در غیر این صورت پایان مناقشه به این زودی ها بعید به نظر می رسد. البته ممکن است در جبهه های جنگ آرامش برقرار شود ولی حالت نه جنگ و نه صلح و تنش بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان تا زمانی که منافع بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای با هم تلاقی می کند، حاکمیت خواهد داشت.
۸) دخالتهای بیگانگان در منطقه:
دخالت های بیگانگان در منطقه، یکی از علل اساسی تطویل و لاینحل ماندن مناقشه قره‌باغ است. این موضوع از دو جهت قابل توجه است. اول اینکه بیگانگان تنها به دنبال منافع صرف خود در منطقه هستند. دیگر اینکه منافع آنها کاملاً با منافع برخی از کشورهای منطقه متضاد هستند. در نتیجه برآیند این برخورد منافع، موجب به کاستی رفتن امکانات موجود برای حل و فصل مناقشه قره‌باغ و در نتیجه لاینحل‌ ماندن این مناقشه است.
۹) سیاستهای غربگرایانه دولت باکو:
به باور کارشناسان سیاسی یکی از دلایل لاینحل ماندن مناقشه قره باغ سیاست دولت باکو در سالهای گذشته است. دولت باکو طی سالهای گذشته با اتخاذ سیاست غربگرایی و بطور مشخص ناتوگرایی کوشیده است به تصور خود مشکلات کلان اقتصادی و سیاسی خود را حل و فصل نماید. مقامات جمهوری آذربایجان بارها گسترش روابط با ناتو را به منطقه تضمین حاکمیت کشورشان عنوان کرده اند. در همین راستا مقامات جمهوری آذربایجان بارها خواهان استقرار پایگاههای نظامی ترکیه، آمریکا و یا ناتو در خاک این کشور از جمله در شبه جزیره آبشوران و ناسنوسی شده اند. مقامات باکو طی سالهای گذشته برای رسیدن به این هدف در طرحهای اقتصادی نظیر انتقال انرژی نیز از منویات و اغراض کشورهای غربی پیروی می کنند. بی شک این سیاست واگرایانه، به نوعی گریز از همکاریهای منطقه ای است. تلاش برای باز کردن پای بیگانگان حساسیت کشورهای منطقه را برخواهد انگیخت. کشورهای منطقه بویژه روسیه، چین و ایران، گسترش ناتو به سوی شرق را که باکو از آن حمایت می کند، خطری مستقیم علیه امنیت ملی خود می دانند. روسیه بویژه پس از حوادث بالکان منطقه قفقاز را به عنوان آخرین سنگر برای مبارزه با توسعه طلبی غرب می داند. از اینرو شکی نیست که تاکید باکو بر سیاست ناتو گرایی باعث واکنش این کشورها شده و مانع از آن می شود که کشوری مانند روسیه به طور کامل امکانات خود را برای حل و فصل مناقشه قره باغ به کار گیرد، بلکه حتی ممکن است از این مناقشه برای فشار به باکو استفاده کند. از سوی دیگر کشورهای بیگانه منطقه نیز تداوم شرایط حالت نه جنگ و نه صلح در منطقه را زمینه مناسبی برای گسترش نفوذشان در این منطقه حساس غنی از ذخایر انرژی می دانند. از اینرو نیز تاکنون هیچ گام عادلانه ای برای حل و فصل مناقشه قره باغ برنداشته اند. از سوی دیگر کشورهای بیگانه و عضو ناتو نیز بیشتر براساس منافع صرف سیاسی خود مو ضع گیری می کنند. اغلب کشورهای عضو ناتو دارای روابط بسیار مطلوب با ارمنستان هستند. بنابراین هیچ گاه به اقدامی بر علیه کشور مسیحی ارمنستان دست نخواهند زد. تحت تاثیر همین موضوع رژیم صهیونیستی، آمریکا و فرانسه ۱۵ دسامبر ۱۹۹۹ و مجددا “ امریکا و فرانسه ۱۵ دسامبر ۲۰۰۲ در رای گیری مجمع عمومی سازمان ملل به تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان رای ممتنع دادند. حال آنکه آذربایجان امیدوار بود که ناتو آنچنانچه در بالکان در دفاع از آلبانی تبارها به صربستان حمله کرد، در قفقاز نیز چنین سناریویی را اجراء کند. غافل از آنکه شرایط قفقاز جنوبی بسیار متفاوت از بالکان است و قره باغ، کوزوو نیست. به همین جهت ناتو در سال ۱۹۹۹ با سردی در مورد تقاضای عضویت باکو در این سازمان برخورد کرد. در هر حال سیاست ناتوگرایانه جمهوری آذربایجان نه تنها نتیجه امنیتی نداشته است، بلکه حساسیت کشورهای منطقه را نیز برانگیخته است. شکی نیست برآیند این روند بر لاینحل ماندن مناقشه قره باغ تاثیر می گذارد.
۱۰) تفاوت وتضاد منافع بازیگران مناقشه:
یکی دیگر از علل لاینحل ماندن مناقشه قره باغ این است که بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای ذینفع در مناقشه قره باغ دارای منافع متفاوت از همدیگر هستند. به عنوان نمونه ترکیه و روسیه قرنها در منطقه قفقاز دارای رقابت طولانی بوده اند و اکنون پس از جنگ سرد نیز این بازی بزرگ در قالبی دیگر و اما پیچیده تر ادامه دارد. همچنین می توان به رقابتهای ایران و ترکیه اشاره کرد. در هر حال اهداف و علایق بازیگران فرامنطقه ای شامل کشورهای اروپایی و آمریکا نیز عمدتا در برابر منافع بازیگران منطقه ای قرار می گیرد. برآیند این رقابت یکی از علل لاینحل ماندن مناقشه قره باغ است. این دیدگاههای متفاوت باعث شده است که هر کدام از این کشورها به نوعی دیدگاههای متفاوتی در مورد سیستم امنیتی قفقاز داشته باشند. روسیه از مدلهای امنیتی منطقه گرا مانند ۱+۳، ۲+۳ یا ۳+۳ حمایت می کند که تنها بازیگران آنها را کشورهای منطقه قفقاز و نیز تمامی یا برخی از سه قدرت هم مرز با منطقه قفقاز تشکیل می دهد. اما ترکیه از مدلهای فرامنطقه ای نظیر ۲+۳+۳ که اروپا و آمریکا را به عنوان سرپرست امنیت قفقاز وارد منطقه می کند، حمایت می کند. نتیجه اینکه اینگونه تفاوت دیدگاهها تاثیر منفی بر حل و فصل مناقشه قره باغ می گذارد.
در این خصوص میتوان به ناکارآمدی تلاشهای رؤسای گروه مینسک سازمان امنیت و همکاری اروپا یعنی آمریکا، فرانسه و روسیه برای حل و فصل مناقشه قره‌باغ اشاره ‌کرد، که نمونه‌ای از منافع متعارض را به نمایش می گذارد.
گروه مینسک در سال ۱۹۹۲ تحت نظارت سازمان امنیت و همکاری اروپا، برای حل و فصل مناقشه قره باغ تاسیس شد. گروه مینسک در حال حاضر دارای یازده عضو است. آمریکا، فرانسه و روسیه به عنوان رؤسای این گروه مطرح هستند. تاکنون تلاشهای گروه مینسک و طرحهای پیشنهادی این گروه به نتیجه نرسیده اند. به باور کارشناسان سیاسی این امر دلایل زیادی دارد. از جمله اینکه کشورهای عضو گروه مینسک، دارای منافع متفاوت و حتی متعارض در مناقشه قره باغ هستند. روسیه و آمریکا همواره در رقابت با یکدیگر بوده اند و هستند. در حال حاضر نیز روسیه و آمریکا می کوشند هر کدام ابتکار عمل را در مناقشه قره باغ و منطقه قفقاز به دست بگیرند. در عین حال چنین رقابت و تضادی میان آمریکا و کشورهای اروپایی نیز وجود دارد. در واقع براساس همین تضادهاست که اروپا خواهان تاسیس ارتش مستقل اروپا مجزا از ناتو است. جالب اینکه خود کشورهای اروپایی نیز تا حدودی منافع متعارض در قفقاز دارند. از اینرو نیز فرانسه به عنوان یک کشور اروپایی که در آن دهها هزار ارمنی زندگی می کند و لابی ارمنی از قدرت قابل توجهی در آنجا برخوردار است. ۱۵ دسامبر ۱۹۹۹ در رای گیری مجمع عمومی سازمان ملل به تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان رای ممتنع داد. ولی برخی دیگر از کشورهای اروپایی نظیر ایتالیا، آلمان که روابط بهتری با جمهوری آذربایجان دارند و بیشتر علاقمند به سرمایه گذاری در طرحهای نفتی جمهوری آذربایجان هستند، به تمامیت ارضی آذربایجان رای مثبت دادند. این عامل باعث شده است که طرحهای پیشنهادی گروه میسنک برای حل وفصل مناقشه قره باغ عادلانه نبوده و به سود یک طرف باشد. در عین حال توصیه ای بودن پیشنهادات گروه مینسک و عدم وجود ضمانت اجرایی برای اجرای طرحها، باعث شده است که حتی طرحهایی که مورد پذیرش قرار می گیرد، اجراء نمی شود. در سال ۱۹۹۸ – ۱۹۹۷، طرح دو مرحله ای گروه مینسک مورد پذیرش روسای وقت ارمنستان و آذربایجان(لئون ترپتروسیان و حیدر علی اف) قرار گرفت ولی پس از استعفای ترپتروسیان در پی قشار تندرویان ارمنی اجراء نشد. مجموع این عوامل باعث شده است که گروه مینسک نتواند گام ارزنده ای برای حل و فصل مناقشه قره باغ بردارد. حال آنکه حتی سازمان ملل نیز بر ضرورت حمایت از تلاشهای گروه میسنک سازمان امنیت و همکاری اروپا تاکید می کند. در چنین شرایطی در واقع گروه مینسک نه تنها نتوانسته مناقشه قره باغ را حل و فصل کند، بلکه حتی به نوعی در مقابل تلاشهای احتمالی دیگر نیز سدآفرینی کرده است.
مجموع عوامل یاد شده به همراه انعطاف ناپذیری ارامنه قره باغ و حمایت قدرتهای بزرگ از ارمنستان، موجب لاینحل ماندن مناقشه قره باغ و به نتیجه نرسیدن مذاکرات رهبران آذربایجان و ارمنستان از آتشبس ۱۹۹۴ تاکنون شده است.
طرحهای ارایه شده برای حل و فصل مناقشه قره باغ :
برای حل و فصل مناقشه قره باغ طرحهای گوناگونی پیشنهاد شده ا‌ست. مهمترین و جنجالبرانگیزترین این طرحها برای حل و فصل این مناقشه، از سوی گروه مینسک سازمان امنیت و همکاری اروپا ارائه شده است. گروه مینسک تاکنون سه طرح یک مرحله‌ای، دو مرحله‌ای(باکت) و دولت عمومی را برای حل و فصل مناقشه قره‌باغ ارائه کرده ‌است.
در اوایل سال ۱۹۹۳ گروه مینسک شورای امنیت و همکاری اروپا اولین طرح مستقل خود برای حل و فصل مناقشه قره باغ را ارائه کرد. براساس این طرح که بعدها به طرح یک مرحله‌ای گروه مینسک معروف شد، شبه نظامیان ارمنی موظف بودند که از شهرهای اشغالی آذربایجان شامل کلبجر، کبالتی، فیضولی، آقدام و جبرییل خارج شوند.(۸)
با این وجود این طرح از سوی جمهوری آذربایجان پذیرفته نشد. مقامات آذری معترض بودند که در این طرح به خروج شبه نظامیان ارمنی از دالان استراتزیک شوشا اشاره ای نشده بود. دالان شوشا، شاهرگ ارتباطی قره باغ با ارمنستان محسوب می شود.
با این وجود در ارمنستان نیز داشناک ها و گروههای ملی گرای افراطی به مخالفت با این طرح پرداختند. در نتیجه اولین طرح گروه میسنک، شکست سختی خورد.
در سپتامبر ۱۹۹۷، گروه مینسک طرح دوم خود برای حل مناقشه قره باغ را ارائه کرد. این طرح، به طرح دو مرحله ای گروه مینسک برای حل مناقشه قره باغ معروف شد. براساس طرح دو مرحله ای شبه نظامیان ارمنی موظف بودند که در دو مرحله تمامی اراضی اشغالی آذربایجان در ایالت قره باغ و اراضی اشغالی پیرامون غربی و شرقی این منطقه را ترک کنند.
در مرحله اول ۹ شهر اشغالی آذربایجان شامل فیضولی، آقدام، کلبجر، قبادی و جبرییل در شرق قره باغ و چهار شهر مارتونی، عسگران، هادروت و مارتاکوت در داخل منطقه قره باغ، از شبه نظامیان ارمنستان تخلیه می شد و در مرحله دوم طرح نیز دو شهر استراتژیک شوشا و لاچین آزاد شده و همزمان با آن سرنوشت حقوقی قره باغ کوهستانی مشخص شده و امنیت مردم ارمنی قره باغ تامین می گشت.
به نظر می رسد این طرح در ابتدا به نظر می رسید که جامع ترین و موفق ترین طرح گروه مینسک برای حل و فصل مناقشه قره باغ است که از سوی این گروه مطرح شده بود. چرا که این طرح با رضایت کامل از سوی ج. آذربایجان پذیرفته شد. لئون ترپتروسیان رئیس جمهور وقت ارمنستان نیز در ۲۵ سپتامبر ۱۹۹۷ با صدور بیانیه ای اعلام کرد که حاضر است به طرح دو مرحله ای ‌جامه عمل بپوشاند. اما تحت تاثیر اقدامات ملی گرایان داشناک در ارمنستان، ترپتروسیان یک ماه پس از صدور بیانیه ۲۵، سپتامبر مجبور به استعفاء شد و نخست وزیر وی رابرت کوچاریان که قره باغی الاصل و دارای سابقه همکاری با داشناک بوده در انتخابات مارس ۱۹۹۸ به روی کار آمد. کوچاریان در اولین موضع گیری رسمی خود در مورد مناقشه قره باغ در ۱۵ می ۱۹۹۸ در دیدار روسای گروه مینسک سازمان امنیت و همکاری اروپا تاکید کرد که الحاق قره باغ کوهستانی به ج. آذربایجان از نظر ایروان غیر ممکن است. بدین ترتیب، طرح دو مرحله ای گروه مینسک نیز با دگرگونی قدرت در ارمنستان به شکست انجامید.(۹)
در هفتم نوامبر ۱۹۹۸ گروه مینسک سومین و جنجال برانگیزترین طرح خود برای حل و فصل مناقشه قره باغ را ارائه کرد. براساس این طرح که به طرح دولت عمومی معروف گشته است، قره باغ دارای اختیارات کمتر از استقلال و بیشتر از خودمختاری می شود.
در واقع قره باغ دارای ارتش، پرچم و سرود ملی مستقل خواهد بود. یعنی قره باغ ظاهرا در چارچوب ج. آذربایجان قرار خواهد گرفت، ولی تابع باکو نخواهد بود.(۱۰) افشای این طرح هم در ج. آذربایجان و هم در ج. ارمنستان بازتابهای متفاوتی داشت.
در جمهوری آذربایجان برای اولین بار ۱۳ اکتبر ۱۹۹۹ اعتبار محمد اف رهبر حزب استقلال ملی جمهوری آذربایجان فاش ساخت که در جریان مذاکرات محرمانه علی اف و کوچاریان، رهبران آذربایجان و ارمنستان باکو طرحی موسوم به طرح دولت عمومی را پذیرفته است.(۱۱)
افشای این موضوع همراه با تاکید رئیس جمهور ج. آذربایجان بر لزوم گذشت در مناقشه قره باغ موجب اعتراضات گسترده در ج. آذربایجان شد. از نظر افکار عمومی ج. آذربایجان طرح دولت عمومی گروه میسنک زمینه ساز استقلال قره باغ در درازمدت است. به طوری که از آن تاریخ تاکنون مقامات ج. آذربایجان بارها تاکید کردند که باکو مخالف طرح دولت عمومی است. به این ترتیب با اینکه این طرح مورد قبول ارمنستان قرار گرفت ولی به علت مخالفتهای باکو به نتیجه ای نرسیده است.
با این وجود پس از مذاکرات رهبران دو کشور در پاریس و کی وست آمریکا در سال ۲۰۰۱ گفته می شود گروه مینسک طرح چهارمی برای حل و فصل مناقشه قره باغ در دست دارد و برای این منظور چندین بار در فاصله کوتاه زمانی، روسای گروه مینسک از منطقه دیدار کرده اند.
به گفته منابع مطلع،‌ طرح چهارم گروه مینسک نیز چندان تفاوتی با طرح دولت عمومی ندارد.
در همین راستا واردان اوسکانیان وزیر امور خارجه ارمنستان ۱۰ می ۲۰۰۱ گفت، در اسناد نهایی ارائه شده برای حل مناقشه قره باغ کوهستانی، شهرستان لاچین تحت قلمرو ارمنستان قرار می گیرد. وی گفت در عین حال حضور نمایندگان قره باغ کوهستانی در سفارتخانه و نمایندگیهای سیاسی خارجی جمهوری آذربایجان برای دفاع از منافع ملی خود پیش بینی شده است.(۱۲) در پی افشای جزئیات این طرح، مذاکرات رهبران جمهوری آذربایجان و ارمنستان پس از مذاکرات کی وست در آوریل ۲۰۰۱، بسیار متوقف شده است.
غیر از گروه مینسک، دیگران هم طرحهایی برای حل و فصل مناقشه قره باغ ارائه کردند. از جمله می توان به طرح معاوضه ارضی اشاره کرد.
این طرح توسط یک محقق آمریکایی بنام پ. گوبل(P.Goble) مطرح شده است که براساس آن بخشی از قره باغ به ارمنستان ملحق می شود، از جمله دالان شوشا و در مقابل دالان مگری به نخجوان، در اختیار جمهوری آذربایجان قرار می گیرد.(۱۳)
گوبل سناتور سابق آمریکایی و یکی از رجال بنیاد « دیل کارنگی» می باشد. گوبل با آشنا بودن به علایق ترکیه درنظر دارد در مقابل واگذاری راهروی لاچین، مغری و بخشی از زنگزور را بریده و به خود آذربایجان یا بهتر بگوییم ترکیه بدهد. گوبل پیشنهاد می کند، همزمان منطقه شاهومیان و بخشی از منطقه مارتونی و مارتاگرت به باکو تعلق گیرد.
ایده گوبل کارشناسان را به یاد آندره ساخاروف می اندازد. ساخاروف در دسامبر ۱۹۸۸ ایده تبادل اراضی را مبنی بر اینکه آن اراضی که متعلق به ارامنه است اما اکثریت ساکنین آن آذری می باشند به جمهوری سوسیالیستی آذربایجان و آن اراضی که متعلق به آذریها است اما اکثریت ساکنین آن ارمنی می باشد به جمهوری سوسیالیستی ارمنستان اختصاص داده شود، ارائه کرد. ناگفته نماند این ایده تازگی نداشت زیرا بعضی از بلشویکها(مانند سرگئی کیروف) در همان ابتدای تشکیل اتحاد شوروی چنین ایده ای را پیشنهاد نموده بودند. این ایده به سود طراحان و طرفداران پان ترکیسم است.(۱۴)
اولین کسی که طرح گوبل را در ارمنستان بطور رسمی مطرح ساخت، آشوت منوچهریان مشاور رئیس جمهور سابق ارمنستان (لئون ترپتروسیان) بود.
طرح گوبل در صورت اجراء چهره ژئوپلتیکی منطقه قفقاز را به شدت تغییر می دهد. اجرای این طرح ارتباط ایران با ارمنستان را قطع می کند. از اینرو شدیدا مورد مخالفت تهران قرار دارد. در طول مذاکرات سال ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ رهبران آذربایجان و ارمنستان در مورد مناقشه قره باغ، کشورهای غربی بویژه آمریکا تلاشهای آشکار و پنهان بسیاری برای اجراء این طرح کرده اند.
این طرح با مخالفتهای فراوان در جمهوری آذربایجان و ارمنستان نیز روبرو شده است. زمانی که در خلال مذاکرات رهبران آذربایجان و ارمنستان در سال ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ اخباری مبنی بر بررسی این طرح در مذاکرات صلح قره باغ مطرح شد، اعتراضات گسترده ای مطرح شد که منجر به تکذیب بررسی این طرح در مذاکرات صلح قره باغ از سوی مقامات ج. آذربایجان و ارمنستان شد.
از جمله ولایت قلی اف وزیر امور خارجه ج. آذربایجان ۱۱ آوریل ۲۰۰۱ گزارش برخی از رسانه های خبری در توافق با ارمنستان براساس طرح مبادله ارضی در مذاکرات رهبران آذربایجان و ارمنستان در کی وست آمریکا را تکذیب کرد.(۱۵)
طرحهای دیگری که برای حل مناقشه قره باغ ارائه شده است، ‌شامل طرح « دولت وابسته» است که توسط جان مارسکا(Jhon marseca) سفیر اسبق آمریکا در باکو ارائه شده است و ظاهرا براساس این طرح قره باغ در چارچوب آذربایجان خواهد بود. همچنین مدل قبرس ارائه شده است که طی آن منطقه قره باغ به صورت دوژور(Dejure)(شناسایی رسمی و دائمی)، توسط هیچ دولتی به رسمیت شناخته نخواهد شد اما به صورت دوفاکتو(شناسایی موقت و غیر رسمی) شناسایی می شود.
همچنین مدل چچن ارائه شده که براساس آن، تصمیم گیری در مورد قره باغ به ۵ سال بعد موکول می شود تا شرایط و ذهنیت مردم تغییر کند و همچنین نسل جدیدی از سیاستمداران به قدرت برسند، زیرا نسل فعلی قادر به حل مشکل نیست. در طرح دیگر تاکید شده است که قره باغ به عنوان یک دولت مستقل پذیرفته شود.
با این وجود این طرحها، به علت یکجانبه بودن و عدم انطباق با واقعیات منطقه موفق نبوده اند. نتیجه اینکه مناقشه قره باغ که در حال حاضر مهمترین مشکل امنیتی قفقاز محسوب می شود لاینحل باقی مانده است.
پیامدهای مناقشه قره باغ :
به باور کارشناسان، لاینحل ماندن مناقشه قره باغ از ابعاد سیاسی، ‌اقتصادی و اجتماعی بر امنیت قفقاز جنوبی تاثیر منفی می گذارد.
از لحاظ سیاسی لاینحل ماندن این مناقشه بر بی ثباتی داخلی حکومتها در جمهوری آذربایجان و ارمنستان و حتی تغییر حکومت، انجام تلاش برای کودتا، تاثیر گذار بوده است که این بی ثباتی سیاسی، خود امنیت را به مخاطره می اندازد.
به عنوان مثال، مناقشه قره باغ اصلی ترین عامل استعفای ایاز مطلب اف در ج. آذربایجان در سال ۱۹۹۱ و لئون ترپتروسیان در ارمنستان در مارس ۱۹۹۷ بود. این مناقشه همچنین مهمترین علت سقوط دولت ایلچی بیگ در سال ۱۹۹۳ و کودتای سرهنگ صورت حسین اف در گنجه در سال ۱۹۹۵ و نیز اقدام تروریسستی ۲۷ اکتبر ۱۹۹۹ پارلمان ارمنستان بود که به کشته شدن وازگن سرکیسیان نخست وزیر و کارن دمیرچیان رئیس پارلمان(و قویترین رقیب کوچاریان در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۹۸) منجر شد. در ضمن، این مناقشه در به راه انداختن تظاهرات ضد دولتی در ج. آذربایجان و ارمنستان موثر بوده است. از اینرو باید گفت یکی از عوامل مهم ناامنی سیاسی در قفقاز جنوبی مناقشه قره باغ است. بویژه اینکه لاینحل ماندن این مناقشه از عوامل زمینه ساز دخالت بیگانگان در منطقه قفقاز است و نباید فراموش کرد که حضور بیگانگان در این منطقه از جمله عوامل ناامنی سیاسی در آن محسوب می شود.
از لحاظ اقتصادی نیز مناقشه قره باغ بر امنیت اقتصادی منطقه قفقاز جنوبی تاثیر بسیار منفی می گذارد. چرا که امنیت پیش شرط هرگونه سرمایه گذاری در منطقه است. حال آنکه مناقشه قره باغ عملا این موضوع را سلب کرده است. به طوری که برغم شرایط فوق العاده قفقاز برای سرمایه گذاری، میزان سرمایه گذاری در این منطقه بسیار پائین است. نباید فراموش کرد که یکی از علل متوقف ماندن طرحهای کلان قفقاز نظیر انتقال انرژی به بازارهای جهانی و ایجاد دالان شرق ـ غرب و شمال ـ جنوب، وجود این مناقشه و مشکلاتی است که این مناقشه ایجاد کرده است.
البته مناقشه قره باغ برناامنی اقتصادی ارمنستان و ج. آذربایجان نیز تاثیر شگرفی گذارده است. ارمنستان تحت تاثیر این مناقشه به نوعی تحت محاصره اقتصادی آذربایجان و ترکیه قرار گرفته است و از مشارکت در طرحهای انتقال انرژی به کنار مانده است و راههای ارتباطی که از طریق آنها می توانست درآمد سرشاری از ترانزیت کالا داشته باشد، از دست داده است و مجبور است هر سال صدها هزار دلار صرف هزینه های دفاعی کند که می تواند در رشد و توسعه اقتصادی بکار گرفته شود. ج. آذربایجان تحت تاثیر مناقشه قره باغ، معادن غنی و مراتع حاصلخیر قره باغ را از دست داده است و ارتباط اش با نخجوان قطع شده است، که هزینه های فراوانی بر دوش اقتصاد ج. آذربایجان می گذارد. وجود یک میلیون آواره جنگ بر دشورای وضعیت اقتصادی این کشور افزوده است. آوارگی نه تنها امکان کار و تولید را از این افراد گرفته است، بلکه آنها را به مصرف کننده و طبقه بیکار آذربایجان تبدیل کرده است.
مناقشه قره باغ از لحاظ اجتماعی نیز بر امنیت اجتماعی منطقه قفقاز جنوبی تاثیر می گذارد. از جمله اینکه هر جنگی، آثار مخرب اجتماعی بویژه برای زنان و کودکان دارد و مناقشه قره باغ نیز از این قاعده مستثنی نیست. وجود حدود یک میلیون آواره آذری و به سر بردن آنان در شرایط اسفناک زمینه را برای رشد انواع ناامنی های اجتماعی نظیر گسترش اقدامات غیر اخلاقی و گسترش قاچاق و مصرف مواد مخدر و شیوع بیماریهای مهلک فراهم ساخته است. در عین حال این وضعیت موقعیت مناسبی برای تبلیغ برخی از فرقه های تحریف شده فراهم ساخته است که تحت پوشش بنیادهای خیریه به ترویج عقاید ضاله خود در این مناطق دست می زنند. در این خصوص می توان به گسترش فرقه های ضاله مسیحیت نظیر آوانیتست ها و نیز فرقه ضاله وهابیت و نیز آیین کریشنایی بویژه در میان آوارگان ج. آذربایجان اشاره کرد.
از اینرو باید گفت با درنظر گرفتن همه ابعاد ناامنی، مناقشه قره باغ کوهستانی مهمترین عامل ناامنی در قفقاز است. بنابراین باید تلاش کرد که این مناقشه با توجه به واقعیات منطقه،‌ بدون دخالت بیگانگان و نیز از طریق عادلانه حل و فصل شود.
نتیجه گیری و دورنما :
با صراحت می توان گفت که منازعه قره باغ دیگر منازعه ای بین ارمنی های ساکن منطقه مزبور و آذریهای محلی نیست. منازعه قره باغ یکی از بحرانهای بین المللی دوران بعد از جنگ سرد می باشد که تبدیل به زخم مزمنی در کل پیکره سیستم آشفته نظام بین المللی معاصر شده است. بحران قره باغ به خاطـر ماهیت بازیــگران موجود در آن و به لحاظ نوع مسائلی که بوجود آورده و خواهد آورد، بحرانی است که هر روز ابعاد بین المللی آن زیادتر شده و این به نوبه خود حل بحران را سخت تر و پیچیده تر می کند. ریشه های درگیری و مناقشه ارامنه و آذری ها در یکسری متغییرها نهفته است که بیشتر جنبه احساسی و روانی دارد اما متغییرهای عینی و ملموس نیز بی تاثیر در آغاز مناقشه نبوده اند. بدیهی است که در شعله ور شدن، تشدید و تداوم کشمکش فاکتورهای احساسی، روانی و متغییرهای درونی و بیرونی بیشترین نقش را ایفاء می کنند. در رابطه با عوامل درونی تاثیرگذار بر تطویل کشمکش قره باغ می توان به مواردی چون ذهنیت منفی تاریخی، موقعیت ویژه جغرافیایی و ژئوپلتیکی، نقش احزاب و گروههای افراطی و حوادث تلخ تاریخی اشاره نمود. نقش این عوامل در آتش بیاری معرکه و تشدید منازعه انکار ناپذیر است. این متغییرها ضمن اینکه تاثیرگذار بر فرایند کشمکش می باشند بلکه در نوع جهت گیری بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای نیز نسبت به منازعه قره باغ نقش اساسی ایفاء می نمایند. چانچه در مباحث قبلی مطرح شد موقعیت جغرافیایی منطقه قره باغ علاوه بر اینکه جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان را ترغیب و تهییج به تداوم منازعه تا تسلط کامل به منطقه می نماید بلکه عامل مهمی در جلب توجه روسیه، ترکیه، ایران و دیگر بازیگران فرامنطقه ای به این مناقشه محسوب می شود. جهتگیری و رفتار گروهها و احزاب افراطی نیز ضمن اینکه تا به حال حل بحران را با مشکلات عدیده ای مواجه ساخته است بلکه حساسیت کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای را نیز نسبت به نوع جهتگیریهای آنها در پی داشته است. چنانچه روسیه و ایران چندان رضایتی از قدرت گیری جبهه خلق در جمهوری آذربایجان نداشته و نخواهند داشت. موقعی که جبهه خلق در جمهوری آذربایجان قدرت را به دست گرفت این دو کشور با حساسیت فراوان تحولات سیاسی آذربایجان را دنبال می نمودند چرا که نسبت به مواضع جبهه خلق شدیدا بدبین بودند. هم مسکو و هم تهران اهداف جبهه خلق را تهدیدکننده منافع امنیتی و اقتصادی خود در منطقه قفقاز می دانستند. لذا موقعی که جبهه خلق در مسند قدرت بود حداکثر تلاش را برای تعدیل مواضع آن به عمل می آوردند. چنین نگرانی و عدم اطمینان از جانب ترکیه نسبت به گروه تندرو داشناکیسون ارمنستان وجود دارد. ترکها از اینکه داشناکها در ایروان قدرت را بدست گرفته و با طرح ادعاهای تاریخی خود زمینه های چالش و مناقشه با ارمنستان را فراهم سازند شدیدا نگران می باشند، به گونه ای که می توان ادعا نمود یکی از عمده دلایل حمایت ترکیه از جمهوری آذربایجان در مناقشه قره باغ، جدای از قرابت فرهنگی، همین مسئله دفع خطر تهدیدهای احتمالی آینده ارامنه است. بنابرین مسلم می نماید که فاکتورهای درونی در تعامل با منافع بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای نقش منفی و بازدارنده در فرایند حل بحران ایفاء می کنند و طبیعی است چنین نقشی عامل مهمی در تطویل کشمکش محسوب می شود.
ماهیت منازعه و پیامدهای ناشی از آن که بی ثباتی منطقه مهمترین آن می باشد و تاثیرگذاری این بی ثباتی بر امنیت ملی کشورهای منطقه، زمینه های ذینفع بودن این کشورها در بحران قره باغ را فراهم نموده است. طبیعی است که ورود این بازیگران با اهداف و منافع خاص خود و بعضا متعارض هم، ضمن اینکه بر پیچیدگی بحران افزوده است بلکه روند حل بحران را نیز با مشکلات عدیده ای مواجه ساخته است. به جرات می توان ادعا نمود که بنا به دلایل تاریخی و ژئوپلتیکی، سرنوشت آتی این کشمکش با نقش و موقعیت قدرتهای اصلی در این منطقه، بخصوص روسیه، ترکیه و ایران درهم آمیخته است. ضمن اینکه دخالتهای بیگانگان و تعارض ظاهری برخی قواعد بین المللی نیز این روند را هر چه بیشتر پیچیده تر ساخته است.
روسیه مهمترین بازیگر منطقه ای است که در فرآیند بحران قره باغ به ایفای نقش می پردازد. اهدافی که روسیه در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی دنبال می کند و ابزارهایی که برای تحقق این اهداف به کار می گیرد و تلاشی که برای محدود کردن حضور و نفوذ دیگر کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای در منطقه قفقاز به عمل می آورد، بیشترین تاثیر را بر روند بحران قره باغ گذاشته است. علیرغم اینکه توجیه اصلی بازگشت اقتدارآمیز مجدد روسیه به منطقه قفقاز و آسیای مرکزی، ترس از گسترش بی ثباتی های موجود در منطقه به داخل روسیه و نگرانی از تهدیدهای فکری – دینی از سوی ایران و تهدید اندیشه ملی – ترکی از جانب ترکیه اعلام شده است اما، به احتمال قوی مصالح امنیتی و ژئوپلتیکی و منافع اقتصادی و سیاسی تاثیر بیشتری در استراتژی جدید روسیه نسبت به منطقه آسیای مرکزی و قفقاز داشته است. یکی از فاکتورهایی که روسیه جهت حفظ نفوذ خود در منطقه و ممانعت از حضور فعال دیگر بازیگران رقیب بهره گرفته است، بی ثباتی و ناامنی های موجود در منطقه می باشد. روسها معتقدند که وجود ناامنی و بی ثباتی، ضمن اینکه کشورهای تازه استقلال یافته را برای حفظ امنیت خود وابسته به مسکو می کند، از حضور و سرمایه گذاری فعال کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای رقیب ممانعت به عمل می آورد. نتیجتا روسها وجود امنیت و آرامش در منطقه را عاملی برای جلب توجه دیگر کشورها و احساس عدم تعلق و وابستگی کشورهای منطقه قفقاز به مسکو تلقی می کنند. بعلاوه مسکو وجود مناقشه را عامل مهمی برای تحمیل خواسته ها و مطامع خود به طرفین درگیر منازعه تلقی می کند.
بر این مبنا طبیعی است که برآیند استراتژی روسیه در قبال بحران و نحوه نگرش این کشور به ایفای نقش دیگر بازیگران، تطویل مناقشه قره باغ باشد. حتی برخی پا را فراتر از این گذاشته و معتقدند روسیه به عمد مانع از تحقق صلح و آرامش در منطقه می گردد. برای اثبات این مدعا به بهانه تراشی ها و سنگ اندازی های این کشور در مقابل تلاشهای مجامع بین المللی و کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای جهت برقراری صلح و آرامش در مناقشه اشاره می کنند. بعلاوه کمکهای تسلیحاتی روسیه به هر دو کشور جمهوری آذربایجان و ارمنستان را مؤید دیدگاه خود می دانند.
در عین حال پیدایش خلاء قدرت در منطقه با فروپاشی شوروی، احساس قرابت فرهنگی با جمهوری آذربایجان و تاثیر منفی منازعات و بی ثباتی های منطقه قفقاز فاکتورهایی هستند که ترکیه را ترغیب به حضور و ایفای نقش فعال در منطقه و احساس ذینفع بودن در چگونگی سیر، تداوم و یا اختتام مناقشه قره باغ می نمایند. ترکیه ایده آل ترین راه موفقیت سیاستهای پان .ترکیستی و تحقق اندیشه های اقتصادی خود را پیروزی جمهوری آذربایجان بر ارمنستان در مناقشه قره باغ و حتی الحاق منطقه زنگزور به جمهوری آذربایجان می داند. لذا برای دستیابی به این اهداف و همچنین بخاطر قرابت دینی و فرهنگی و زبانی با جمهوری آذربایجان، در مناقشه قره باغ بطور علنی از این جمهوری حمایت نموده و ارمنستان را تحت شدیدترین تحریم ها قرار داده است.
بدیهی است که تقابل و تلاقی منافع ترکیه با منافع دیگر بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای و تاثیر توازن بخش این تقابلات بر طرفین درگیر در مناقشه نقش غیر قابل انکاری در تطویل کشمکش قره باغ دارد. روسیه به خاطر حضور مسلمانان ترک زبان در جمهوریهای خود مختار داغستان، تاتارستان، چچن و اینگوش و دیگر مناطق ترک زبان شدیدا در مقابل سیاستهای ترکیه آسیب پذیر است. چین نیز اصلا رضایتی از تداوم سیاستهای پان– .ترکیستی ترکیه در منطقه ندارد چرا که ادامه چنین سیاستی باعث تهییج جدایی طلبی اویغورها در منطقه سین کیانگ خواهد بود. ایران نیز به خاطر داشتن مناطق آذری نشین همجوار با ترکیه و جمهوری آذربایجان، پیگیری سیاست پان ترکیستی را متعارض با امنیت ملی و تمامیت ارضی خود تلقی می کند. این تقابل و تلاقی سیاستهای ترکیه با منافع دیگر بازیگران بطور اتوماتیک فرآیند حل بحران قره باغ را با مشکل مواجه ساخته است.
با عنایت به اینکه امنیت ملی و تمایمت ارضی ایران تحت الشعاع بحران قره باغ قرار دارد و از سوی دیگر پیدایش خلاء قدرت و پیشینه تاریخی حضور طولانی ایران در منطقه و قرابت فرهنگی و دینی با کشورهای منطقه،‌ فاکتورهای مهییج ایران به حضور در منطقه قفقاز و توجه ویژه به بحران قره باغ به شمار می آیند. هر چند فروپاشی شوروی بزگترین تهدید امنیتی را از مرزهای ایران دور ساخت و فرصتهای نوینی را برای حضور فعال در منطقه نفوذ فرهنگی دیرین خود فراهم نمود ولی این فروپاشی یکسری تهدیدات و مخاطراتی را نیز به همراه داشت. بارزترین این تهدیدات مطرح شدن دوباره خرده ناسیونالیسم، اوج گیری و قومیت گرایی و بی ثباتی های ناشی از فروپاشی و احتمال تسری این بی ثباتی ها و قومیت گرایی به مرزهای ایران است. بنابراین طبیعی است که ایران در اتخاذ مواضع نسبت به تحولات منطقه کاملا جانب احتیاط و ملاحظه را رعایت نماید.
فروپاشی شوروی زمینه های لازم را برای حضور بازیگران بین المللی در منطقه قفقاز فراهم نمود و بحران قره باغ به خاطر تبعات متعددی که بر منطقه و در نهایت بر نظام بین الملل دارد تشدید کننده این حضور شد. ورود بازیگران فرامنطقه ای با اهداف و نیات متفاوت نه تنها زمینه های رقابت را در منطقه فراهم ساخته است بلکه روند بحران قره باغ نیز تحت الشعاع این رقابتها قرار گرفته است. بازیگران بین المللی برای تداوم حضور خود در منطقه ناگزیر از داخل شدن به ائتلافها و جبهه گیریهای غیر رسمی موجود در قبال بحران قره باغ هستند و این در حالی است که برخی از کشورهای منطقه ای از جمله ایران و روسیه هیچ علاقه ای به حضور بازیگران بین المللی در منطقه قفقاز ندارند و افزایش حضور آنها را محدودکننده دامنه عمل و حتی تهدیدکننده منافع خود تلقی می کنند. چنانچه ایران حضور اسرائیل و آمریکا در منطقه بویژه ایفای نقش در بحران قره باغ را برای امنیت ملی خود خطرآفرین تلقی می کند. روسیه نیز حضور بیش از اندازه سازمان امنیت و همکاری اروپا و ایفای نقش فعال در بحران قره باغ را محدودکننده دامنه فعالیت خود و حتی مداخله در محدوده نفوذی خود به حساب می آورد. اما در مقابل ترکیه و جمهوری آذربایجان حضور بازیگران بین المللی و بویژه غرب را عاملی برای حل سریع بحران قره باغ می دانند و لذا راغب و مشوق چنین حضوری هستند. ارمنستان نیز از حضور فرانسه و یونان به جهت کاهش فشار ترکیه و تعدیل در مواضع آن، استقبال می کند. بدیهی است که حضور بازیگران بین المللی با اهداف و منافع متفاوت و حتی متعارض و ایفای نقش در بحران قره باغ بر پیچیدگی بحران افزوده است و ناگزیر برای حل بحران باید استراتژیهایی تدوین شود که برآورنده منافع تمامی طرفین ذینفع و ذینقش باشد. دستیابی به چنین استراتژی اگر غیر ممکن نباشد مسلما بسیار مشکل به نظر می رسد.
تداوم بحران قره باغ پیامدهای عدیده ای می تواند بر منطقه و نظام بین الملل به همراه آورد. یکی از این پیامدها گسترش سیل آوارگان جنگی به کشورهای همجوار است که هزینه های سنگینی را برای کشورهای منطقه ای ببار می آورد. دوم، تداوم بحران می تواند منجر به تغییر مرزهای بین المللی شود و اگر قرار باشد که در دنیای بعد از جنگ سرد با اتکاء به ادعاها و رخدادهای تاریخی و بکارگیری زور مرزها تغییر کند، ‌بدعتی خواهد شد در منطقه و سایر مناطق جهان که این موضوع تمام نظام بین الملل می تواند به چالش بیندازد. سومین پیامد بحران قره باغ این است که تداوم بحران می تواند باعث گسترش دامنه آن به مناطق همجوار گردد که در آن صورت کشورهای منطقه ای به طور مستقیم درگیر منازعه خواهند شد.
بدیهی است که هر چقدر بر تعداد بازیگران ذینفع و ذینقش در بحران افزوده شود روند حل بحران نیز به همان میزان با مشکلات جدیدتری مواجه خواهد شد. چرا که هر یک از بازیگران براساس اهداف و نیات خاص خود وارد میدان می شوند که یقینا در تعارض و تقابل با منافع و اهداف برخی از بازیگران دیگر می باشد. طبیعی است که این تعارض و تباین اهداف امکان دستیابی به تفاهم را مشکل می نماید. بعلاوه آنچه در این بحران کاملا مشهود است اینکه هر یک از بازیگران تلاش و اقدام دیگری را برای حل بحران، تلاشی جهت حذف یا محدود کننده دامنه عمل خود تعبیر نموده و نتیجتا با واکنش منفی درصدد خنثی سازی تلاشهای آن بر می آید. مسلما تا مقطعی که این سوء نیت حاکم است نباید امید زیادی به حل و اختتام کشمکش داشته باشیم. زمانی امکان تحقق صلح وجود دارد که تعارض و تقابل منافع بازیگران ذینفع و ذینقش در بحران تبدیل به همکاری و اشتراک منافع گردد و در واقع منافع بازیگران در حل بحران بیشتر تامین شود تا تداوم آن.
کانون ناامنی آبخازیا
مقدمه :
جمهوری خودمختار آبخازیا ۸۶۰۰ کیلومتر مربع مساحت دارد و براساس سرشماری ۱۹۸۸، ۳۳۰ هزار نفر جمعیت دارد که تنها ۹۰ هزار نفر از آنها را آبخازیها تشکیل می دهند. این جمهوری خودمختار در شمال غربی ترکیه و دریای سیاه قرار گرفته و بندر معروف باتومی در آن منطقه قرار دارد. مرکزیت این جمهوری خودمختار با سوخومی است.(۱۶)
تاریخچه :
آبخازها در گذشته دور خرجگزاران حکومت یونان و سپس روم بودند. آبخازیها در قرن ششم به دین مسیحیت گرویدند. پس از اسلام نخست با خزرها و سپس با گرجی ها متحد شده و تحت تاثیر فرهنگ ایشان قرار گرفتند. در اواسط قرن پانزدهم منطقه آنها توسط عثمانیان فتح شد و تحت تاثیر آنها، ایشان اسلام آوردند. از اوایل قرن نوزدهم سلطه روس ها بر آبخازیا گسترده شد و مدتها بین آنها و روسها درگیری وجود داشت. به همین علت تعداد زیادی از آنها در نیمه دوم قرن نوزدهم به ترکیه مهاجرت نمودند. پس از حاکمیت کمونیسم بر گرجستان این منطقه با توجه به اختلاف دین و زبان به صورت خودمختار درآمد. ولی گرجی ها در طول زمان تلاش زیادی برای تغییر بافت جمعیتی آبخازیا نمودند به طوری که امروزه از کل جمعیت آن تنها ۲۵% ایشان آبخاز هستند. این اختلاف تاکنون برجا مانده و آبخازها به عنوان اقلیت، با احساس اینکه حق ایشان پایمال شده هیچ گاه به گرجی ها روی خوش نشان ندادند و در مبارزه منفی با گرجستان بوده اند. تحت تاثیر همین ذهنیت منفی تاریخی، آبخازیها پس از فروپاشی شوروی متقابلا اقداماتی برای تغییر بافت جمعیتی آبخازیا انجام داده اند. به طوری که بیش از دویست هزار گرجی آواره شده اند. آن دسته از آوارگانی که به خانه و کاشانه شان بازگشته اند، با خرابه هایی مواجه شده و در نتیجه در وضعیت اسفناکی در منطقه حایل آبخازستان و گرجستان ـ گالی ـ ساکن هستند.
در سال ۱۹۲۱ آبخازیا از سوی پارلمان اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک منطقه خودمختار معرفی شد. این موضوع در سال ۱۹۳۰ مورد تائید گرجستان قرار گرفت. همزمان با ‌‌‌‌‌‌یجاد فضای باز سیاسی در شوروی در اواخر دهه نود تحرکاتی از سوی آبخازیها برای جدایی از گرجستان که دارای فرهنگ، زبان و قومیت متفاوت از گرجیها هستند،‌ انجام شد.
در سال ۱۹۸۹ آبخازها ، خواهان جدایی از گرجستان و پیوستن به روسیه یا استقلال شدند. البته باید توجه داشت که این خواسته به علت احساس اشتراک بین آنها و اقوام قفقاز شمالی است و نه احساس علقه با روسها. گرجی ها با توجه به قلت نفرات این اقوام با این درخواست مخالف بودند و آن را توطئه روس ها می شمردند و مخالفت خود را بوسیله تظاهرات خیابانی ابراز می نمودند که در همان سال به دستور مسکو سرکوب شد. لیکن این پایان ماجرا نبود بلکه اهالی گرجستان غربی یعنی سرزمینهای آبخاز و اوستیا مسلح شده و زمینه جنگ داخلی فراهم شد.
در رفراندوم اکتبر ۱۹۹۰ و ده ماه قبل از فروپاشی شوروی،‌ گرجی ها به استقلال خود رای دادند. در می ۱۹۹۱ زویادگامساخوردیا استاد شرق شناس و مبارز سابق ضد کمونیست به ریاست جمهوری گرجستان برگزیده شد.
با روی کار آمدن گامسا خوردیا، وی ضمن رد عضویت گرجستان در CIS ، شورش اوستینها و آبخازها را توطئه مسکو تلقی کرده و خودمختاری اوستیای جنوبی را لغو کرد. با این وجود وی در داخل نیز متهم به دیکتاتوری شده و با اوج گیری تظاهرات خیابانی علیه وی پس از چند هفته مقاومت سرسختانه، تفلیس را ترک و با کمک اوستین ها که تا چندی پیش با آنها می جنگید، از طریق اوستیای شمالی به پایتخت چچن و اینگوش و نزد ژنرال جوهر دودایف رئیس جمهور چچن،‌ پناه گرفت و در آنجا نیز درگذشت.
پس از سقوط گامساخوردیا در گرجستان، ابتدا یک شورای نظامی و سپس یک شورای رهبری به ریاست سیگوا نخست وزیر وقت گرجستان تشکیل شد و از شوارد نادزه که در مسکو به سر می برد، دعوت کرد تا به عنوان رئیس جمهور غیر منتخب به شورشها پایان دهد. آمدن شوارد نادزه به درگیریها و نبردهای خیابانی در گرجستان تا حدودی پایان داد، ولی هیچگاه به این اعتراضات پایان نداده، چنانچه هنوز نیز بویژه در زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی، اعتراضات گسترده ای علیه خود شواردنادزه انجام می شود. برغم به قدرت رسیدن شوارد نادزه در گرجستان و برغم اعتبار سیاسی وی در غرب به خاطر نقش اش در پایان دادن به جنگ سرد، وی تاکنون موفق به پایان دادن به مناقشات آبخازیا و اوستیای جنوبی نشده است. البته در دید مقایسه ای در حال حاضر، مذاکرات در اوستیای جنوبی و ثبات در آنجا در شرایط کنونی بسیار بیشتر از آبخازیا است.
جنگ در آبخازیا و اوستیای جنوبی از ژوئن ۱۹۹۲ شدت گرفت و پس از چند ماه نبرد سرانجام ۲۷ سپتامبر ۱۹۹۳ سوخومی مرکز آبخازیا سقوط کرد. از همین زمان با تلاشهای سازمان ملل آتش بس شکننده ای در این منطقه برقرار است.
با سقوط سوخومی « شورای عالی آبخازیا» در تبعید تشکیل شد که اکنون در تفلیس مستقر است. این شورا بارها نیروهای روسی مستقر در آبخازیا را به نقض اصول بی طرفی متهم کرده است.
پس از برقراری آتش بس، با تلاشهای سازمان ملل در چارچوب شورای هماهنگی سازمان ملل و نیز گروه موسوم به دوستان دبیر کل سازمان ملل مذاکرات گرجستان و آبخازیا با فراز و نشیب هایی تاکنون ادامه داشته است. ولی این مذاکرات تاکنون بارها در تفلیس،‌ سوخومی،‌ استانبول، یالتای اوکراین و ژنو برگزار شده است، ولی نتیجه ای نداشته است. در اکثر این مذاکرات موضوعات بیشتر سر مباحث فرعی نظیر تبادل اسرا بوده است تا مساله وضعیت حقوقی آبخازیا و بازگشت آوارگان.
وضعیت کنونی مناقشه آبخازیا :
مناقشه آبخازیا نیز در شرایط کنونی وضعیتی مشابه وضعیت قره باغ دارد. یعنی اینکه در این مناقشه نیز تاکنون گام های برداشته شده به حل و فصل مناقشه منجر نشده است. در واقع وضعیت نه صلح و نه جنگ برای مناقشه آبخازیا نیز صادق است.
منطقه آبخازیا به مرکزیت سوخومی در کنار دریای سیاه منطقه ای خوش آب و هوا، حاصلخیز و استراتژیک است. اکثریت ساکنان منطقه آبخازیا را آبخازیها تشکیل می دهند. پس از آن نیز گرجی ها بزرگترین اقلیت منطقه آبخازیا هستند.
پس از فروپاشی شوروی منطقه آبخازیا در اوت ۱۹۹۲ خواهان استقلال از گرجستان شد. اما این درخواست باعث آغاز جنگ بین آبخازیا و دولت مرکزی گرجستان در ژوئن ۱۹۹۲ شد که سه ماه طول کشید و منجر به کشته شدن بیش از ده هزار نفر گردید. در مه ۱۹۹۴ یک توافق نامه ناپایدار آتش بس امضاء شد. در مناقشه آبخازیا دویست و پنجاه هزار نفر نیز آواره شدند که عمدتاً در منطقه حایل گرجستان ـ آبخازیا موسوم به گالی در وضعیتی اسفناک به سر می برند. منطقه ای که جولانگاه تبهکاران و جنایتکاران شده است. بطوری که واژه امنیت برای این منطقه بی معنا است.
برغم اینکه نزدیک به یک دهه از آغاز مناقشه آبخازیا می گذرد ولی تاکنون آوارگان گرجی به خانه و کاشانه خود برنگشته اند. توافقنامه هائیکه در این خصوص طی سالهای گذشته در مذاکرات یالتا و استانبول به امضاء رسیده است، عملی نشده اند.(۱۷)
در حالی که تفلیس و سوخومی سالها است نمی توانند در مورد حل مناقشه آنجازیا به توافق برسند، روحیه جنگجویی در هر دو طرف بالا می گیرد. دولت گرجستان، آبخازیا را بخش جدایی ناپذیر خویش می داند و با هر نوع استقلال این منطقه از قلمرو خویش مخالفت می کند. اما مقامات جمهوری خود خوانده آبخازیا تنها استقلال کامل از گرجستان را راه حل این نزاع می دانند و با هرگونه طرح خودمختاری مخالفت می ورزند.
طی دو سه سال گذشته جمهوری خودخوانده آبخازیا اقدام به برگزاری رفراندوم نمایشی استقلال، انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات محلی کرده است و نشان داده است که حاضر به احترام به تمامیت ارضی گرجستان نیست. در هیچ یک از این انتخابات گرجی تباران رانده شده آبخازیا شرکت نداشتند. نظر به اینکه انجام اینگونه اقدامات تجزیه طلبانه می تواند به شدت امنیت منطقه را تحت تاثیر قرار دهد، مجامع بین المللی واکنش تندی نسبت به آبخازیا نشان داده اند.
سازمان امنیت و همکاری اروپا و سازمان ملل، هرگونه تلاش برای برگزاری انتخابات در منطقه آبخازیا را محکوم کردند. ناظران سازمان ملل در گرجستان نیز از مقام های منطقه جدایی طلب آبخازیا خواسته اند از هرگونه اقدام که روند صلح را تحت تاثیر قرار دهد، خودداری کنند.
طی ماههای گذشته بویژه در طول سال ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ اقدامات جنایتکارانه و گروگان گیری در مناطق حایل آبخازیا و گرجستان بسیار افزایش یافته است. در عین حال تنش ها میان گرجستان و آبخازیا نیز افزایش یافته است. وقوع این حوادث روند مذاکرات ناامید کننده صلح آنجازیا را که از سال ۱۹۹۷ با ابتکار شورای هماهنگی سازمان ملل آغاز شده است را تحت تاثیر قرار می دهد. جالب اینکه جدایی طلبان آبخازیا گرجستان را عامل ناامنی در منطقه معرفی می کنند.
چنانچه ویاچیسلاو تسوگبا نخست وزیر جدایی طلبان آبخازیا با بیان اینکه دولت گرجستان به خشونتهای تروریستی در آبخازیا دامن می زند، خاطرنشان کرد مذاکرات صلح با گرجستان را به حالت تعلیق درآورده است.(۱۸) این در حالی است که اغلب اقدامات خشونت آمیز از آبخازیا شروع شده است یا اینکه مانند گروگانگیریها در خاک جمهوری خودخوانده آبخازیا روی داده است.
به هر حال مجموع عوامل، شرایط امنیتی منطقه آبخازستان و گرجستان را در شرایط غیر قابل پیش بینانه ای قرار داده است. بویژه اینکه هنوز جو اعتماد میان دو طرف حاکم نیست. کارشناسان سیاسی معتقدند در واقع مناقشه آبخازیا همچنان در نقطه صفر قرار دارد که برای امنیت منطقه بسیار خطرناک است.
از این رو نیز شورای امنیت سازمان ملل اواخر سا ۲۰۰۱ نگرانی شدید این شورا، از عدم توفیق دو طرف در حل و فصل سیاسی جامع اختلافات موجود خاصه وضعیت سیاسی آبخازستان در چارچوب گرجستان، از دو طرف، مخصوصاً از آبخازستان خواست تا برای پایان دادن به بن بست موجود تلاش کنند.(۱۹) بخاطر تداوم ناآرامی تاکنون شورای امنیت با تصویب قطعنامه ای ماموریت نیروهای سازمان ملل در گرجستان(موسوم به یونومیگ) را تمدید کرده است.
نیروی یونومیگ شامل ۱۰۲ ناظر سازمان ملل است که از ۱۹۹۳ در منطقه حایل آبخازستان و گرجستان مستقر هستند و بر آتش بس بین جدایی خواهان آبخازستان و دولت گرجستان نظارت دارند.
نکته مهم اینکه پس از حادثه یازدهم سپتامبر و مطرح شدن تصمیم امریکا به اعزام نیرو به گرجستان به بهانه مبارزه با تروریسم در فوریه ۲۰۰۲ و استقبال تفلیس از این موضوع مناقشه آبخازیا بسیار پیچیده شده است. چراکه این اقدام موجب خشم روسیه که از نفوذ غیر قابل انکاری در آبخازیا برخوردار است ، شده است. بطوریکه دومای روسیه اواخر فویه ۲۰۰۲ مساله شناسایی اعلام استقلال آبخازیا را مطرح ساخت. در عین حال حرکت ارتش گرجستان از اوایل سال ۲۰۰۲ به منطقه کودوری تنها منطقه آبخازیا که در کنترل گرجستان است ، موجب قطع مذاکرات و حتی واکنش منفی سازمان ملل به گرجستان و ادعای آبخازیا مبنی بر هدف گرجستان به آبخازیا با حمایت نیروهای امریکایی شده است. در هر بنظر می رسد با توجه به حضور افرادی سرسخت و تجزیه طلب نظیر ولادیسلاو آردزینبا رئیس جمهور خود خوانده آبخازیا ، ویچیسلاو تسوگبا نخست وزیر و آنری زرجرنیا وزیر امورخارجه جمهوری خود خوانده آبخازیا امکان حل و فصل مناقشه آبخازیا در آینده بعید بنظر می رسد.
علل جدایی طلبی آبخازیا :
باید گفت حرکتهای جدایی طلبان آبخازیا و اوستیای جنوبی از عوامل زیادی نظیر عدم رسیدگی دولت مرکزی به وضعیت اقتصادی این مناطق، ذهنیت منفی تاریخی، تحرکات عوامل خارجی نظیر روسیه و وجود مرز تحمیلی که از دوران شوروی و تزارها به ارث رسیده بود، تاثیر پذیرفته اند.
در واقع از جمله نتایج حکومت تزاری در قفقاز، شکل گیری هویت برخی از مردم به جبر بـــوده است.(۲۰) این موضوع تاریخی اکنون ریشه بسیاری از ناامنی ها در منطقه قفقاز را تشکیل می دهد.
از نظر آبخازیاییها ،گرجی ها در طول زمان تلاش زیادی برای تغییر بافت جمعیتی آبخازیا نمودند به طوری که امروزه از کل جمعیت آن تنها ۲۵% ایشان آبخاز هستند. این اختلاف تاکنون برجا مانده و آبخازها به عنوان اقلیت، با احساس اینکه حق ایشان پایمال شده هیچ گاه به گرجی ها روی خوش نشان ندادند و در مبارزه منفی با گرجستان بوده اند۰
همچنین باید گفت حرکت جدایی طلبانه اوستین ها و آبخازیها اگر چه در ظاهر جهت پیوستن به روسیه است لکن مسلمانان و مبارزان این خطه در ارتباط با نهضتهای ملی جوان شمال قفقاز نظیر آدیگه، چرکس و داغستان آرزومند تشکیل فدراسیون قفقاز شمالی در محدوده دریای خزر تا دریای سیاه که صحنه های نبرد شیخ شامل و شیخ منصور با روسها بوده است، ‌می باشند. به عبارت دیگر هر چند مسکو برای ایجاد آشوب در گرجستان سرکش، از نهضتهای جدایی طلب گرجستان غربی حمایت می نمود، ولی هدف بلند مدت این نهضتها استقلال از روسیه را نیز شامل می شود.
پیامدهای مناقشه آبخازیا :
مناقشه آبخازیا عملا “ باعث خارج شدن دو بندر مهم باتومی و سوخومی از دست دولت مرکزی گرجستان شده است، که تاثیر اقتصادی منفی بر ساختار اقتصادی گرجستان دارد. مناقشات آبخازیا و اوستیای جنوبی باعث فراهم شدن زنجیره ای از ناامنی ها در منطقه و عدم علاقمندی شرکتهای خارجی به سرمایه گذاری در گرجستان، که این کشور سخت به آن نیازمند است، شده است. در مساله انتقال انرژی حوزه خزر از گرجستان نیز همواره یک انتقاد مهمی که وارد است، مساله ناامنی گرجستان تحت مناقشات آبخازیا و اوستیای جنوبی است. البته ادوارد شوارد نادزه رئیس جمهور گرجستان امیدوار است تا با عبور خطوط لوله شاید تاثیر مثبتی بر امنیت منطقه و رفع شرایط ناامنی ایجاد شود. چنانچه ادوارد شوارد نادزه رئیس جمهور گرجستان ۱۸ فوریه ۲۰۰۱ تاکید کرد اگر نفت قزاقستان با احداث خط لوله جدید به بندر سوخومی مرکز منطقه بحرانی آبخازی منتقل شود و سپس به بندر جیحان منتقل شود علاوه بر کمک به توسعه اقتصادی منطقه،‌ به حل بحران این منطقه نیز کمک خواهد کرد.
چنانچه ادوارد شوارد نادزه رئیس جمهور گرجستان ۱۸ فوریه ۲۰۰۱ تاکید کرد انتقال نفت قزاقستان به طور مستقیم به بندر نووروسیسک، غیر اقتصادی است. اما اگر نفت این کشور، با احداث خط لوله جدید ابتدا به بندر سوخومی مرکز منطقه بحرانی آبخازی منتقل شود و سپس به بندر جیحان منتقل شود علاوه بر کمک به توسعه اقتصادی منطقه،‌ به حل بحران این منطقه نیز کمک خواهد کرد.(۲۱)
از سوی دیگر مناقشه آبخازیا موجب افزایش شدید گروگانگیری، اقدامات جنایتکارانه و قاچاق مواد مخدر و سلاح در منطقه شده است. ضمن اینکه این مناقشه می تواند موجب تحریک استان خودمختار آجاریا و منطقه ارمنی نشین جاواختی در گرجستان بشود. منطقه توریستی آجاریا در سواحل دریای سیاه در جنوب غربی گرجستان در نزدیکی مرزهای ترکیه واقع شده و از اقتصاد شکوفایی برخوردار است. در آجاریا، قوم مسقطی ترک زبان بوده و با گرجیها تفاوت فرهنگی، زبانی و مذهبی دارند۰
در عین حال مناقشات آبخازیا و اوستیای جنوبی موجب افزایش انتقادات احزاب مخالف از عملکرد شوارد نادزه موثر بوده است. بویژه اینکه وی در انتخابات ریاست جمهوری نهم آوریل ۲۰۰۰ وعده تغییر قانون اساسی به منظور افزایش جایگاه آبخازیا و اوستیای جنوبی را داده بود، ولی تاکنون به این اقدام جامه عمل نپوشانیده است. بلکه تغییر قانون اساسی را به منظور ایجاد پست نخست وزیری مطرح کرده است. مخالفان این اقدام را تلاشی برای باقی ماندن شواردنادزه در راس قدرت پس از اتمام دو دور ریاست جمهوری اش در سال ۲۰۰۵ می دانند.
دورنمای مناقشه آبخازیا :
بسیاری از کارشناسان دورنمای مناقشه آبخازیا را منوط به کم و کیف روابط روسیه و گرجستان می دانند. گرایشات شدید جمهوری خود خوانده آبخازیا به روسیه نظیر تاکید بر افزایش صلحبانان روسیه در مناطق حایل گرجستان و آبخازیا ، مخالفت های شدید در سال ۲۰۰۱ با تخلیه پایگاه روسی گودائوتا در آبخازیا و سفرهای مکرر مقامات سوخومی به مسکو نشاندهند نفوذ گسترده مسکو در این منطقه است. روسیه بارها با استقبال از برگزاری نشست نمایندگان جمهوریهای خودخوانده منطقه اور آسیا در مسکو و اعزام ناظران به انتخابات نمایشی در آبخازیا و اوسیتیای جنوبی نشان داده است که بصورت آشکار و پنهان با حمایت از این جمهوریهای خودخوانده از آنها بعنوان ابزاری برای فشار به گرجستان استفاده می کند. بنظر می رسد با توجه به تشدید سیاست گرجستان در باز کردن پای ناتو به قفقاز ، این موضع کرملین نیز تداوم خواهد یافت . بویژه پس از حادثه یازدهم سپتامبر همزمان با به بن بست رسیدن مذاکرات گرجستان و روسیه در خصوص سرنوشت پایگاههای روسیه در گرجستان ، تفلیس در اقدامی تنش زایانه از تصمیم امریکا برای اعزام نیرو به گرجستان استقبال کرده است. در هرحال شکی نیست که برای تسریع رشد و توسعه سیاسی و اقتصادی قفقاز و بویژه گرجستان لزوم برخورد جدی جامعه جهانی و سازمان ملل با تجزیه طلبی آبخازیا ، خودداری روسیه از تقویت تجزیه طلبی در منطقه و خودداری گرجستان از اتخاذ سیاست تنش زایانه ناتو گرایی که منجر به صف آرایی امنیتی در منطقه می شود ، موضوعی بدیهی است. با این وجود تاکنون نقش سازمان ملل در خصوص مناقشه آبخازیا از انتشار قطعنامه ها و بیانیه ای توصیه ای فراتر نرفته است.جالب اینکه وجود نمونه های مکرر از به گروگان گرفته شدن نیروهای یونومیگ نشان می دهد که آنها حتی در تامین امنیت خود نیز با مشکل مواجه هستند. بی شک با توجه به گسترش دامنه اقدامات تجزیه طلبانه سوخومی و بی توجهی سوخومی به اعلام آمادگی گرجستان بر اعطاء خودمختاری در سطح عالی به آبخازیا ، تداوم این روند می تواند ، عوامل بی ثباتی در منطقه را تثبیت سازند. تلاش جمهوریهای خودخوانده منطقه اور آسیا ازجمله قره باغ ، آبخازیا ، اوسیتیای جنوبی و دنیستر (مولداوی ) برای تاسیس یک اتحاد نظامی که از اوایل سال ۲۰۰۲ تشدید یافته است ، موید این نگرانی است.
باید گفت مناقشات قفقاز جنوبی آفات چرکین این منطقه، هستند و تا حل و فصل نشوند امیدی به برقراری امنیت در دراز مدت در این منطقه و رشد و توسعه اقتصادی آن نیست. اما آنچه که وضعیت را بویژه از لحاظ روانی خطرناک کرده، این است که مجموع شرایط کنونی منطقه نشان می دهد که در صورت تداوم روند کنونی نمی توان به حل و فصل این مناقشات در آینده نزدیک امیدوار بود
کانون ناامنی اوسیتیای جنوبی
مقدمه و تاریخچه :
منطقه خودمختار اوسیتیای جنوبی نیز در شرق گرجستان و همسایه روسیه با مساحت ۳۹۰۰ کیلومتر مربع و جمعیت ۱۲۰ هزار نفر طبق سرشماری ۱۹۸۸ است. اوسیتیا جنوبی متشکل از اوسیتینها که از اقوام ایرانی و آریایی بوده و نام دیگر آنها ایرونی است. آنها در دو سوی کوههای قفقاز مرکزی زندگی می کنند که بخش شمالی اوسیتیا تحت حاکمیت روسیه و قسمت جنوبی آن، تحت حاکمیت گرجستان است. اوستینها از نسل سکاها و آلبانی ها بوده و در تاریخ تاخت و تازهای خزر ها و رومی ها به ایران، مدافعین ایران در مرز به شمار می آمدند. اوستین ها دین مسحیت را پذیرفتند و قبل از حمله مغول در منطقه قدرتی محسوب می شدند. پس از حمله های قفقاز شمالی قرار گرفته و اسلام آوردند. لکن در قرن هیجدهم و نوزدهم تحت حاکمیت روسها و تبلیغ کلیسای روسیه تعدادی از ایشان مجددا مسیحی شدند و امروزه بنا به گفته مراجع غیر رسمی ۲۰ درصد آنها مسلمان هستند.
اوسیتیا در اوایل قرن بیستم عرصه در گیری بلشویک ها با ارتش روس های سفید ونیز منشویک ها بود۰در دوران شوروی اوسیتیای جنوبی بخشی از گرجستان محسوب می شد. به نظر می رسد استالین با قرار دادن اوستییای جنوبی در گرجستان کوشید یکدستی گرجستان را به هم زند.
در سال ۱۹۸۹ اوسیتیای جنوبی خواهان جدایی از گرجستان شد. با فروپاشی شوروی این موضوع موجب جنگ میان دولت مرکزی گرجستان و تسخینوالی مرکز اوسیتیای جنوبی شد. در اوایل استقلال گرجستان و روی کار آمدن زویاد گامسا خوردیا اولین رئیس جمهور این کشور ، وی شورش اوسیتیای جنوبی را توطئه مسکو تلقی کرده و قانون خودمختاری اوسیتیای جنوبی که در دوران شوروی به تصویب رسیده بود ، لغو کرد. در نتیجه جنگ در اوسیتیای جنوبی بویژه در ژوئن سال ۱۹۹۲ شدت گرفت. در سال ۱۹۹۳ با وساطت سازمان ملل در این منطقه آتش بس ، برقرار شد که تاکنون پا برجا مانده است. در شرایط کنونی اوسیتیای جنوبی دارای رئیس جمهورو نخست وزیر است. این منطقه از نظام مالیاتی، عوارض گمرکی، پلیس مستقل و پول ملی برخوردار است .
وضعیت کنونی مناقشه اوسیتیای جنوبی :
در شرایط کنونی مناقشه اوسیتیای جنوبی بمانند مناقشه آبخازیا چندان جنجال برانگیز نیست. در واقع بنظر می رسد مناقشه آبخازیا بنوعی این مناقشه را تحت تاثیر قرار داد است. از مهمترین تحولات جمهوری خود خوانده اوسیتیای جنوبی در ماههای گذشته برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ۱۸ نوامبر ۲۰۰۱ بود.
در این انتخابات از میان پنج نامزد بطور غیر منتظره ادوارد کوکویف ۳۷ ساله جوانترین نامزد با کسب حدود پنجاه درد آراء به عنوان رئیس جمهور خود خوانده اوسیتیای جنوبی انتخاب شد. (۲۲)
کارشناسان سیاسی معتقدند با انتخاب وی موضع تسخینوالی در قبال دولت مرکزی گرجستان تشدید یافته است و در عمل روابط اوسیتیای جنوبی با روسیه افزایش یافته است.بطوریکه برخی محافل سیاسی انتخاب نشدن مجدد چیبروف رئیس جمهور ی پیشین خودخوانده اوسیتیای جنوبی را ناشی از تشدید برخی از اقدامات وی جهت دوری از روسیه می دانند. حال آنکه کوکویف که دارای دو تابعیت روسی و اوسیتیایی است ، بعنوان یک چهره روسیه گرا شناخته می شود. بطوریکه وی در اولین نطق پس ار انتخاب اش خواهان افزایش صلحبانان روسیه در اوسیتیای جنوبی شده و هر گونه مذاکره با دولت مرکزی گرجستان را منوط به شناسایی آنچه وی آن را قتل عام اوسیتین ها توسط گرجیها مابین سالهای ۹۲-۱۹۸۹ می نامد ، شد.
در واقع جمهوری خود خوانده اوسیتیا ی جنوبی طی سالهای گذشته با برگزاری انتخابات محلی ، پارلمانی و ریاست جمهوری کوشیده است که به اقدامات تجزیه طلبانه خود جنبه قانونی و حقوقــی دهد. اما این انتخابات که همراه با تغییر مرزهای بین المللی و بدون مشارکت گرجیها های آواره برگزار شد ، مورد پذیرش جامعه جهانی قرار نگرفته است. جالب اینکه در انتخابات ریاست جمهوری ، ۱۸ نوامبر ۲۰۰۱جمهوی خودخوانده اوسیتیای جنوبی تنها سی درصد واجدین شرایط شرکت کرده بودند که خود گویای تمایل مردم منطقه اوسیتیای جنوبی برای پایان یافتن شرایط کنونی و الحاق به گرجستــان است.
در حال حاضر هیچ گونه مذاکرهای بصورت نامنظم میان تسخینوالی و دولت مرکزی تفلیس در جریان نیست. گرجستان بارها آمادگی خود را برای اعطاء خودمختاری در سطح عالی به جمهوری خودخوانده اوسیتیای جنوبی اعلام کرده است.
علل تجزیه طلبی در اوسیتیای جنوبی :
علل و عواملی مختلفی موجب تشدید جدایی طلب در اوسیتیای جنوبی شده است. یکی از مهمترین عوامل به مسایل تاریخی بویژه به اقداماتی که در دوران شوروی نظیر تلاش برای تغییر هویت ملی اوسیتین ها ، نابودی فرهنگ اوسیتین ها ، جابجایی قومی آنها و تحمیل فرهنگ روسی مربوط می شود. بویژه اینکه در دوران شوروی گرجی ها بمانند ارامنه از معدود اقوامی بودند که از برخی از آزادیهای فرهنگی نظیر حفظ زبان برخوردار بودند. نحوه برخورد دولت مرکزی گرجستان به رهبری ” زوایاد گامسا خوردیا “ با اوسیتین ها که عملا“ آنها شهروند درجه دوم خطاب می کرد ، موجب ترغیب اوسیتیای جنوبی برای جدایی از گرجستان شد.
در عین حال پس از فروپاشی شوروی به دلایل اقتصادی مردم اوسیتیای جنوبی تمایل به پیوستن به اوسیتیای شمالی و تشکیل دولت مستقل اوسیتیا داشتند. نحوه نظارت شوروی به اوسیتیای شمالی و جنوبی بطوری بود که حکومت محلی خود مختار اوسیتیای شمالی اختیارات بیشتری نسبت به حکومت محلی اوسیتیای جنوبی داشت و از فرهنگ و اقتصاد نسبتا“ بالایی برخوردار بود. همین موضوع بهمراه بحران اقتصادی در گرجستان پس از فروپاشی شوروی انگیز ه مهاجرت بسیاری از مردم اوسیتیای جنوبی به اوسیتیای شمالی و یا تلاش آنها برای الحاق به اوسیتیای شمالی بمنظور تشکیل حکومت مستقل ( جمهوری مستقل ) اوسیتیا شد۰
در عین حال نباید تحرکات روسیه را در مساله جدایی طلبی اوسیتیای جنوبی نادیده گرفت. بعلت تجانس فرهنگی اوسیتیای جنوبی با اوسیتیای شمالی روسیه همواره تحولات تسخینوالی را دنبال می کند. چرا که نگران تشدید تلاش های دو بخش اوسیتیا جهت تاسیس جمهوری مستقل اوسیتیا است. در عین حال روسیه پس از فروپاشی شوروی برای حفظ و حتی افزایش نفوذ خود در منطقه قفقاز ، کوشیده است با حمایت آشکار و پنهان از مناطق تجزیه طلب از آنها به عنوان ابزاری برای فشار بر جمهوریهایی نظیر گرجستان استفاده می کند۰ این موضوع بویژه پس از حادثه یازدهم سپتامبر امریکا و تشدید رویکرد امنیتی ناتو گرایانه گرجستان شدت یافته است.
چنانچه فوریه ۲۰۰۲ با استقبال گرجستان ازتمصیم امریکا برای اعزام نیرو به گرجستان به بهانه مبارزه با تروریسم ، مساله الحاق اوسیتیای جنوبی به فدراسیون روسیه توسط برخی از گروههای دومای روسیه مطرح شد.
دورنمای مناقشه اوسیتیای جنوبی :
آنچــه مشخص است اینکه در حال حاضر برخوردهای تبعیض آمیز دولت گرجستان با اوسیتین ها وجو د ندارد. در عین حال اعلام آمادگی دولت مرکزی گرجستان برای بازسازی منطقه اوسیتیای جنوبی ، نشان می دهد که دولت تفلیس برای حل و فصل مناقشه اوسیتیای جنوبی آمادگی لاز م را دارد. اما تسخینوالی همچنان بر موضع تجزیه طلبانه خود با استفاده از سکوت جامعه جهانی و مشکلات داخلی گرجستان پافشاری می کند. این در شرایطی است که تداوم بحران اوسیتیای جنوبی دارای پیامدهای منفی نظیر ایجاد ناامنی اقتصادی ، ناامنی اجتماعی ( نظیر افزایش دادن اقدامات جنایتکارانه و قاچاق مواد مخدر و سلاح ) ، ناامنی سیاسی ( افزایش فشار به دولت تفلیس در نزد افکار عمومی ) است.
بی شک برای حل و فل مناقشه اوسیتیای جنوبی ، سازمان ملل باید فراتر ازنقش توصیه ای در این منطقه ایفاء نقش کند. در صورت تداوم وضعیت کنونی بویژ تداوم روابط بحرانی روسیه – گرجستان نمی توان به حل و فصل مناقشه اوسیتیا ی جنوبی در آینده ای نزدیک امیدوار بود.
منابع
۱) بهناز اسدی کیا، ‌جمهوری آذربایجان، ‌موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ اول، ص ۱۶.
۲) جلیل روشندل، رافیک قلی پور، سیاست و حکومت در ارمنستان، دفتر نشر مطالعات بین المللی،۱۳۷۳، ص ۱۱۱ ـ ۱۱۰.
۳) هلن کاردانکوس، فخر ملتها، ترجمه عباس آگاهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،‌۱۳۷۰، ص ۹۳.
۴) اینترنت سایت سفارت ایران در ارمنستان ، WWW.IRANEMBASSY.AM
۵) برگزاری ایرنا، نمایندگان مجلس ارمنستان خواهان الحاق قره باغ به کشورشان شدند، ۱۹/۲/۸۰ ساعت ۲۰:۳۰.
۶) واحد مرکزی خبر ، اظهارات وزیر امورخارجه جمهوری خودخوانده قره باغ ، ۸/۳/۸۰
۷) علیرضا شیخ عطار، ریشه های رفتار سیاسی در آسیای مرکزی و قفقاز، نشر دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران، ۱۳۷۵، چاپ دوم،
۸) روزنامه ینی آذربایجان چاپ باکو، سه دستور کار، ۲۲ فوریه ۲۰۰۱، ترجمه دفتر نمایندگی صدا و سیما در باکو.
۹) آرمن پرس ، ۱۵ می ۱۹۹۸ ، www.armenpress.com
۱۰) روزنامه ینی آذربایجان چاپ باکو، سه دستور کار، ۲۲ فوریه ۲۰۰۱، ترجمه دفتر نمایندگی صدا و سیما در باکو
۱۱) واحد مرکزی خبر، افشاگری رئیس حزب استقلال ملی جمهوری آذربایجان در زمینه مذاکرات، ۸/۸/۷۸ ساعت ۲۰:۲۸.
۱۲) ایرنا، وزیر امور خارجه ارمنستان: شهر لاچین در قلمرو ارمنستان قرار می گیرد. ۲۱/۲/۸۰ ساعت.۶:۰۱.
۱۳) دکتر نیکلای هوانسیان رئیس انستیتو مطالعات شرق شناسی آکادمی ملی عدم ارمنستان، راه حل های مختلف مناقشه قره باغ، فصلنامه مطالعات قفقاز و آسیای مرکزی، شماره ۲۱، بهار ۷۷، ص ۲۲.
۱۴) زوری بالایان، انعکاسات زوری بالایان در مورد طرح گوبل، روزنامه آزگ، ۴/۱۲/۷۸ ترجمه سفارت ایران در ارمنستان.
۱۵) ایرنا ، رد بازگشایی خطوط ارتباطی و مبادله ارضی با ارمنستان از سوی باکو، ۲۵/۱/۸۰ ساعت ۱۳:۰۰.
۱۶) علیرضا شیخ عطار، ریشه های رفتار سیاسی در آسیای مرکزی و قفقاز، نشر دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران، ۱۳۷۵، چاپ دوم، ص ۱۲۳
۱۷) تلکس مونیتور و ترجمه برونمرزیصدا و سیما ، وخامت اوضاع در منطقه مورد اختلاف گرجستان و آبخازیا، ۲۸/۱/۸۰ ساعت ۹:۴۵
۱۸) واحد مرکزی خبر ، جدایی طلبان آبخازیا مذاکرات صلح را تحریم کردند، ۲۹/۱/۸۰ ساعت ۸:۱۲.
۱۹) ایرنا، شورای امنیت خواستار جلوگیری از وخامت اوضاع آبخازستان شد ، ۲۵/۷/۸۰ ساعت ۷:۲۰.
۲۰) سخنرانی رافی هوانسیان در دفتر مطالعات بین المللی وزارت امور خارجه، تهران، ۶/۲/۷۹.
۲۱) واحد مرکزی خبر، تلاش شوارد نادزه برای حل بحران آبخازی از طریق نفت، ۱/۱۲/۷۹ ساعت ۱۹:۵۶.
۲۲) خبرگزاری پرایم نیوز گرجستان ، ۱۹ نوامبر ۲۰۰۱ ، WWW.PRIMENEWSONLINE.COM