چکیده
در تحقیق حاضر ابتدا به بررسی موقعیت قره باغ، تاریخچه مناقشه قره باغ، علل لاینحل ماندن مناقشه قره – باغ پرداخته و سپس با بررسی طرحهای ارائه شده برای حل و فصل مناقشه قره باغ و تشریح چگونگی تاثیر بحران قره باغ بر ناامنی منطقه قفقاز از ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ارتباطی به ارائه راهکارهایی برای حل و فصل این مناقشه خواهیم پرداخت.
بررسی موقعیت قره باغ
منطقه خودمختار قره باغ کوهستانی در جنوب شرقی کوههای قفقاز صغیر واقع شده است. این منطقه با مساحتی حدود ۴۴۰۰ کیلومتر، ۱/۵% از کل مساحت آذربایجان را به خود اختصاص داده است.(۱) منطقه قره باغ بصورت یک منطقه درون گان در عمق غربی خاک آذربایجان قرار دارد و در نتیجه کوچکترین مرز آبی یا خاکی مشترک با ارمنستان ندارد. نزدیکترین خاک این منطقه به سرحدات ارمنستان هفت کیلومتر است. بعد از جنگ جهانی اول، طی یک دوره کوتاه استقلال آذربایجان و ارمنستان، این دو کشور نسبت به سه سرزمین نخجوان، زنگزور و قره باغ ادعاهایی مطرح کردند. مرکز این ایالت شهر خانکندی(لفظ اطلاقی آذریها) یا همان استپانکرت(لفظ اطلاقی ارمنی ها) می باشد. این منطقه دارای چند شهر مهم از جمله عسگران، مارتاکرت، مارتونی، شوشا و هدروت است. از نظر تقسیمات اداری، قره باغ استانی خودمختار است که در ۷ ژوئیه ۱۹۲۳ تشکیل شد. گفته می شود بیش از ۸۰ درصد جمعیت این منطقه ارمنی و ۱۸ درصد آن آذربایجانی است. این آمارها هر چه باشد بعد از آغاز جنگ قره باغ حدود یک میلیون آذری از این منطقه و شهرهای اطراف قره باغ آواره شدند و هزاران نفر از آنها کشته شده اند و اینک ارامنه اکثریت مطلق قره باغ را تشکیل می دهند.
تاریخچه مناقشه قره باغ
از لحاظ تاریخی قره باغ ـ چنانچه از لفظ آن نیز مشخص است ـ جز خاک آذربایجان محسوب می شود. پس از تشدید اختلافات آذربایجان و ارمنستان بر سر این منطقه و مناطق زنگزور و نخجوان، حکومت وقت شوروی براساس اسناد تاریخی در ژوئن ۱۹۲۳ حاکمیت تاریخی آذربایجان بر قره باغ و نخجوان را تائید کرده و منطقه حاشیه غربی ارمنستان(زنگزور) را در چارچوب ارمنستان قرار داد. با وجود این به خاطر قابلیت منازعه خیز منطقه قفقاز، همواره نیروهایی در میان ارامنه قره باغ و ارمنستان و نیز لابی ارمنی که قدرت قابل توجهی در کشورهایی مانند آمریکا، کانادا، فرانسه، ترکیه و لبنان دارد، خواهان استقلال قره باغ یا الحاق آن به ارمنستان هستند.
این قابلیتهای منازعه خیز شامل اختلافات زبانی، نژادی، مذهبی و فرهنگی دو قوم آذری و ارمنی، ذهنیت منفی تاریخی ارامنه و آذریها نسبت به یکدیگر که بیشتر به خاطر قتل عام ارامنه در سال ۱۹۱۴ به وسیله ترکان عثمانی – که ارامنه، آذریها را متحد آنها می دانند – است، که این عوامل بعلاوه اهمیت استراتژیک و اقتصادی منطقه قره باغ باعث کشمکش آذریها و ارامنه شده است.
ارامنه برای اثبات حاکمیت خود بر منطقه قره باغ یکسری ادعاهایی را مطرح می نمایند:
– قره باغ از قرن پنجم میلادی به ارامنه تعلق داشته و حتی پس از تشکیل جمهوری ارمنستان در سال ۱۹۱۸ نیز این منطقه جزو خاک ارمنستان بوده است.
– مقامات آذری مانع و مزاحم زندگی فرهنگی ارامنه هستند و همواره برای احداث مدارس ارمنی در قره باغ اشکال تراشی می کنند و حتی مانع ورود معلمان ارمنی و انتشار کتب درسی ارمنی در قره باغ شده اند.
– آذریها در طول حاکمیت بر ارامنه قره باغ در سرزمین خودشان، مانند بیگانگان رفتار می کردند.
– روستائیان ارمنی منطقه قره باغ از امنیت کافی برخوردار نیستند و در موارد متعدد خانه و کاشانه آنها توسط آذریها به آتش کشیده و دامهایشان به غارت رفته است.
آذریها نیز برای اثبات حقانیت خود بر منطقه قره باغ و رد ادعاهای ارامنه معتقدند:
– قره باغ هیچگاه به ارامنه متعلق نبوده و بر طبق اسناد موجود، ارامنه بعد از عهدنامه ترکمنچای به این منطقه کوچانده شده اند.
– ارامنه از مدتها پیش با تغییر نام شهرها و روستاها و تبدیل اسامی آذری به اسامی ارمنی نقشه تصاحب قره باغ را کشیده اند.
– ارامنه به خاطر هم کیشی به روسها و بهره گیری از حمایت ضمنی و علنی آنها به طرح قضیه حاکمیت بر قره باغ پرداخته اند که واقعیت تاریخی ندارد.
– داستان هفتاد و یا هشتاد درصد جمعیت ارمنی قره باغ ساختگی است و صحت آماری ندارد.
– جلب موافقت آذریها برای بدست گرفتن اداره امور قره باغ توسط ارامنه توطئه قبلی بوده و آذریها از این سوء نیت اطلاع نداشته اند.
در ژوئن ۱۹۲۱ دفتر امور قفقاز وابسته به مسکو، به اتحاد ناگورنو قره باغ با ارمنستان رای داد اما مدتی بعد به دنبال دخالت استالین، این تصمیم لغو شد. بعد از سالها اختلاف، نخجوان و قره باغ به عنوان بخشی از آذربایجان، و زنگزور به عنوان بخشی از ارمنستان درآمد. ارمنستان در دهه های ۴۰ و ۶۰ تلاش نمود تا قره باغ را ضمیمه خود گرداند که موفق نشد اما با فروپاشی شوروی بار دیگر این تلاشها افزایش یافت.
با روی کار آمدن گورباچف در اواخر حیات اتحاد جماهیر شوروی و مطرح شدن فضای باز سیاسی در چارچوب برنامه فضای باز سیاسی « پروسترویکا» برخی از شخصیتهای علمی و سیاسی ارمنستان با ارسال طومارهایی به گورباچف خواهان ضمیمه شدن قره باغ به جمهوری ارمنستان شدند. ولی با پاسخ منفی دبیرخانه مرکزی حزب کمونیست شوروی روبرو شدند.
پس از انتشار این پاسخ در اوایل فوریه ۱۹۸۸، یک رشته تظاهراتی به نفع الحاق منطقه قره باغ به ارمنستان در خانکندی صورت می گیرد و نهایتا در ۱۱ فوریه ۱۹۸۸ تظاهرات وسیعی در خانکندی صورت می گیرد و ارامنه قره باغ با سردادن « شعار یک قوم، یک جمهوری» خواهان الحاق این منطقه به ارمنستان می شوند. از این روز به بعد است که در واقع بحران جاری منطقه قره باغ آغاز می شود. روز ۱۵ فوریه ۱۹۸۸، در ایروان تظاهراتی به حمایت از تظاهرات خانکندی و با همان شعار یک قوم و یک جمهوری صورت می گیرد و در نتیجه ۲۰ فوریه ۱۹۸۸ شورای منطقه قره باغ که از ۱۴۰ نفر تشکیل می شد و ۱۱۰ نفر از آنان از ارامنه بودند با ۱۱۰ رای موافق و عدم حضور نمایندگان آذری ها به پیوستن این منطقه به ارمنستان رای دادند. در ۲۲ فوریه ۱۹۸۸، هیاتی از سوی پولیت بورو(دفتر سیاسی) حزب کمونیست شوروی به منطقه اعزام می شود. این هیات رای شورای قره باغ را رد کرده و از نیروی نظامی می خواهد که وضع را به حالت عادی برگرداند و از همین جا درگیریها آغاز می شود.(۲) گفتنی است شورای عالی ارمنستان نیز در تاریخ ۱۵ ژوئن ۱۹۸۸ به اتفاق آراء به پیوستن قره باغ به ارمنستان رای می دهد و بدین ترتیب رای شورایعالی قره باغ را تائید می کند.
تعلل مسکو در رسیدگی به بحران در شرف آغاز قره باغ و برخی اقدامات غلط مسکو نظیر تشکیل کمیسیون ویژه در قره باغ که بطور موقت قره باغ را مستقیما تحت اقتدار روسیه به ریاست آرکادی ولسکی قرار داد، باعث آغاز زدوخوردهای خونین خیابانی بویژه در شهرهای دارای اقلیت آذری نشین ارمنستان و شهرهای اقلیت ارمنی نشین جمهوری آذربایجان می شود.
در ۱۳ ژانویه ۱۹۹۰ با قتل عامهای سازمان یافته در باکو و کیروف آباد باقیمانده جامعه ارمنی در این مناطق به خاک و خون کشانده می شوند و در استپانکرت نیز ارامنه اقدام به تلافی می کنند و این شهر به منطقه ای جنگ زده تبدیل می شود. حکومت شوروی در ۱۵ ژانویه ۱۹۹۰ در باکو اعلام حالت فوق العاده می کند و در ۱۹ ژانویه حمله ارتش شوروی به شهر باکو آغاز می شود. آذریها در مقابل حمله ارتش شوروی که سی هزار نفر در آن شرکت دارند، مقاومتی سازماندهی شده انجام می دهند و لذا تعداد کشته ها از صدها نفر تجاوز می کند.
با استقلال جمهوری آذربایجان و ارمنستان و پایان یافتن اقتدار شوروی، اوضاع در منطقه متشنج می شود. تحت تاثیر بی ثباتی های داخلی آذربایجان از جمله روی کار آمدن سه رئیس جمهور از ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۳ شامل ایاز مطلب اف، یعقوب محمد اف(کفیل ریاست جمهوری) و ابوالفضل ایلچی بیگ، در سال ۱۹۹۲ و ۱۹۹۳ ارامنه و شبه نظامیان ارمنی نه تنها قره باغ بلکه شهرهای پیرامون قره باغ مانند کلبجر، کبالتی، فیضولی، آقدام و جبرییل را اشغال می کنند به طوری که ۲۰% از خاک آذربایجان در اشغال شبه نظامیان ارمنی قرار می گیرد. در ۲۷ اکتبر ۱۹۹۳ به دنبال میانجیگری ایران دو کشور به امضاء قرارداد آتش بس نزدیک می شوند. اما با کارشکنی آمریکا و چراغ سبز واشنگتن به شبه نظامیان ارمنی، دالان لاچین توسط ارامنه اشغال می شود و بدین ترتیب جنگ خانمانسوز دوباره آغاز می شود تا اینکه با تلاش کشورهای منطقه و سازمان ملل مجددا از سال ۱۹۹۴ آتش بس شکننده ای در منطقه برقرار می شود که تاکنون ادامه دارد، لیکن پیشرفتی در حل و فصل مناقشه قره باغ تاکنون به دست نیامده است. در واقع اکنون پس از ۱۳ سال از آغاز مناقشه قره باغ این مناقشه تبدیل به مناقشه ای فرسایشی شده است.
سازمان ملل تاکنون با صدور قطعنامه های ۸۸۴، ۸۷۴، ۸۵۳ و ۸۲۲ خواهان تخلیه اراضی اشغالی آذربایجان از شبه نظامیان ارمنی و بازگشت بیش از یک میلیون آواره آذری که در حال حاضر در وضعیت اسفناکی در اردوگاههای صابرآباد و ایمیشلی(Imishli) و دیگر اردوگاهها زندگی می کنند، شده است، که مورد توجه ارامنه قرار نگرفته است.(۳)
علل لاینحل ماندن مناقشه قره باغ
به باور کارشناسان، لاینحل ماندن مناقشه قره باغ دلایل فراوانی دارد که از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
• موقعیت ژئوپلتیک قره باغ
یکی از دلایل موثر بر تطویل و لاینحل ماندن مناقشه قره باغ موقعیت ژئوپلتیک این منطقه است. منطقه قره باغ از نظر ارامنه منتهی الیه شرقی فلات ارمنستان را تشکیل می دهد. این منطقه کوهستانی از معادن غنی و جنگل و مراتع پهناوری برخوردار است و مرز طبیعی ارمنستان محسوب می شود. از نظر آذریها قره باغ مرز طبیعی مسلطی است که اگر در اختیار قدرت دیگری قرار گیرد، آذربایجان را در موقعیت آسیب پذیری قرار می دهد. قره باغ برای آذریها به خاطر جریان رودخانه باکو که سرچشمه اش از کوههای قره باغ است، اهمیت فراوان دارد. از نظر آذریها تسلط بر منطقه قره باغ توسط هر قدرتی می تواند همچون اهرم فشاری علیه باکو به کار رود.
منطقه قره باغ از لحاظ ژئوپلتیک و اقتصادی اهمیت فراوانی دارد. سرچشمه رودخانه مهم کورا(Kura) از کوهستانهای قره باغ سرچشمه گرفته و به سوی اراضی آذربایجان سرازیر می شود. تسلط یک قدرت بیگانه غیر از آذربایجان بر این منطقه می تواند با کنترل آب این رودخانه، صدمات فراوانی بر اقتصاد آذربایجان وارد سازد. بویژه اینکه باکو تاکنون با زدن سدهای مختلفی بر روی این رودخانه قسمت زیادی از انرژی الکتریسیته مورد نیاز خود را تامین می کند. مراتع وسیع قره باغ همراه با زمینهای حاصلخیز برای کشاورزی با شرایط آب و هوایی مساعد، محیط مساعدی برای تولید انواع محصولات فراهم کرده است. وجود معادن سنگهای گرانقیمت بر اهمیت اقتصادی قره باغ می افزاید.
از لحاظ جغرافیایی قره باغ منطقه مشرف بر آذربایجان است و به صورت قلعه ای کوهستانی می باشد که هر جنبنده ای را از سوی غرب( آذربایجان) زیر نظر دارد.
اهمیت دیگر منطقه قره باغ برای جمهوری آذربایجان از لحاظ ژئوپلتیک محدب بودن مرزهای جمهوری آذربایجان به طرف ارمنستان است. این شکل مرز، جمهوری آذربایجان را در مقابل ارمنستان آسیب پذیر می کند. در واقع مرزهای دو کشور در این منطقه از بدترین نوع مرزهای سیاسی کشورها به حساب می آید.(۴)
منطقه قره باغ از نظر ارامنه منتهی الیه شرقی فلات ارمنستان را تشکیل می دهد و با چند هزار پا ارتفاع از سطح دریا با جلگه های کم ارتفاع آذربایجان تفاوت آشکار دارد. این منطقه کوهستانی راههای منتهی به تپه ماهورهای ارس و جلگه آرارات را محافظت می کند. از دیدگاه ارامنه بدون قره باغ یگانگی فیزیکی ارمنستان در قفقاز ناقص می شود. علاوه بر آن قره باغ حد فاصل میان مسلمانان جمهوری آذربایجان و اقوام ترک امپراطوری عثمانی محسوب می شود. از نظر ارامنه تسلط بر این معبر از لحاظ مقابله با حرکتهای پان تورانیستی، که ارامنه چندین بار قربانی آن بوده اند، اهمیت اساسی دارد.
بر این اساس به نظر می رسد یکی از عمده علل درگیری و تداوم آن بین جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان اهمیت استراتژیکی بسیار مناسب منطقه قره باغ می باشد. این توده کوهستانی در شمال رود ارس از طرف جنوب به ایران تسلط دارد و چون دژی استوار می تواند سدی در مقابل نفوذ نظامی جنوب باشد. از طرف دیگر شرق این توده کوهستانی و رفیع با تسلط کامل بر دشت قره باغ و دشت مغان می تواند به عنوان مرکز دیده بانی و دفاعی در مقابل آذربایجان، دریای خزر و آسیای مرکزی باشد. از سمت شمال، این منطقه دارای عقبه ای پیوسته و استواری است که نفوذ هر جنبشی را سد می کند. از سمت غرب تنها از طریق دالان لاچین با ارمنستان و در نتیجه با گرجستان و دریای سیاه ارتباط پیدا می کند.
با توجه به اهمیتی که این توده کوهستانی از نظر استراتژیک دارد، نه تنها مورد توجه کشورهای درگیر بلکه هم از نظر غرب و هم از نظر روسیه دارای اهمیت بسیار است. مضافا اینکه این توده کوهستانی علاوه بر این که محل تلاقی دو جهان دینی اسلام و مسیحیت است، محل تلاقی دو جهان دیگر قومی – زبانی نیز می باشد(جهان ترک و جهان غیر ترک). در این منطقه دو جهان ایدوئولوژیکی به هم می رسند. در صورت عدم وجود ارمنستان و قره باغ، که به عنوان مناطق حائل در این میان به ایفاء نقش می پردازند، جهان ترک از غرب چین تا شمال غرب ترکیه و بلغارستان ادامه می یابد.
درباره اهمیت استراتژیکی منطقه قره باغ همین نکته بس که سیسیانوف سرفرماندهی قشون قفقاز در گزارش شماره ۱۹ مورخ ۱۲ ماه می سال ۱۹۰۵ می نویسد:« قره باغ به جهت موقیعت جغرافیای خود، هم برای آذربایجان و هم برای ایران به عنوان دروازه است. بنابراین باید در استحکام و نگهداری آن کوشش فراوان به عمل آورد.» وی برای تحقق بخشیدن به این هدف بلافاصله پس از الحاق منطقه قره باغ به روسیه از دیگر ایالات قفقاز ارامنه را به قره باغ کوچ داد.(۵)
• ذهنیت منفی تاریخی ارامنه و آذریها نسبت به یکدیگر
موضوع فوق هم یکی دیگر از عوامل مؤثر بر تطویل و لاینحل ماندن مناقشه قرهباغ است. در واقع باید گفت اگر چه در شرایط کنونی مشکل بین ج. آذربایجان و ارمنستان منازعه قرهباغ است، اما اختلافات آنها تنها به این موضوع محدود نمیشود. این منازعه بر سر تایید و شناسایی مشروعیت و تمامیت ملی ارامنه و آذریها میباشد و ریشه آن بیشتر در وقایع سالهای ۱۸۷۶، ۱۸۷۷ و ۱۹۱۵ نهفته است تا تحولات اخیر.
آذریها فجایع داشناک در سالهای ۲۰-۱۹۱۸ را به خاطر میآورند. اگرچه این فجایع دردآورتر از خاطرات سال ۱۹۱۵ ارامنه نبود، اما به نوبه خود دیدگاهی منفی نسبت به ارامنه و همسایگان را موجب میشد.(۶)
عاملی که در درک علل منازعه قره باغ اهمیت شایان توجهی پیدا می کند، برداشت خاص و ذهنی ارامنه و آذریها از وضعیت اشان می باشد. واکنش نسبت به وضعیت ها، چه توسط یک فرد یا ملت، به دو عامل بستگی پیدا می کند: به ماهیت وضعیت و به ماهیت شخص پاسخ دهنده و همچنین برداشت فرد از وضعیت. بدین ترتیب در مورد منازعه قره باغ ذهنیت ارامنه، خاطره تاریخی ایشان و برداشت سنتی آنها از آذری ها نقش عمده ای در مقایسه با پارامترهای عینی و واقعی ایفاء می نماید. تاریخ ارمنستان حاکی از مقابله یک اقلیت مسیحی با اکثریت غیر مسیحی است که آنان را به محاصره درآورده اند. ارامنه در قرون چهارم تا هفتم بعد از میلاد بر علیه ایران زرتشتی و سپس بر علیه ملل مسلمان به مقابله پرداختند. نقطه اوج قتل عام های دسته جمعی، تبعیدهای اجباری و نسل کشی ها، در سال ۱۹۱۵ بود که توسط ترکها به عمل آمد.
می توان گفت که کل تاریخ ارمنستان بویژه تاریخ معاصر آن، به نوعی وحشت و درون نگری در اذهان ارامنه دامن زده است. این احساسات در وهله اول بر علیه ترکها جریان پیدا کرد و در فعالیتهای تروریستی مهاجرین و گروههای ارمنی در دهه ۱۹۷۰ متبلور گردید. آنچه تشدید کننده تنش میان دو ملت آذری و ارمنی است وقوع یکسری حوادث خونین بین آنها می باشد که به راحتی قابل اغماض نمی باشد. در این میان کشتارهایی که توسط دولت عثمانی به نام ملت ترک انجام گرفته است بر روابط دو ملت آذری و ارمنی سایه افکنده است. اولین پیامد این کشتارها، تشکیل گروهها و انجمن های افراطی تروریستی است که عمده هدف آنها انتقام خون قربانیان کشتارها بود که با دستاویز قرار دادن آن در مواقع مختلف موجب تحریک افکار عمومی ارامنه بر علیه آذریها می گردند. هر چند در این تصویر کلی، آذری ها نقشی ثانوی و حتی فرعی ایفاء می کردند، اما آنچه که برای ارامنه اهمیت داشت این واقعیت بود که آذری ها هم مسلمان بودند و هم ترک. لذا اقدامات عثمانیان بر علیه ارامنه در حافظه تاریخی آنها نقش بسته و در واقع آذریها را پسر عموهای عثمانیان قلمداد نموده و به خونخواهی از اجداد خویش، ریختن خون آنها را مباح می دانند. بدین ترتیب کوچکترین منازعه و درگیری با آنها خاطرات درگیریهای گذشته بخصوص کشتار سال ۱۹۱۵ را در اذهان زنده می کند.
البته آنچه اساس این درگیریها را تشکیل می داد تلاش ارامنه برای رهائی از سلطه امپراطوری عثمانی و تشکیل کشوری مستقل بود. دولت عثمانی هم برای حفظ وحدت سرزمینی خود حاضر به معامله با ارامنه نبوده و برای حفظ یکپارچگی خود دست به فجیع ترین اعمال می زد. رشد ناسیونالیسم ارمنی موجبات برانگیختن سوء ظن دولتمردان عثمانی را فراهم می ساخت. چنانچه در سالهای ۱۸۷۶ و ۱۸۷۷ محله ارمنی نشین قسطنطنیه عثمانی بدست افراد ارتش و پلیس ترک به آتش کشیده شد و بعد از یکسری کشتارهای همگانی و هولناک قریب به دویست هزار ارمنی جان خود را در این درگیریها از دست دادند. اگر چه وقوع یکسری تحولات در درون امپراطوری عثمانی باعث دلگرمی ارامنه در خصوص رهائی از کشمکش میان دو ملت گردید. ارامنه بدست گیری قدرت توسط ترکان جوان در امپراطوری عثمانی را به فال نیک گرفتند ولی بعد از مدتی باز اختلافات بین دو ملت از سر گرفته شده و باعث درگیری در سال ۱۹۰۹ در منطقه سیلیس ترکیه گردید که در نهایت با وساطت قدرتهای بزرگ از جمله آمریکا و فرانسه متوقف گردید.
آغاز جنگ جهانی اول و درگیری مجامع بین المللی در آن جنگ و بی توجهی افکار عمومی جهان به سایر وقایع و حوادث، فرصتی برای دولتمردان عثمانی داد که برای همیشه به مسئله ارامنه که موجبات مزاحمت آنان را فراهم ساخته بود فیصله داده و قلمرو حکومت خود را کاملا از نفوس آنان پاک سازند. بدین ترتیب به تصفیه کلی ارامنه مبادرت شد و در سال ۱۹۱۵ وزیر کشور وقت امپراطوری عثمانی فرمان کشتار ارامنه را به جرم اقدام علیه امنیت ملی و تهدید تمامیت ارضی کشور صادر نمود و موجب فاجعه وحشتناک کشتار هزاران ارمنی شد. این قتل عام ها بنیان اختلافات دامنه داری را پایه ریزی نمود که یکی از نمودهای عینی آن منازعه دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان بر سر منطقه قره باغ می باشد که در بطن خود کشتارهای تازه ای را به همراه داشته است و در تعمیق و دامنه دار نمودن اختلافات بین ارامنه و آذریها نقش عمده ای دارد.
عقده ها و مشکلات روانی ارامنه و آذریها در واقع بخش درونی منازعه را تشکیل می دهد که در مقایسه با آن، جنبه بیرونی درگیری اهمیتی نمادین و سمبولیک به خود می گیرد. اگر چه موضوع منازعه قره باغ است اما تنها هدف آن محسوب نمی شود.
تاثیر منفی این کشتارها را در درگیریهای تازه دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان نیز می توان مشاهده کرد. واقعه سومگائیت جمهوری آذربایجان که به نوعی یادآور خاطره کشتارهای سالهای ۱۸۷۶، ۱۸۷۷ و ۱۹۱۵ بود، بر تحولات مربوط به بحران قره باغ تاثیر تعیین کننده ای نهاد و ضربه قاطعی بر امکان حل و فصل مسالمت آمیز بحران گذاشت. بعد از آن کینه و خشونت به وجهه غالب بر ارامنه و آذریها تبدیل شد و به نحو چشمگیری در مناطق مرزی افزایش یافت. از سوی دیگر تلاش برای تغییر مرزها در واقع تلاش برای درگیر کردن و به جان هم انداختن دو ملت ارمنی و آذری بود که از سوی گروههای افراطی سازماندهی می شد. کشتار آذری ها در شهر عسکران و رانده شدن دسته جمعی آذری ها از ارمنستان و قتل عام خوجالی جمهوری آذربایجان توسط ارامنه برای آذریها نیز یادآور خاطره فجایع داشناک در سالهای ۱۹۲۰ – ۱۹۱۸ می باشد.
بر این اساس یکی از عمده فاکتورهای داخلی که بر پیچیدگی موضوع بحران قره باغ تاثیر مستقیم دارد ذهنیت و حافظه تاریخی منفی دو ملت آذری و ارمنی از یکدیگر می باشد. با عنایت به حوادث و وقایع خونینی که بین دو ملت در تاریخ روابط اشان به وقوع پیوسته و نهایتا موجب شکل گیری ذهنیت و حافظه تاریخی منفی نسبت به هم شده است، لذا این متغیر، فاکتور خیلی مهمی در تطویل کشمکش و لاینحل ماندن بحران قره باغ بین دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان محسوب می شود.
• وجود گروههای افراطی در جمهوری آذربایجان و ارمنستان
از جمله عوامل دیگر مؤثر بر لاینحل ماندن مناقشه قرهباغ وجود گروههای افراطی در ارمنستان و آذربایجان است. در این خصوص میتوان به جبهه خلق در جمهوری آذربایجان و جنبش داشناک ها و جنبش ملی ارامنه در ارمنستان اشاره کرد. نباید فراموش کنیم که رؤسای جمهور آذربایجان و ارمنستان(علی اف و لئون ترپتروسیان) در سال ۱۹۹۷ به یک قدمی توافق در مورد قره باغ رسیده بودند، اما اعتراض داشناک ها موجب استعفای رئیس جمهور وقت ارمنستان شد.
قتل عام های امپراطوری عثمانی در ربع آخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در سال ۱۹۱۵ زمینه ساز شکل گیری گروهها و سازمانهای تروریستی و مخفی بین ارامنه شد که عمده هدف آنها گرفتن انتقام از عاملین قتل عام ها، کسب خودمختاری برای ارامنه و تاسیس یک کشور مستقل بود. اهدافی که پیگیری آنها به درگیری ها و کشمکشهای تازه ای میان ارامنه و حکام محلی امپراطوری عثمانی در مناطق ارمنی نشین دامن می زد. نتیجه این اعمال تحریک آمیز و انعطاف – ناپذیری حکومت عثمانی، کشت و کشتار هزاران ارمنی در قلمرو عثمانی بود. با شکل ـ گیری گروههای افراطی و تروریستی تضادها و اختلافات بین ملت ترک و ملت ارمنی ابعاد تازه ای به خود گرفت. این گروهها برای نفوذ بیشتر در میان ارامنه و تهییج افکار عمومی انگشت روی حوادث تلخ تاریخی و کشتارها می گذاشتند و حکومت عثمانی برای جلوگیری از دستیابی گروههای افراطی ارمنی به اهداف خود و حفظ تمامیت ارضی امپراطوری واکنش های شدیدی از خود نشان می داد. این کنش و واکنش های خشونت آمیز در تعمیق عداوت ها و تشدید کشمکش ها نقش بسزائی داشته است.
درگیریهای مداوم میان ارامنه و ترکها و قتل عام ارامنه توسط ترکها مقدمه و زمینه ساز تشکیل گروهها و انجمن های ارمنی شد. چنانچه در اوایل سال ۱۸۶۲ شورشی در وان ترکیه علیه فرمانروایان عثمانی صورت گرفت که منجر به درگیری بین نیروهای ترک و ارامنه گردید و این منازعه منجر به تلفات دوجانبه بخصوص از ارامنه شد. ارمنیان ولایت وان تصمیم به ایجاد تشکلی جهت سروسامان بخشیدن به ملت خود گرفتند که نتیجتا در سال ۱۸۷۲ « اتحادیه رستگاری» را، که اولین انجمن انقلابی متشکل در ارمنستان ترکیه محسوب می شد، تشکیل دادند. هدف این انجمن تشکل بخشیدن به ملت ارمنی جهت دفاع از خود در مقابل حملات ترکها و سازماندهی آنان برای انتقام بصورت تروریستی بود.(۷)
نخستین کمیته انقلابی ارمنی در ماه اوت ۱۸۸۷ در شهر ژنو سوئیس به ابتکار یک دانشجوی ارمنی به اسم مادو تاسیس یافت. این کمیته مولد حزب هینچاک(ناقوس) شد. این حزب در مرحله نخست خواستار آزادی ارمنستان غربی بود که تحت سلطه امپراطوری عثمانی قرار داشت. حزب هینچاک تا سال ۱۸۹۰ دارای یک نام رسمی نبود تا آنکه سرانجام بنام حزب انقلابی هینچاکیان شناخته شد. هدف اصلی حزب، استقلال سیاسی و ملی ارمنستان ترکیه بود که برای دستیابی به آن هدف، به ترور مقامات بلند پایه عثمانی و تهییج ارامنه علیه عثمانی می پرداختند و حتی برای دستیابی به هدف خود از کمک سایر دول اروپایی نیز بهره مند بودند.
در سال ۱۸۹۰ گروههای مختلف روشنفکران و دانشجویان ارمنی عضو مجامع انقلابی روس درهم ادغام شده و فدراسیون انقلابی « داشناکسوتیون» را بوجود آوردند. در واقع وضع تحمل ناپذیر زندگی ارامنه تحت سلطه امپراطوری عثمانی مقدمات پیدایش یک چنین حزبی را فراهم ساخت.(۸) عمده هدف کلیه افرادی که با سوابق اجتماعی متفاوتی در این حزب متشکل شده بودند فقط یک چیز بود و آن اینکه بتوانند ارمنستان عثمانی را آزاد ساخته و کشور مستقلی برای ارامنه فراهم نمایند. این حزب که بانفوذترین و پرعضو ترین تشکیلات ارامنه محسوب می شد نقش سرنوشت سازی در جنبش ملی ارامنه ایفاء نموده است. عده ای از اعضاء این حزب محور تلاشهای خود را رهائی ارمنستان غربی از سیطره عثمانیان قرار داده بودند. گروههای تروریست داشناک تا اوایل دهه ۱۹۲۰ کسانی را که مسئول کشتار ارامنه شمرده می شدند، به قتل می رساندند. آنها ترورها را تحت شرایط خاص برای تجزیه نمودن امپراطوری عثمانی و اذیت و آزار همه مسئولان گسترش بخشیدند. این اقدامات در میان ارامنه از حمایت معنوی دامنه داری برخوردار بود.
فعالیت دو حزب انقلابی ارمنی یعنی هینچاکیان و داشناکها ظاهرا در راه دفاع از ملیت ارمنی در امپراطوری عثمانی بود. تا سال ۱۸۹۵ تعداد اعضاء این دو حزب محدود ماند، اما واقعه کشتارها به نهضت انقلابی ارامنه تکانی قطعی داد. به طوری که تفکر یک دفاع همگانی و مسلحانه از توده مردم ارمنی قدرت و رونق بیشتری پیدا کرد. این تفکر بخش بسیار مهمی از توده های ارمنی را به دور حزب داشناک گرد آورد و مسبب آن شد تا داشناکها در تاسیس اولین جمهوری ارمنستان در سال ۱۹۱۸ نقش بسیار مهمی را ایفاء نمایند که نتیجه مبارزات پیگیر و سیاسی آنها بود.
با وجود آنکه حزب هینچاک اولین گروه سازمان یافته برای تشکل بخشیدن به ارامنه در مقابل تعدیات ترکها بود اما این گروه به دلیل اینکه بیشتر در خارج از ارمنستان فعالیت می کرد تاثیر زیادی بر تاریخ سیاسی ارمنستان نداشت. حزب سوسیال دموکرات هینچاک پس از استقلال ارمنستان در سال ۱۹۹۱ فعالیت خود را مجددا به صورت ضعیف در ارمنستان آغاز کرده است. اما حزب داشناکسوتیون که پس از انجام فعالیتهایی نظیر، اشغال بانک عثمانی، تصرف خاناسور، سوء قصد به جان سلطان عبدالحمید و تاسیس حکومت جمهوری ارمنستان در می ۱۹۱۸، در سال ۱۹۲۰ پس از سقوط اولین جمهوری ارمنستان در سال ۱۹۲۰ به دست نیروهای بلشویکی، طی عملیاتی در فوریه ۱۹۲۱ دوباره قدرت را در ایروان بدست گرفت، ولی نهایتا با شکست قطعی از ارتش سرخ و نیروهای بلشویک ارمنی و مهاجرت به خارج از کشور تبدیل به یک حزب برون مرزی شد و در سال ۱۹۸۸ در مراحل آغازین مناقشه بین ارامنه و آذری ها در بیست و چهارمین گردهمایی این حزب در اروپا هدف اصلی خود را بازگشت به سوی کشور ارمنستان اعلام نمود.(۹)
بهرحال با شروع فعالیت داشناکسوتیون در داخل ارمنستان، این حزب تلاش همه جانبه ای را برای بسط نفوذ خود در داخل کشور آغاز کرد و خصوصا در منطقه قره باغ و با تاکید بر موضع گیریهای رادیکال خود توانست نفوذ قابل توجهی را بدست آورد. اما در نتیجه تلاشهای گسترده ای که جنبش ملی ارامنه و دولت حاکم ارمنستان در قره باع و سایر نقاط کشور انجام دادند، داشناکسوتیون به تدریج قدرت حاکم خود را در ارمنستان و شورای قره باغ از دست داد. علیرغم این تحولات، داشناکسوتیون با عنایت به آرمانش یعنی تشکیل ارمنستان آزاد، متحد و مستقل، که آرزوی دیرینه بسیاری از ارامنه است و همچنین با توجه به سابقه صدساله نفوذش در برخی از جناحهای ارمنی و حمایتهایی که از آن به عمل می آید، به عنوان یکی از اصلی ترین بازیگران عرصه سیاست در ارمنستان به فعالیت خود ادامه خواهد داد. داشناکها در شرایط کنونی بر این موضوعات تاکید دارند:
۱) خواستار شناسایی هر چه سریعتر دولت جمهوری قره باغ توسط ارمنستان می باشند.
۲) این حزب برقراری روابط با ترکیه را خیانت به آرمان ملت ارمنی تلقی می نماید. چرا که معتقد است از هزار سال پیش روابط ترکها و ارامنه سرشار از جنگها و عملیات خصمانه بوده و گذشت زمان به جای کاهش دادن کینه ها، باعث افزایش و تعمیق آن شده است.
گروه افراطی دیگری که در سالهای اخیر بوجود آمده، جنبش ملی ارامنه می باشد. این جنبش تاریخچه بسیار کوتاهی دارد. سابقه این جنبش به تشکیل کمیته مردمی قره باغ باز می گردد که پس از آغاز تحولات قره باغ در فوریه ۱۹۸۸ در ارمنستان و برای حمایت از مبارزات مردم قره باغ تشکیل شد. مهمترین اصولی که در اساسنامه جنبش ملی ارامنه باید به آنها توجه کرد عبارتند از: (۱۰)
۱) استقلال و حاکمیت ملی ارمنستان.
۲) دفاع از آزادی های اساسی و انسانی و اجتماعی.
۳) تاکید بر قدرت ملی و عدم اتکاء به قدرتهای خارجی.
۴) تاکید بر حفظ زبان و کلیسای ارمنی.
۵) وحدت ملی.
۶) تاکید بر این نکته که این جنبش بر علیه هیچ ملتی نیست و تنها برای دفاع از ارامنه تشکیل شده است.
اساسنامه جنبش ملی ارامنه اهداف کوتاه مدت خود را بدین صورت بیان می کند:
۱) الحاق قره باغ به ارمنستان.
۲) تجدید نظر در قرارداد مارس ۱۹۲۱ ترکیه و شوروی.
۳) مبارزه با آلودگی محیط زیست در ارمنستان.
۴) تلاش برای شناسایی قتل عام ارامنه در سال ۱۹۱۵ از سوی دولت عثمانی توسط مجامع بین المللی و دولتها.
بنابراین شکل گیری یک چنین جنبشی با اهداف کاملا ناسیونالیستی جهت احیای هویت تاریخی ارامنه و حل و فصل بحران قره باغ به نفع آنها، تحرک تازه ای به ملت ارمنی بخشید. جنبش ملی ارامنه در اندک زمانی، تبدیل به یکی از پرطرفدارترین و فعالترین گروههای صحنه سیاسی ارمنستان شد و ظرف چند ماه به حزب قدرتمند ارمنستان مبدل گردید. این گروه با مواضع رادیکال و خصمانه خود در تحریک ارامنه بر علیه آذری ها نقش خیلی فعالی داشت. بر این اساس پیدایش این جنبش نقش اساسی در آغاز دوباره منازعات و تشدید آنها ایفاء نمود. علیرغم اینکه این گروه بعد از دستیابی به قدرت تغییر مشی آشکار در مواضع رادیکال خود نشان داد و واقعیتهای عینی و ملموس، ناگزیر از جهت گیریهای محافظه کارانه نمود و تلاش گسترده ای برای برقراری روابط با ترکیه بکار بست.
جنبش ملی ارامنه که در اوایل شکل گیری اش لغو قرارداد مارس ۱۹۲۱ شوروی با ترکیه را از عمده هدفهای خود اعلام می کرد، با استقلال ارمنستان و مطرح شدن جنبش به عنوان حزب حاکم بر کشور اعلام نمود که در ایجاد روابط با کشورهای همسایه، حوادث تاریخی نباید مزاحم واقع نگری سیاسی شود. این امر در نهایت منجر به استعفای لئون ترپتروسیان رهبر این حزب در سال ۱۹۹۸ شد. علیرغم پیدایش تعدیل در مواضع رادیکالی این گروه و تلاش اش برای حل و فصل مسالمت آمیز بحران قره باغ، نمی توان نقش اساسی و تعیین کننده این گروه را در دامن زدن و تشدید منازعات بین ارامنه و آذریها نادید گرفت.
وجود یکسری گروهها و انجمن های افراطی در جمهوری آذربایجان نیز مستقیما بحران قره باغ را تحت الشعاع خود قرار داده و موضع گیریهای افراطی، دولتمردان آذربایجان را ناگزیر از اتخاذ مواضع انعطاف ناپذیری در مقابل بحران نموده است. گرچه گروههای متعددی در جمهوری آذربایجان به فعالیت می پردازند ولی از جمله گروههایی که مواضع تندی در قبال بحران قره باغ دارند می توان از انجمن های چنلی بل، انجمن مذهبی بیرلیک و جبهه خلق آذربایجان نام برد. با شروع تحولات قره باغ، بسیاری از گروهها و محافل روشنفکری آذربایجان مانند گروه چنلی بل ابولفضل ایلچی بیگ که بیشتر به مباحث ادبی و تاریخی آذربایجان مشغول بودند، به سرعت جنبه ای سیاسی یافته و موضوع قره باغ را در صدر فعالیتهای خویش قرار دادند. از اواسط ۱۹۸۸ رشته تظاهرات منظم و مستمری از سوی دانشجویان آغاز شد که به تدریج ابعاد گسترده تری یافت. تنها از اواخر زمستان سال ۱۹۸۹ تلاش روشنفکران برای تشکیل جبهه سیاسی از ترکیب افراد و گروههای مختلف آغاز شد. در آغاز تاسیس این تشکل ضرورت دفاع از تمامیت ارضی آذربایجان، اساس حرکت را تشکیل می داد.
جبهه خلق آذربایجان که در اواسط ژوئیه ۱۹۸۹ به صورت علنی فعالیت خود را آغاز کرد از همان ابتدا در روند بحران قره باغ تاثیری شگرف داشت. این جبهه برخلاف نظر مقامات حزبی(کمونیست آذربایجان)، تشکیل «مدیریت ویژه» در قره باغ توسط مسکو را نقض حاکمیت آذربایجان تلقی می کرد و در ماههای اوت و سپتامبر ۱۹۸۹ تظاهرات و اعتصابهای گسترده ای را برای لغو این ترکیب و حاکمیت مستقیم آذربایجان بر قره باغ برپاداشت. حربه اصلی جبهه خلق، تحریم اقتصادی ارمنستان و قره باغ بود و با توجه به نفوذ چشمگیر جبهه در میان کارگران راه آهن تحریم ها از اوت ۱۹۸۹ به مرحله اجراء درآمد.(۱۱) تحریم های اقتصادی نقش بارزی در تعمیم اختلافات، تحریک افکار عمومی و تشدید منازعات بین ارامنه و آذریها در آن مقطع داشته است.
جبهه خلق که مهمترین قدرت صحنه تحولات آذربایجان بود با لغو مدیریت ویژه مسکو بر محاصره منطقه قره باغ شدت بیشتری بخشید و گروههای مسلح آذربایجان بر فعالیتهای خود افزودند به گونه ای که ایستگاه تقویتی تلویزیونی که برنامه هایی به زبان ارمنی پخش می کرد تصرف شده و از کار افتاد. چندی بعد نیز واحدهای آذربایجانی سعی کردند که با انفجار تنها باند فرودگاه قره باغ، راه هوایی قره باغ را با جهان خارج قطع کنند. این تحولات در مناطقی چون خانلر و شاهومیان به صورت رویارویی گروههای مسلح چند صد نفره که با سلاحهای سبک مسلح بودند، درآمد.
بنابراین در مقطعی که دو کشور به سمت کسب استقلال پیش می رفتند و حاکمیت و سلطه اتحاد جماهیر شوروی بر روی جمهوریها رو به ضعف و انحطاط گذاشته بود، فعالیت گروههای افراطی روز به روز بیشتر می شد و هیچ یک از این گروههای افراطی حاضر به گفتگو و معامله بر سر اهداف خود نبودند. گروههای افراطی ارمنی در اولین روزهای کسب استقلال قدرت را در جمهوری ارمنستان بدست گرفته و با شور و شوق فراوان خواستار تداوم منازعه جهت دستیابی به وحدت قره باغ و ارمنستان بودند. در جمهوری آذربایجان نیز اگر چه ایاز مطلب اف کمونیست بر اریکه قدرت تکیه زده بود، اما چندان کنترلی بر امور داخلی کشور نداشته و جبهه خلق بزرگترین قدرت در صحنه تحولات داخلی بود. لذا در بدو شکل گیری دو دولت تازه استقلال یافته، حضور گروههای افراطی در صحنه سیاسی در تعمیق و تشدید بحران قره باغ نقش تعیین کننده ای داشته است. به جرات می توان مدعی شد اگر گروههای غیر افراطی در اوایل استقلال دو جمهوری به حاکمیت می رسیدند مطمئنا بحران قره باغ روند دیگری را طی می نمود و احتمال حل بحران بیشتر می شد.
حضور گروههای افراطی نه تنها زمینه های تشدید تنش بین دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان را فراهم می سازد بلکه مواضع رادیکال آنها نوع جهتگیری کشورهای ذینفع منطقه ای و فرامنطقه ای در بحران قره باغ را نیز تحت الشعاع خود قرار می دهد که این جهتگیری اساسا تاثیری مستقیم و گاها غیر مستقیم بر روند کشمکش و تطویل آن دارد. به عنوان مثال دولت ترکیه از ترس اینکه مبادا گروههای افراطی از جمله داشناکسوتیون دوباره حاکمیت را در جمهوری ارمنستان بدست آورده و با طرح ادعاهای تاریخی، علمدار ارمنستان بزرگ شوند سعی بر آن دارد که از جمهوری آذربایجان حمایتهای لازمه را به عمل آورد تا از پیروزی ارامنه در مناقشه قره باغ ممانعت نماید. در مقابل ایران و جمهوری فدراتیو روسیه نیز ناخشنود از کسب قدرت توسط جبهه خلق در جمهوری آذربایجان می باشند. گرایش عمده این جبهه به ترکیه و غرب و طرح وحدت دو آذربایجان(استان آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان)، ایران و روسیه را ناگزیر از اتخاذ مواضع منفی در مقابل آن و علاقمند به تقویت روابط با جمهوری ارمنستان جهت ممانعت از تحقق نیات جبهه خلق می نماید.
• تضادهای قومی، مذهبی و فرهنگی
تضادهای قومی، فرهنگی و مذهبی میان آذریها و ارامنه یکی دیگر از عوامل مؤثر بر تطویل مناقشه قرهباغ است. باید اذعان داشت که منازعات در بین جوامعی که با هم تضاد فرهنگی داشته باشند نسبت به جوامعی که از یک همگونی و یکپارچگی فرهنگی برخوردارند، عمیقتر و شدیدتر هستند. بنابراین حل و فصل آنها نیز دشوار خواهد بود.
فرهنگ از اساسی ترین متغییرهای تاثیر گذاری بر تعاملات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ملتها می باشد. فرهنگ دربرگیرنده عناصر متعددی از قبیل آداب و رسوم اجتماعی، سنن و اشتراکات تاریخی، زبان و مذهب یک ملت بوده و هر یک از این عناصر نیز تاثیری مهم در نوع برداشت ملتها از پدیده ها و نحوه کنش و واکنش آنها دارد. اشتراکات فرهنگی می تواند نقش عمده ای در برداشت مشترک از فعل و انفعالات جهانی و منطقه ای داشته و زمینه های تفاهم را فراهم نماید. اما تضادهای فرهنگی می تواند مبین و تصویرگر اختلافات ریشه ای میان ملتها باشد. تضاد فرهنگی متغییری که اختلافات صوری و سطحی را تبدیل به بحرانهای حاد و بعضا لاینحل می نماید. در طول حیات بشری کمتر جوامعی با تضادهای فرهنگی قادر به همزیستی مسالمت آمیز بوده اند. تاریخ مبین آن است که جوامع بشری در دوران حیات خود عمدتا درگیر جنگ و کشمکش بوده اند، به نوعی که بعضی از تئوری پردازان کشمکش و منازعه را جزئی از زندگی بشر تلقی نموده و معتقدند کشمکش جزء جدایی ناپذیر مواجهات انسانها و اجتماعات است.
باید اذعان داشت که منازعات در بین جوامعی که با هم تضاد فرهنگی داشته نسبت به جوامعی که از یک همگونی و یکپارچگی فرهنگی برخوردارند، عمیق تر و شدیدتر بوده است. مردمی که دارای فرهنگی واحد هستند خود را بیشتر به یکدیگر وابسته می بینند و اختلاف در رفتار و عادات اقوام، اشخاص و ملتها نیز ریشه در اختلافات فرهنگی دارد. قفقاز را مخزن تحلیل یافته مردم شناسی(قومی) توصیف کرده اند و تنوع قومی اش مشهور است. این منطقه با اجزاء قومی و دینی پراکنده اش در دوران گذشته بارها دستخوش تقسیمات اداری و تحدید حدود گشته است. در این منطقه تفاوتهای دینی، تفاوتهای قومی را نیز شامل می شود، هر چند که آنها ضرورتا با یکدیگر مطابقت نداشته باشند. این تنوع عامل مهمی در پیدایش تنش و منازعه در منطقه به شمار می آید.
عدم تقارن و نابرابری های فرهنگی عامل مهمی در شکل گیری و تداوم کشمکش میان دو دولت آذری و ارمنی در طول تاریخ و بویژه در چند سال اخیر بوده است. هر چند که ارامنه و آذریها برای هزار سال در کنار یکدیگر زیسته اند، اما همواره کشمکش های میان آنها وجود داشته که منعکس کننده اختلافات عمیق فرهنگی میان آنها است. ارمنستان مسیحی بوده و با اروپا پیوندی دیرینه دارد، در حالی که آذربایجان مسلمان شیعه بوده، تنها با ایران و ترکیه ارتباط دارد. بعلاوه ارمنستان از پشتیبانی دیگر جوامع ارمنی در کشورهای غربی برخوردار است. اما آذربایجان تنها می تواند بر حمایت عمومی کشورهای اسلامی و ترک زبان متکی باشد.
مناقشه ارامنه و آذری ها یکی از کهن ترین و حادترین تضادها در منطقه قفقاز است. زمینه های تضاد بین این دو ملت را کارشناسان در قالب فاکتورهای متعددی دسته بندی کرده اند که از آن جمله تعارض بین مذاهب و زبانهای آن دو جمهوری است. این تضاد مذهبی در زمانهای قدیم نیز مسبب درگیری بین ملل منطقه قفقاز بوده است. برخی از امرای اسلامی برای فائق آمدن به این کشمکش ها، تنها راه حل را تحمیل اسلام به ساکنان منطقه دانسته و برای از میان برداشتن تضادهای مذهبی دست به حملات گسترده ای می زدند. نویسنده کتاب «قتل عام ارمنیان در دوران سلاطین آل عثمان» در این زمینه می نویسد: « ارامنه برای نجات خود تنها یک راه داشتند و آن هم قبول اسلام بود. بر این اساس دفاتر وکلای دعاوی که درخواست نامه ها را ثبت می کردند، از جمعیتی که برای مسلمان شدن عرضحال می دادند مملو بود. بسیاری از آنان به خاطر نجات جان زن و بچه خود به این تغییر مذهب تن می دادند.»(۱۲)
بر این اساس اختلافات مذهبی زمینه مساعدی را برای بروز تنش و منازعات فراهم می آورد. اختلافات زبانی و قومی نیز نقش تشدیدکننده در کشمکش ها ایفاء می نمود. به گونه ای که مسئله هویت و وحدت ملی که مبتنی بر زبان و مذهب بوده، یکی از عمده ترین مسائل دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان است. چرا که حاکمان روس در شیوه تقسیم بندی و مرزبندی این جمهوریها همواره بر این امر تکیه داشته اند که هم درون جمهوریها و هم میان هر جمهوری با همسایگانش تنش وجود داشته باشد. آنها برای جلوگیری از خیزش ملتهای زیر سلطه خود به شدت ترکیب طبیعی – تاریخی حوزه های فرهنگی شناخته شده را به هم ریختند و با نام گذاری جمهوریها براساس قوم های مختلف و بها دادن به زبانهای گفت و شنودی شرایطی را پدید آوردند که امروز کمتر جمهوری را می توان یافت که بر اثر مشکلات قومی و زبانی و در نتیجه مسائل مربوط به وحدت ملی با تنش و مناقشه روبرو نباشد.
در منازعه قره باغ، ذهنیت ارامنه، خاطره تاریخی ایشان و برداشت منفی آنها از آذری ها نقش عمده ای در مقایسه با پارامترهای عینی و واقعی ایفاء می نماید. ارامنه پیشینه و فرهنگ منحصربفردی دارند. حتی سبک برداشت آنها از مسحیت گرایش ملی داشته و تفاوتهای قابل توجهی با فرقه های ارتدوکس و کاتولیک دارد. بعلاوه حس خودآگاهی ملی در ارامنه بسیار قوی است. تاریخ ارمنستان حاکی از مقابله یک اقلیت مسیحی با اکثریت غیر مسیحی است که اینان را به محاصره درآورده اند. علیرغم اینکه کشتارهای دسته جمعی و تبعیدهای اجباری و نسل کشی هایی که در سال ۱۹۱۵ پیش آمد توسط ترکها به عمل آمده بود، اما آنچه که برای ارامنه اهمیت دارد این واقعیت است که آذری ها هم مسلمان و هم ترک هستند. بدین ترتیب کوچکترین منازعه و درگیری با آنها خاطرات کشتار سال ۱۹۱۵ را در اذهان ارامنه زنده می کند. بنابراین به نظر می رسد تضادهای فرهنگی و اختلافات مذهبی و قومی متغییر مهمی در پیدایش منازعات بین دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان باشد که نقش اساسی در تداوم کشمکش ها نیز ایفاء می نماید.
• تعارض اصول حقوق بین المللی در مناقشه
یکی دیگر از عوامل مؤثر بر لاینحل ماندن مناقشه قرهباغ تعارض ظاهری دو اصل پذیرفته شده در حقوق بینالملل، یعنی اصل احترام به تمامیت ارضی و اصل حق ملل برای تعیین سرنوشت خود میباشد.
ارامنه با تکیه بر اصل حق ملل برای تعیین سرنوشتشان معتقدند که ارامنه اکثریت منطقه قره باغ را تشکیل داده و حق استقلال دارند. جمهوری آذربایجان با استناد به مواد مختلف منشور سازمان ملل از جمله ماده ۷ قطعنامه تعریف تجاوز، این درخواست ارامنه را مغایر با اصل احترام به تمامیت ارضی کشورها عنوان میکند.
با این وجود باید گفت این یک تعارض ظاهری است چرا که منشور سازمان ملل متحد با تجزیه کشورهای موجود موافق نیست و حق تبیین سرنوشت را به کشورهای مستعمره میدهد نه به اقلیتهای قومی یک کشور.(۱۳) از اینرو اعطای خودمختاری وسیع به ارامنه قرهباغ در چارچوب ساختار سیاسی جمهوری آذربایجان بهترین طرحی است که هم ارامنه قرهباغ را در تعیین سرنوشت خود سهیم میکند و هم تغییر مرزهای بینالمللی را منتفی میسازد. موضوعی که سران سازمان امنیت و همکاری اروپا نیز در اجلاس لیسبون پرتغال در ۱۹۹۶ بر آن تأکید کردند.
• پان تورکیسیم و پان تورانیسم
پان تورکیسم عقیده سیاسی مبتنی بر اتحاد کلیه اقوام و ملل ترک نژاد آسیای مرکزی و قفقاز و ماوراء قفقاز است و پان تورانیسم عقیده سیاسی که در آغاز، هدف آن اتحاد سیاسی همه ترکان، تاتارها و فینقیان اویغوری بود. علیرغم اینکه بیشتر محققین چندان تفاوتی بین این دو تفکر قائل نمی باشند اما در حالی که پان تورانیسم در جهت اثبات سیاست توسعه طلبانه ترکها نسبت به اقوام ترک زبان عمل می کند، پان تورانیسم مبلغ اندیشه تاسیس کشور « توران بزرگ» است که از اقیانوس کبیر تا اسکاندیناوی و دریای مدیترانه کشیده شده است. هدف پان تورکیسم ترکی کردن اجباری همه ملتهای غیر ترک است. هدف پان تورانیسم گردآوری همه ملتهای تورانی در محدوده یک کشور ترکیه وسیع است. پان تورانیسم ادراک و توصیف وسیع تری از ناسیونالیسمی است که با ضیاء گوک آلپ، احمد آتایف و یوسف آکچورا پا به جهان نهاد. پان تورانیسم در آغاز آرمان فرهنگی بود ولی توسط برخی رهبران حزب اتحاد و ترقی ترکیه در اوایل قرن بیستم به آرمان سیاسی مبدل گشت. با وجود این، پان تورانیسم هیچگاه از نظر سیاسی مرز مشخص و تعریف روشنی نداشته است.
به نظر می رسد مشخصه مهم این دو تفکر، تصور سرزمینی فراتر از ترکیه برای ترکان و تلاش برای ایجاد سرزمینی واحد برای آنان در جهان است. چنانچه ضیاء گوک آلپ از نظریه پردازان مشهور پان ترکیسم می نویسد: «وطن ترکان نه ترکیه است و نه ترکستان، بلکه وطن ترکان کشور بزرگ و جاودانی توران است.»(۱۴) برخی از دانشمندان می کوشند تا به صورت تصنعی ترکان از جمله ترکان آسیای مرکزی، کرانه رود ولگا، سیبری و آسیای صغیر را از یکدیگر جدا جلوه دهند و آنان را از ملتها و اقوام جداگانه به شمار آورند. هدف ما آن است که صد میلیون ترک را در ملتی واحد متحد گردانیم.» علیرغم تمامی این اندیشه های افراطی، هستند افرادی که معتقد به شیوه دیگر اتحاد ترکها می باشند. چنانچه هالیده ادیب از روشنفکران اوایل قرن بیستم ترکیه معتقد بود: « اندیشه های سیاسی ضیاء گوک آلپ درباره یگانگی ترکان با افکار من ناسازگار است. من معتقدم که ناسیونالیسم آرمان فرهنگی و از نظر جغرافیایی محدود به ترکیه است. یگانگی سیاسی ترکان روسیه با ما از طریقی که قبلا عملی می نمود، هرگز میسر نخواهد گشت. آنها خود سنتها و روشهای متمایز ملی دارند و با ما بسیار متفاوت اند. آنها با آنکه ممکن است ادبیات ما را بستایند اما، دخالت ما را نخواهند پذیرفت. فرهنگ آنها از فرهنگ روس متاثر شده است و فرهنگ ما از فرهنگ غربی. عملی ترین و شاید مطلوب ترین راه اتحاد ترکان کنار دریای خزر با ترکان عثمانی در آینده دور تاسیس ائتلافیه ای باشد که در پناه آن هر دوی آنان اصالت فرهنگی و رشد فردی خود را تحقق بخشند.»(۱۵)
نکته حائز اهمیت اینکه تحولات بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوروی و تاسیس جمهوریهای ترک نشین در آسیای مرکزی و قفقاز بار دیگر اشتهای ملی گرایان ترک را برای تاسیس امپراطوری توران تحریک کرده است. چنانچه تورگوت اوزال رئیس جمهور فقید ترکیه معتقد بود ترکیه باید به خوبی نقش عثمانی ها را در منطقه ایفاء کند وگرنه بزرگترین اشتباه تاریخی خود را مرتکب شده است چرا که شرایط کنونی منطقه به ترکیه اجازه می دهد تا اهمیت خود را بازیابد. به نظر می رسد برداشت ترکیه در قبال منطقه از سال ۱۹۹۱ به بعد از دو گرایش همبستگی اسلامی و ترکی تاثیر پذیرفته است. ضمن اینکه تلاش در جهت محدود ساختن نفوذ روسیه و ایران در منطقه بخشی از این سیاست بوده است. طراح این سیاست تورگوت اوزال رئیس جمهور فقید ترکیه بود که استراتژی خود را حضور ترکیه در تمامی عرصه های سیاسی جهان، از دریای آدریاتیک گرفته تا دیوار چین عنوان می کرد. اگر چه این سیاست به مثابه احیاء نفوذ عثمانیسم یا پان تورکیسم مورد حمله شدید قرار گرفت، اما توانست بویژه در منطقه دریای سیاه و آسیای مرکزی از نفوذ اقتصادی صرف فراتر رفته و رسالت صدور فرهنگ و تمدن به سرزمین برادران جوانتر را وجهه نظر خود قرار دهد. این سیاست هم انعکاسی بود از احساس دوگانه اروپا درباره ترکیه در دوران پس از جنگ سرد و هم نشانه ای از زیاده روی های پس از جنگ خلیج فارس و سقوط شوروی محسوب می شد. محور این سیاست پرهزینه حضور قدرتمند اقتصادی پیرامون مرزهای خویش به منظور ایجاد ثبات در منطقه و ارائه یک مدل از کشورهای اسلامی که دارای ویژگیهای دمکراتیک، غربگرا، لائیک و اقتصاد مبتنی بر بازار، تشکیل می داد. این مدل باید توانایی رقابت ایدوئولوژیک با ایران و رویارویی سیاسی با روسیه را داشته باشد. هدف ترکیه بوجود آوردن یک منطقه ترک زبان است تا برای مدتی طولانی رهبری خود را بر گروهی از کشورهای ترک زبان حفظ کند و بر ذخایر عظیم منطقه دسترسی داشته باشد. آنکارا از هر اقدامی که در سیاست پان تورکیسم و تلاشهای توسعه طلبانه او ایجاد مانع کند، اجتناب می ورزد.
تلاشهای ترکیه برای گسترش نفوذش در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز با شک و تردیدهایی از جانب روسیه، ایران، چین و کشورهای غربی مواجه است. بویژه اینکه کشورهای تازه استقلال یافته نیز علاقه زیادی به همکاری با ترکیه از خود نشان می دهند و این آنکارا را ترغیب و تشویق به نفوذ بیشتر در منطقه نموده و بر نگرانی های دیگر بازیگران ذینفع و ذینقش منطقه ای و فرامنطقه ای می افزاید. چرا که ترکیه دارای پیوندهای تاریخی و فرهنگی با منطقه آسیای مرکزی و قفقاز بوده و اغلب جمهوریهای ترک نشین به ترکیه به عنوان الگویی برای رشد اقتصادی خود می نگرند. همانطور که رئیس جمهوری قرقیزستان گفته است: « ترکیه ستاره ای است که راه کشورهای ترک زبان را نشان می دهد.»(۱۶)
نکته حائز اهمیت اینکه تلاشهای ترکیه جهت گسترش نفوذ خود در آسیای مرکزی و قفقاز در صورتی می تواند تداوم داشته باشد که جمهوری آذربایجان در جنگ قره باغ با شکست مواجه نشود. در غیر این صورت ترکیه راه ارتباط زمینی با کشورهای منطقه آسیای مرکزی نخواهد داشت تا بتواند به آرمان خود، یعنی تشکیل امپراطوری ترک زبان، تحقق بخشد. بنابراین دستیابی به این هدف مستلزم جلوگیری از شکست جمهوری آذربایجان در جنگ با ارمنستان است. در هر صورت، نوع جهتگیریهای ترکیه در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز، بخصوص در برابر بحران قره باغ، از سوی کشورهای روسیه، ایران، چین و حتی کشورهای غربی خطرآفرین و تحریک کننده تلقی می شود.
با توجه به احساسات شدید جدایی خواهی در بین جمهوریهای ترک نشین فدراسیون روسیه، می توان روسیه را آسیب پذیرترین کشور در مقابل سیاستهای ترکیه دانست. مسکو که خود را میراث دار امپراطوری شوروی سابق می داند به راحتی حاضر به پذیرش نفوذ کشورهای دیگر در قلمرو نفوذش نیست بویژه نفوذی که همراه با تهدید تمامیت ارضی نیز باشد. واقع شدن جمهوریهای ترک نشین روسیه(چچن و اینگوش، تاتارستان، داغستان و…) در جوار سایر جمهوریهای ترک زبان جدا شده از شوروی سابق این احساس را در میان دولتمردان مسکو بوجود آورده که در مقابل نفوذهای ترکیه آسیب پذیر بوده است. واکنش شدید روسها در قبال تلاشهای استقلال طلبانه جمهوری چچن و متهم نمودن ترکیه به مداخله در تحریک چچنی ها از جمله شواهد نگرانی مسکو از سیاستهای ترکیه در منطقه می باشد. این احساس باعث شده مسکو تحرکات ترکیه در مناقشه جمهوری آذربایجان و ارمنستان را خطرآفرین دانسته و سعی نماید حتی المقدور مانع از دستیابی ترکیه به اهدافش در این کشمکش گردد. مسلما تقابل منافع ترکیه و روسیه تاثیر تعیین کننده ای بر تداوم کشمکش میان دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان در منطقه قره باغ داشته است.
علیرغم اینکه ترکیه خواهان پیروزی جمهوری آذربایجان در مناقشه قره باغ و حتی علاقمند به الحاق منطقه زنگزور به آذربایجان جهت تسهیل راه ارتباطی اش با جمهوریهای آسیای مرکزی می باشد، اما محدودیتهای نطامی، ترکیه را ناگزیر از ابراز علاقه به حاکمیت صلح و ثبات در منطقه بویژه بین دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان نموده تا قادر به تداوم سیاستهای خود در منطقه آسیای مرکزی باشد. در صورتی که منافع روسیه حداقل در دوره انتقال، وجود بی ثباتی جهت اعمال کنترل و توجیه حضور نیروهای نظامی خود در نوار مرزی کشورهای تازه استقلال یافته را ایجاب می کند تا از این طریق مانع از نفوذ قدرتهای منطقه ای و فرا منطقه ای در خلاء قدرت بوجود آمده ناشی از فروپاشی شوروی باشد.
ایران نیز نسبت به نفوذ بیشتر ترکیه در منطقه حساسیت شدیدی از خود نشان داده، آن را برای منافع امنیتی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود خطرناک قلمداد می کند. می توان گفت روابط آنکارا و تهران نه تنها در گذشته بلکه در آینده نیز در چارچوب رقابت و همکاری قابل تعریف است. به عقیده ایران نفوذ بیش از حد معمول ترکها در جمهوری آذربایجان و طرح مسائل پان تورکیسم برای امنیت ایران مخاطره آمیز بوده و موجب تشدید احساسات ملی گرایی و مطرح شدن جدایی استان آذربایجان ایران و وحدت دو آذربایجان می گردد. بر این اساس، ایران در قبال تلاشهای ترکیه برای نفوذ در منطقه به جهت تصور تهدیداتی که می تواند وجود داشته باشد، نمی تواند بی توجه باشد. بنابراین طبیعی است که سیاستهای ایران در راستای خنثی سازی اهداف و سیاستهای ترکیه در منطقه باشد و عمده توجه ایران به پاشنه آشیل ترکیه، جمهوری آذربایجان است. عدم موفقیت سیاستهای ترکیه در جمهوری آذربایجان مساوی با شکست تلاشهای آن کشور در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز است. بدیهی است ایران برای مقابله با اهداف و نیات ترکیه، همکاری و روابط حسنه ای با ارمنستان دشمن دیرینه ترکیه، و روسیه رقیب دیرینه آنکارا داشته باشد. تقابل این منافع بالطبع تاثیر مستقیم بر تطویل کشمکش دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان در منطقه قره باغ دارد. در واقع تقابل منافع ترکیه، روسیه و ایران و رقابت شدید این سه کشور مانع عمده در روند حل اختلافات جمهوری آذربایجان و ارمنستان محسوب می شود. این سه رقیب دیرینه تلاش هر یکی از دو طرف دیگر را اقدامی برای دفع خود تلقی می کنند. چنانچه تلاشهای ایران برای برقراری آتش بس مواجه با مانع تراشی های روسیه و ترکیه گردید و متقابلا تلاشهای ترکیه برای حل مناقشه با سوء ظن ایران و روسیه مواجه شد. در واقع رقابتی که میان روسیه، ایران و ترکیه در این منطقه پدپد آمده، در راستای منافع متفاوتی است که این دول در منطقه دارند. به همین دلیل باید متذکر شد که آینده بحران قره باغ بستگی تام به پیامد تلاشهایی خواهد داشت که از سوی این سه کشور صورت می گیرد و بدون همکاری این سه کشور هیچ امیدی برای پایان بحران قره باغ متصور نیست.
چین نیز از جمله کشورهایی است که نسبت به سیاستهای پان تورکیستی ترکیه در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز احساس خطر می کند. چنانچه مطرح شد سیاستهای پان تورکیستی ترکیه از دریای آدریاتیک تا ایالت سین کیانگ چین را دربرمی گیرد. لذا طبیعی است که پکن نسبت به اهداف ترکیه در منطقه شدیدا بدبین باشد. علیرغم اینکه چین خود را چندان دخیل در مناقشه جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان در منطقه نمی داند ولی به خوبی به این نکته آگاه است که موفقیت جمهوری آذربایجان در جنگ با ارمنستان تسهیل کننده راههای نفوذ ترکیه در منطقه آسیای مرکزی بوده که در نهایت باعث تهدید منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی چین خواهد شد. لذا طبیعی به نظر می رسد که پکن علاقه چندانی به حل کشمکش به نفع جمهوری آذربایجان نداشته باشد و حداقل خواهان تداوم کشمکش برای ممانعت از استمرار سیاستهای پان تورکیستی ترکیه از طریق پل ارتباطی، جمهوری آذربایجان بشود. بر این اساس تقابل منافع بین چین و ترکیه در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز بویژه در کشمکش قره باغ طبیعی جلوه می کند.
علیرغم اینکه کشورهای غربی مشوق و مبلغ سیاستهای ترکیه در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز بوده و سعی دارند ترکیه را به عنوان الگو و مدل اقتصادی و فرهنگی برای جمهوریهای تازه استقلال یافته معرفی کنند، ولی احتمالا اندیشه پان تورکیسم و اقدامات ترکیه تا زمانی مورد تائید غرب قرار می گیرد که تنها نقش بازدارنده نفوذ عقیدتی – سیاسی ایران و گرایشهای افراطی گونه روسها را داشته باشد. در صورتی که مقاصد و سیاستهای ترکیه به عنوان یک کشور صاحب هویت فرهنگی و مستقل مطرح شود، بی گمان با واکنش منفی و بازدارنده غرب مواجه خواهد شد. شواهد عینی مبین آن است که کشورهای غربی در قبال نفوذ ترکیه بخصوص در بحران قره باغ سیاست یک بام و دو هوا را در پیش گرفته اند. گاهی ترکیه را تشویق به اعمال نفود در منطقه می کنند و آن را به عنوان الگوی مطلوب سیاسی و اقتصادی برای کشورهای منطقه معرفی می نمایند و گاه آنکارا را در قبال بحران قره باغ و مناقشه جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان تنها گذاشته، حتی آن را از اعمال نفوذ بیشتر در مناقشه برحذر می دارند.
بنابراین به احتمال قوی تقابل سیاستهای پان تورکیستی ترکیه با منافع دیگر بازیگران منطقه ای و فرا منطقه ای و پیدایش موازنه بین طرفین درگیر و ذینفع در مناقشه قره باغ عامل لاینحل ماندن و تطویل کشمکش باشد. درواقع، زمانی می توان امیدوار به حل مناقشه قره باغ بود که در این تقابل اهداف، یا یکی از کشورهای ذینفع و ذینقش به نحوی با هم تقارن پیدا کند که حل بحران تامین کننده منافع آنها باشد. در غیر این صورت پایان مناقشه به این زودی ها بعید به نظر می رسد. البته ممکن است در جبهه های جنگ آرامش برقرار شود ولی حالت نه جنگ و نه صلح و تنش بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان تا زمانی که منافع بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای با هم تلاقی می کند، حاکمیت خواهد داشت.
• دخالتهای بیگانگان در منطقه
دخالتهای بیگانگان در منطقه، یکی از علل اساسی تطویل و لاینحل ماندن مناقشه قرهباغ است. این موضوع از دو جهت قابل توجه است. اول اینکه بیگانگان تنها به دنبال منافع صرف خود در منطقه هستند. دیگر اینکه منافع آنها کاملاً با منافع برخی از کشورهای منطقه متضاد هستند. در نتیجه برآیند این برخورد منافع، موجب به کاستی رفتن امکانات موجود برای حل و فصل مناقشه قرهباغ و در نتیجه لاینحل ماندن این مناقشه است.
• سیاستهای غربگرایانه دولت باکو
به باور کارشناسان سیاسی یکی از دلایل لاینحل ماندن مناقشه قره باغ سیاست دولت باکو در سالهای گذشته است. دولت باکو طی سالهای گذشته با اتخاذ سیاست غربگرایی و بطور مشخص ناتوگرایی کوشیده است به تصور خود مشکلات کلان اقتصادی و سیاسی خود را حل و فصل نماید. مقامات جمهوری آذربایجان بارها گسترش روابط با ناتو را به منطقه تضمین حاکمیت کشورشان عنوان کرده اند. در همین راستا مقامات جمهوری آذربایجان بارها خواهان استقرار پایگاههای نظامی ترکیه، آمریکا و یا ناتو در خاک این کشور از جمله در شبه جزیره آبشوران و ناسنوسی شده اند. مقامات باکو طی سالهای گذشته برای رسیدن به این هدف در طرحهای اقتصادی نظیر انتقال انرژی نیز از منویات و اغراض کشورهای غربی پیروی می کنند. بی شک این سیاست واگرایانه، به نوعی گریز از همکاریهای منطقه ای است. تلاش برای باز کردن پای بیگانگان حساسیت کشورهای منطقه را برخواهد انگیخت. کشورهای منطقه بویژه روسیه، چین و ایران، گسترش ناتو به سوی شرق را که باکو از آن حمایت می کند، خطری مستقیم علیه امنیت ملی خود می دانند. روسیه بویژه پس از حوادث بالکان منطقه قفقاز را به عنوان آخرین سنگر برای مبارزه با توسعه طلبی غرب می داند. از اینرو شکی نیست که تاکید باکو بر سیاست ناتو گرایی باعث واکنش این کشورها شده و مانع از آن می شود که کشوری مانند روسیه به طور کامل امکانات خود را برای حل و فصل مناقشه قره باغ به کار گیرد، بلکه حتی ممکن است از این مناقشه برای فشار به باکو استفاده کند. از سوی دیگر کشورهای بیگانه منطقه نیز تداوم شرایط حالت نه جنگ و نه صلح در منطقه را زمینه مناسبی برای گسترش نفوذشان در این منطقه حساس غنی از ذخایر انرژی می دانند. از اینرو نیز تاکنون هیچ گام عادلانه ای برای حل و فصل مناقشه قره باغ برنداشته اند. از سوی دیگر کشورهای بیگانه و عضو ناتو نیز بیشتر براساس منافع صرف سیاسی خود مو ضع گیری می کنند. اغلب کشورهای عضو ناتو دارای روابط بسیار مطلوب با ارمنستان هستند. بنابراین هیچ گاه به اقدامی بر علیه کشور مسیحی ارمنستان دست نخواهند زد. تحت تاثیر همین موضوع رژیم صهیونیستی، آمریکا و فرانسه ۱۵ دسامبر ۱۹۹۹ در رای گیری مجمع عمومی سازمان ملل به تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان رای ممتنع دادند.(۱۷) حال آنکه آذربایجان امیدوار بود که ناتو آنچنانچه در بالکان در دفاع از آلبانی تبارها به صربستان حمله کرد، در قفقاز نیز چنین سناریویی را اجراء کند. غافل از آنکه شرایط قفقاز جنوبی بسیار متفاوت از بالکان است و قره باغ، کوزوو نیست. به همین جهت ناتو در سال ۱۹۹۹ با سردی در مورد تقاضای عضویت باکو در این سازمان برخورد کرد. در هر حال سیاست ناتوگرایانه جمهوری آذربایجان نه تنها نتیجه امنیتی نداشته است، بلکه حساسیت کشورهای منطقه را نیز برانگیخته است. شکی نیست برآیند این روند بر لاینحل ماندن مناقشه قره باغ تاثیر می گذارد.
• تفاوت منافع بازیگران مناقشه
یکی دیگر از علل لاینحل ماندن مناقشه قره باغ این است که بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای ذینفع در مناقشه قره باغ دارای منافع متفاوت از همدیگر هستند. به عنوان نمونه ترکیه و روسیه قرنها در منطقه قفقاز دارای رقابت طولانی بوده اند و اکنون پس از جنگ سرد نیز این بازی بزرگ در قالبی دیگر و اما پیچیده تر ادامه دارد. همچنین می توان به رقابتهای ایران و ترکیه اشاره کرد. در هر حال اهداف و علایق بازیگران فرامنطقه ای شامل کشورهای اروپایی و آمریکا نیز عمدتا در برابر منافع بازیگران منطقه ای قرار می گیرد. برآیند این رقابت یکی از علل لاینحل ماندن مناقشه قره باغ است. این دیدگاههای متفاوت باعث شده است که هر کدام از این کشورها به نوعی دیدگاههای متفاوتی در مورد سیستم امنیتی قفقاز داشته باشند. روسیه از مدلهای امنیتی منطقه گرا مانند ۱+۳، ۲+۳ یا ۳+۳ حمایت می کند که تنها بازیگران آنها را کشورهای منطقه قفقاز و نیز تمامی یا برخی از سه قدرت هم مرز با منطقه قفقاز تشکیل می دهد. اما ترکیه از مدلهای فرامنطقه ای نظیر ۲+۳+۳ که اروپا و آمریکا را به عنوان سرپرست امنیت قفقاز وارد منطقه می کند، حمایت می کند. نتیجه اینکه اینگونه تفاوت دیدگاهها تاثیر منفی بر حل و فصل مناقشه قره باغ می گذارد.
در این خصوص میتوان به ناکارآمدی تلاشهای رؤسای گروه مینسک سازمان امنیت و همکاری اروپا یعنی آمریکا، فرانسه و روسیه برای حل و فصل مناقشه قرهباغ اشاره کرد، که نمونهای از منافع متعارض را به نمایش میگذارد.
گروه مینسک در سال ۱۹۹۲ تحت نظارت سازمان امنیت و همکاری اروپا، برای حل و فصل مناقشه قره باغ تاسیس شد. گروه مینسک در حال حاضر دارای یازده عضو است.(۱۸) آمریکا، فرانسه و روسیه به عنوان رؤسای این گروه مطرح هستند. تاکنون تلاشهای گروه مینسک و طرحهای پیشنهادی این گروه به نتیجه نرسیده اند. به باور کارشناسان سیاسی این امر دلایل زیادی دارد. از جمله اینکه کشورهای عضو گروه مینسک، دارای منافع متفاوت و حتی متعارض در مناقشه قره باغ هستند. روسیه و آمریکا همواره در رقابت با یکدیگر بوده اند و هستند. در حال حاضر نیز روسیه و آمریکا می کوشند هر کدام ابتکار عمل را در مناقشه قره باغ و منطقه قفقاز به دست بگیرند. در عین حال چنین رقابت و تضادی میان آمریکا و کشورهای اروپایی نیز وجود دارد. در واقع براساس همین تضادهاست که اروپا خواهان تاسیس ارتش مستقل اروپا مجزا از ناتو است. جالب اینکه خود کشورهای اروپایی نیز تا حدودی منافع متعارض در قفقاز دارند. از اینرو نیز فرانسه به عنوان یک کشور اروپایی که در آن دهها هزار ارمنی زندگی می کند و لابی ارمنی از قدرت قابل توجهی در آنجا برخوردار است. ۱۵ دسامبر ۱۹۹۹ در رای گیری مجمع عمومی سازمان ملل به تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان رای ممتنع داد. ولی برخی دیگر از کشورهای اروپایی نظیر ایتالیا، آلمان که روابط بهتری با جمهوری آذربایجان دارند و بیشتر علاقمند به سرمایه گذاری در طرحهای نفتی جمهوری آذربایجان هستند، به تمامیت ارضی آذربایجان رای مثبت دادند. این عامل باعث شده است که طرحهای پیشنهادی گروه میسنک برای حل وفصل مناقشه قره باغ عادلانه نبوده و به سود یک طرف باشد. در عین حال توصیه ای بودن پیشنهادات گروه مینسک و عدم وجود ضمانت اجرایی برای اجرای طرحها، باعث شده است که حتی طرحهایی که مورد پذیرش قرار می گیرد، اجراء نمی شود. در سال ۱۹۹۸ – ۱۹۹۷، طرح دو مرحله ای گروه مینسک مورد پذیرش روسای وقت ارمنستان و آذربایجان(لئون ترپتروسیان و حیدر علی اف) قرار گرفت ولی پس از استعفای ترپتروسیان در پی قشار تندرویان ارمنی اجراء نشد. مجموع این عوامل باعث شده است که گروه مینسک نتواند گام ارزنده ای برای حل و فصل مناقشه قره باغ بردارد. حال آنکه حتی سازمان ملل نیز بر ضرورت حمایت از تلاشهای گروه میسنک سازمان امنیت و همکاری اروپا تاکید می کند. در چنین شرایطی در واقع گروه مینسک نه تنها نتوانسته مناقشه قره باغ را حل و فصل کند، بلکه حتی به نوعی در مقابل تلاشهای احتمالی دیگر نیز سدآفرینی کرده است.
مجموع عوامل یاد شده به همراه انعطاف ناپذیری ارامنه قره باغ و حمایت قدرتهای بزرگ از ارمنستان، موجب لاینحل ماندن مناقشه قره باغ و به نتیجه نرسیدن مذاکرات رهبران آذربایجان و ارمنستان از آتشبس ۱۹۹۴ تاکنون شده است.
طرحهای ارائه شده برای حل و فصل مناقشه قره باغ
برای حل و فصل مناقشه قرهباغ طرحهای گوناگونی پیشنهاد شده است: مهمترین و جنجالبرانگیزترین این طرحها برای حل و فصل این مناقشه، از سوی گروه مینسک سازمان امنیت و همکاری اروپا ارائه شده است. گروه مینسک تاکنون سه طرح یک مرحلهای، دو مرحلهای(باکت) و طرح دولت عمومی را برای حل و فصل مناقشه قرهباغ ارائه کرده است.
در اوایل سال ۱۹۹۳ گروه مینسک شورای امنیت و همکاری اروپا اولین طرح مستقل خود برای حل و فصل مناقشه قرهباغ را ارائه کرد. براساس این طرح که بعدها به طرح یک مرحلهای گروه مینسک معروف شد، شبه نظامیان ارمنی موظف بودند که از شهرهای اشغالی آذربایجان شامل کلبجر، کبالتی، فیضولی، آقدام و جبرییل خارج شوند.(۱۹) با این وجود این طرح از سوی جمهوری آذربایجان پذیرفته نشد. مقامات آذری معترض بودند که در این طرح به خروج شبه نظامیان ارمنی از دالان استراتژیک شوشا اشاره ای نشده بود. دالان شوشا، شاهرگ ارتباطی قره باغ با ارمنستان محسوب می شود.
با این وجود در ارمنستان نیز داشناک ها و گروههای ملی گرای افراطی به مخالفت با این طرح پرداختند. در نتیجه اولین طرح گروه میسنک، شکست سختی خورد.
در سپتامبر ۱۹۹۷، گروه مینسک طرح دوم خود برای حل مناقشه قره باغ را ارائه کرد. این طرح، به طرح دو مرحله ای گروه مینسک برای حل مناقشه قره باغ معروف شده است. براساس طرح دو مرحله ای شبه نظامیان ارمنی موظف بودند که در دو مرحله تمامی اراضی اشغالی آذربایجان در ایالت قره باغ و اراضی اشغالی پیرامون غربی و شرقی این منطقه را ترک کنند.
در مرحله اول ۹ شهر اشغالی آذربایجان شامل فیضولی، آقدام، کلبجر، قبادلی و جبرئیل در شرق قره باغ و چهار شهر مارتونی، عسگران، هادروت و مارتاکرات در داخل منطقه قره باغ، از شبه نظامیان ارمنستان تخلیه می شد و در مرحله دوم طرح نیز دو شهر استراتژیک شوشا و لاچین آزاد شده و همزمان با آن سرنوشت حقوقی قره باغ کوهستانی مشخص شده و امنیت مردم ارمنی قره باغ تامین می گشت.(۲۰)
این طرح در ابتدا به نظر می رسید که جامع ترین و موفق ترین طرح گروه مینسک برای حل و فصل مناقشه قره باغ است که از سوی این گروه مطرح شده بود. چرا که این طرح با رضایت کامل از سوی ج. آذربایجان پذیرفته شد. لئون ترپتروسیان رئیس جمهور وقت ارمنستان نیز در ۲۵ سپتامبر ۱۹۹۷ با صدور بیانیه ای اعلام کرد که حاضر است به طرح دو مرحله ای جامه عمل بپوشاند. اما تحت تاثیر اقدامات ملی گرایان داشناک در ارمنستان، ترپتروسیان یک ماه پس از صدور بیانیه ۲۵ سپتامبر مجبور به استعفاء شد و نخست وزیر وی رابرت کوچاریان که قره باغی الاصل و دارای سابقه همکاری با داشناک بوده در انتخابات مارس ۱۹۹۸ به روی کار آمد. کوچاریان در اولین موضع گیری رسمی خود در مورد مناقشه قره باغ در ۱۵ می ۱۹۹۸ در دیدار روسای گروه مینسک سازمان امنیت و همکاری اروپا تاکید کرد که الحاق قره باغ کوهستانی به ج. آذربایجان از نظر ایروان غیر ممکن است. بدین ترتیب، طرح دو مرحله ای گروه مینسک نیز با دگرگونی قدرت در ارمنستان به شکست انجامید.
در هفتم نوامبر ۱۹۹۸ گروه مینسک سومین و جنجال برانگیزترین طرح خود برای حل و فصل مناقشه قره باغ را ارائه کرد. براساس این طرح که به طرح دولت عمومی معروف گشته است، قره باغ دارای اختیارات کمتر از استقلال و بیشتر از خودمختاری می شود.
در واقع براساس این طرح برای قره باغ ارتش، پرچم و سرود ملی مستقل پیش بینی شده بود. یعنی قره باغ ظاهرا در چارچوب آذربایجان قرار می گرفت، ولی تابع باکو نمی شد.(۲۱)
با مطرح شدن طرح دولت عمومی، آمریکا هر چه بیشتر سیاست خود را بر گرفتن ابتکار عمل برای حل و فصل مناقشه قره باغ همسو با منافع واشنگتن متمرکز کرد. تمامی شواهد در ماههای قبل از نوامبر ۱۹۹۹ حاکی از آن بود که رؤسای جمهور آذربایجان، ارمنستان، آمریکا و ترکیه می کوشیدند در طول برگزاری اجلاس سازمان امنیت و همکاری اروپا که از ۱۷ نوامبر در استانبول برگزار می شد، رژیم حقوقی قره باغ را مشخص کنند. رژیم حقوقی که در طول چهار دور مذاکرات مستقیم روسای جمهور آذربایجان و ارمنستان مورد توافق پنهانی رهبران دو طرف قرار گرفته بود و به طرح دولت عمومی گروه مینسک معروف بود. اگر چه جمهوری آذربایجان و شخص علی اف بارها با این طرح مخالفت کرده اند ولی اینک تمامی تحولات ماههای قبل از نوامبر ۱۹۹۹ و اجلاس استانبول سازمان امنیت و همکاری اروپا، حکایت می کرد که وی مصرانه خواهان اجرای این طرح در قره باغ است.
تاکید علی اف بر لزوم گذشت در مناقشه قره باغ و استعفای وفاقلی زاده و الدارنمازاف دو تن از مشاوران عالیرتبه سیاسی علی اف به همراه استعفای معقولانه توفیق ذوالفقار اف وزیر امور خارجه سابق جمهوری
آذربایجان و متخصص مسائل قره باغ، در قبل از اجلاس استانبول مؤید این موضوع است که استعفای این دیپلماتها ناشی از اختلاف نظرشان با رئیس جمهور آذربایجان در مورد چگونگی حل مساله قره باغ بود. آنها معتقد بودند که قره باغ که قرنها در حاکمیت آذربایجان بوده است، اینک امکان دارد بر اثر یک اشتباه تاریخی آقای علی اف برای همیشه از آذربایجان جدا شود. البته مقامات آذری برای جلوگیری از تحریک افکار عمومی اعلام کرده اند که در طرح دولت عمومی منطقه قره باغ در چارچوب آذربایجان باقی خواهد ماند. رسانه های غربی نیز در تبلیغات اشان سعی در القاء این مطلب داشتند. ولی با نگاهی اندک به ویژگیهای دولت مستقل قره باغ در طرح دولت عمومی به راحتی می توان پوچی این ادعا را فهمید. چنانچه اعتبار محمد اف نماینده مجلس و رهبر حزب استقلال ملی آذربایجان اکتبر ۱۹۹۹ فاش ساخت که علی اف پیشنهاد محرمانه کلینتون برای اجرای طرح دولت عمومی یا ایجاد دولت مستقل در قره باغ، همزمان با تخلیه اراضی اشغالی آذربایجان در پیرامون شرقی قره باغ(در حوزه قره باغ)، را پذیرفته است.(۲۲) در صورتی که اگر واقعا کشورهای غربی بویژه آمریکا درصدد ایجاد یک دولت مستقل در قره باغ در چارچوب آذربایجان نیستند، این سوال مطرح است که چرا تنها اراضی اشغالی پیرامون شرقی قره باغ از ارامنه تخلیه می شود.
اگر واقعا آنها خواهان احترام به تمامیت ارضی آذربایجان هستند، باید اراضی اشغالی پیرامون غربی قره باغ نیز تخلیه شود. چرا که قره باغ از لحاظ جغرافیایی یک منطقه درون گان در داخل خاک آذربایجان است. یعنی مرز مشترکی با ارمنستان ندارد. تنها ارتباط این منطقه با ارمنستان بوسیله دالانهای استراتژیک شوشا و لاچین برقرار می شود که جزء خاک جمهوری آذربایجان بوده و جزء منطقه قره باغ نیست. ولی در طرح دولت عمومی به تخلیه اراضی غربی قره باغ از ارامنه اشاره نشده بود. در واقع در صورت اجرای این طرح، ارتباط قره باغ با ارمنستان برقرار شده و زمینه برای جدایی عملی قره باغ از آذربایجان فراهم می شد. در دیاگرام زیر این موضوع به نمایش گذاشته شده است.
در هر حال تحولات ماههای قبل از برقراری اجلاس استانبول سازمان امنیت و همکاری اروپا نظیر اعتصاب گسترده اعضای شورای هماهنگی قره باغ و اعتراض آنها به اجرای اصل گذشت در قره باغ، تظاهرات بیش از ۵۰ هزار نفر در ماه گذشته میلادی، استعفای برخی از مقامات عالیرتبه آذربایجان بویژه وزیر امور خارجه این کشور که متخصص مسائل قره باغ است، افشاگریهای اعتبار محمد اف رئیس حزب استقلال ملی مبنی بر پذیرش طرح دولت عمومی از سوی آقای علی اف، همه و همه نشان دادند که رئیس جمهور آذربایجان به راستی در سال ۱۹۹۹ درصدد اجرای طرح دولت عمومی در قره باغ با پذیرش آن در اجلاس استانبول سازمان امنیت و همکاری اروپا بود.
به نظر می رسد در سال ۱۹۹۹ پس از پذیرش طرح دولت عمومی در اجلاس نوامبر ۱۹۹۹ سازمان امنیت و همکاری اروپا در استانبول هر یک از بازیگران این طرح با پذیرش آن نفعی می بردند. این بازیگران عبارتند بودند از: آذربایجان، دولت خودخوانده قره باغ، ارمنستان، ترکیه، آمریکا و برخی کشورهای غربی، که هر کدام قصد داشتند با اجرا کردن طرح دولت عمومی در قره باغ به اهداف مشخصی برسند.
منافع آذربایجان:
در صورت اجرای طرح ایجاد دولت مستقل(دولت عمومی) در قره باغ، رئیس جمهور آذربایجان حمایت همه جانبه غرب بویژه آمریکا را برای تداوم حاکمیت سیاسی حزب حاکم ینی آذربایجان بدست می آورد. این دقیقا همان موضوعی است که اعتبار محمداف رهبر حزب استقلال ملی این کشور در ۱۳ اکتبر ۱۹۹۹، فاش ساخت. او گفت استفان سستانوویچ مشاور وزیر امور خارجه آمریکا در جریان سفر اوایل سال ۱۹۹۹ به باکو پیام کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا را به حیدر علی اف رسانده است که در صورت پذیرش این طرح، کلینتون قول داده که در هر صورت از تداوم قدرت سیاسی خاندان علی اف حمایت خواهد کرد.
ظاهرا نفع دیگری که از اجرای این طرح برای آذربایجان متصور بود، اینکه پذیرش طرح ایجاد دولت مستقل در قره باغ و عبور خط لوله باکو – جیحان از خاک ارمنستان و واگذاری دالان های لاچین و شوشا به ارامنه، در مقابل ارتباط آذربایجان و نخجوان از طریق خط آهن مگری – نخجوان برقرار می شد، که به واسطه جنگ قره باغ مسدود شده است. ظاهرا ایروان قول داده بود که امنیت این خط آهن را تامین کند و دالان مگری را در اختیار باکو قرار دهد. ولی مشخص است که در صورت بروز هرگونه اختلافی میان باکو – ایروان، ارمنستان به راحتی می تواند آن را مسدود کند. در حالی که آذربایجان از چنین امکانی برخوردار نیست.
منافع آمریکا
ناظران سیاسی بر این عقیده متفق القولند که آمریکا در صورت اجرای طرح تشکیل دولت مستقل در قره باغ بیشترین نفع را می برد. اول اینکه با ایجاد یک دولت مستقل ارمنی در قره باغ آمریکا ظاهرا یک حاشیه امنیتی در جنوب قفقاز ایجاد می کرد. واشنگتن با این کار می خواست خط لوله انتقال نفت باکو – جیحان را اینبار از این منطقه امنیتی و از خاک ارمنستان عبور دهد. این در حالی است که پیش از این آذربایجان و ترکیه با عبور خط لوله باکو – جیحان از خاک ارمنستان مخالفت می کردند و در نتیجه خط لوله پیشنهادی باکو- جیحان قرار بود که صدها کیلومتر از مرز شمالی ارمنستان را دور زده و از طریق خاک گرجستان وارد ترکیه شود که بالطبع موجب غیر اقتصادی شدن این طرح و عدم تمایل شرکتها به مشارکت در آن می شد، اما در صورت اجرای طرح دولت مستقل، آمریکا موفق می شد که با رفع این موانع، بزرگترین خط لوله انتقال دریای خزر به بازار جهانی را به ابتکار خود احداث کند و زمینه را برای نفوذ دائمی در این منطقه فراهم کند. لازم به ذکر است آمریکا می کوشد با عملی کردن خط لوله انتقال نفت باکو – جیحان هرگونه امکانی برای عبور خطوط لوله انتقال نفت دریای خزر از خاک ایران یا روسیه را منتفی کند.
دوم اینکه آمریکا با بدست گیری ابتکار عمل حل مساله قره باغ، در واقع دست روسیه را از نقش آفرینی در یک مساله سیاسی – امنیتی حساس در پیرامون مرزهای خود کوتاه می کرد. این موضوع در آن مقطع برای دمکراتهای آمریکا اهمیت بسیاری داشت چرا که در صورت تحقق به منزله یک اقدام مثبت در کارنامه سیاست خارجی آنها ثبت می شد که می توانست طعمه تبلیغاتی مناسبی برای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و همچنین وسیله مناسبی برای جلب آراء جامعه ارامنه آمریکا در این انتخابات باشد.
منافع دولت خودخوانده قره باغ و ارمنستان
با اجرای ایجاد دولت مستقل در قره باغ، مهمترین نفع این طرح از لحاظ سیاسی برای دولت خودخوانده قره باغ که ریاست آن را آرکادی گوکاسیان بر عهده دارد، این بود که در عین داشتن اختیارات مستقل، می توانست روابط همه جانبه خود را با پشتوانه قانونی و حقوقی با ارمنستان ادامه دهد. از سوی دیگر با اجرای طرح دولت مستقل در قره باغ و کوتاه کردن دست آذریها از مناطق غرب آذربایجان و با توجه به مشرف بودن قره باغ به آذربایجان، قره باغ و ارمنستان می توانستند برای همیشه بر آذربایجان کنترل داشته باشند و از هرگونه خطر احتمالی از سوی آذربایجان جلوگیری کنند.
دولت خودخوانده قره باغ در آوریل ۱۹۹۹ با امید به اجرای قریب الوقوع این طرح و عدم بازگشت بیش از یک میلیون آواره آذری ساکن قره باغ به این منطقه برای جبران میزان اندک جمعیت خود به اقدامات تشویقی برای افزایش موالید خانواده های ارمنی قره باغ دست زد.
نفع اقتصادی اجرای طرح دولت مستقل در قره باغ برای دولت خودخوانده این منطقه و ارمنستان، همان همزمانی اجرای این طرح با توافق به عبور خط لوله انتقال نفت باکو – جیحان از قره باغ و ارمنستان بود، که با توجه به عظمت این پروژه و عبور حدود سی میلیارد متر مکعب نفت در سال از این خط لوله، درآمد سرشاری را از بابت ترانزیت عاید قره باغ و ارمنستان می کرد، که می توانست موجب پیشرفت و ترقی این منطقه شود. از سوی دیگر با عبور این خط لوله از خاک ارمنستان، باکو به نوعی وابسته به ارمنستان و قره باغ شده و ایروان می توانست در مواقع لازم، از این موضوع به عنوان حربه ای برای تحمیل خواسته های خود به جمهوری آذربایجان استفاده کند.
منافع ترکیه
با توجه به این موضوع که در طرح پیش بینی شده آمریکا در صورت ایجاد دولت مستقل در قره باغ خط لوله باکو – جیحان نیز از ارمنستان عبور کرده و تا حدودی از صرفه اقتصادی نسبت به مسیر پیشنهادی قبلی(گرجستان) برخوردار می شد. آنکارا هر چه بیشتر به آرزوی دیرینه خود برای تبدیل شدن به چهار راه انتقال انرژی منطقه نزدیک می شد.
ترکیه همواره خواهان ایفاء نقش برتر منطقه ای بوده و در صدد عبور لوله های انتقال نفت آسیای مرکزی و دریای خزر از اراضی خود به بازارهای جهانی است که از این طریق ضمن کسب درآمد سرشار ترانزیت، می تواند امنیت تامین انرژی خود را افزایش دهد.
از سوی دیگر بهبود ظاهری روابط آذربایجان و ارمنستان این بهانه را به ترکیه می داد که روابط اندک خود با ارمنستان را افزایش دهد و ضمن تصاحب بازارهای بکر ارمنستان و انجام سرمایه گذاریهای سودآور در این کشور، می توانست از طریق ارمنستان به راحتی خود را به سایر کشورهای قفقاز و آسیای مرکزی برساند. موضوعی که در چند سال گذشته به خاطر اختلافات آنکارا – ایروان بر سر به اصطلاح حمایت ترکیه از آذربایجان در مناقشه قره باغ و نیز ادعای تاریخی ارامنه مبنی بر کشتار عمومی ارامنه در سال ۱۹۱۵ به وسیله ترکان عثمانی و برخی ادعاهای ارضی در چارچوب ایده « ارمنستان بزرگ»، آنکارا موفق به تحصیل آنها نشده است. البته این نکته را نباید فراموش کرد برغم همه این موضوعات و با توجه به عدم اجراء شدن طرح دولت مستقل(عمومی) در قره باغ، آنکارا از مارس ۲۰۰۰ عملا دست به کار شده و با تاسیس و حمایت از کمیسیون آشتی ترکیه، ارمنستان، برای عادی سازی روابط با ایروان تلاش می کند.(۲۳) این موضوع با توجه به اینکه باکو ترکیه را متحد خود تبلیغ می کند، ضربه ای جدی به موقعیت باکو در مذاکرات صلح قره باغ وارد ساخته است.
در سال ۱۹۹۹، آنکارا به شدت از اجرای ایجاد طرح دولت مستقل در قره باغ حمایت می کرد و سعی داشت با تحقق پروژه انتقال نفت باکو– جیحان، راه را برای تحقق طرح انتقال نفت ترانس خزر مساعدتر کند. موضوعی که باعث واکنش منفی بسیاری از احزاب سیاسی آذربایجان شده بود. بدین ترتیب به نحوی مشخص می شود که با اجرای طرح دولت عمومی در قره باغ، آمریکا و ارمنستان به همراه ترکیه بیشترین نفع را می بردند. بر همین اساس از اوایل سال ۱۹۹۹ با آغاز مذاکرات مستقیم رؤسای جمهوری آذربایجان و ارمنستان، آمریکا تلاش دیپلماتیک وسیعی را آغاز کرد. بطوری که بیش از پنج شخصیت عالیرتبه سیاسی آمریکا از باکو تنها در ماههای سپتامبر و اکتبر ۱۹۹۹ از باکو دیدار کردند. در این راستا می توان به دیدار رئیس هیات بلندپایه وزارت امور خارجه آذربایجان در امور قفقاز(ویلیام تیلور)، دیدار هیات نمایندگی کنگره آمریکا با آقای علی اف، دیدار رئیس آمریکایی گروه مینسک(گری کاوانو)، دیدار مشاور وزیر امور خارجه آمریکا(استفان سستانوویچ) از باکو و ایروان و نهایتا دیدار معاون وزیر امور خارجه آمریکا(استروپ تالبوت) از باکو، ایروان، مسکو و پاریس اشاره کرد. این موضوعات نشان می دهد که واشینگتن تمامی قدرت خود را به کار گرفته بود که با ابتکار خود تکلیف مناقشه قره باغ را در اجلاس استانبول سازمان امنیت و همکاری اروپا(۱۷ و ۱۸ نوامبر ۱۹۹۹) مشخص کند.
آمریکا می کوشید در اجلاس استانبول سازمان امنیت و همکاری اروپا، این طرح را جزئی از مدل امنیتی اروپا در قرن آینده قلمداد کند. هدفی که سازمان امنیت و همکاری اروپا آن را دنبال می کند. اما نباید فراموش کرد که اگر طرح ایجاد دولت مستقل در قره باغ اجراء می شد، آمریکا ابتکار عمل را از ۸ عضو دیگر گروه مینسک یعنی روسیه، فرانسه، سوئد، چک، آلمان، روسیه سفید، ایتالیا و ترکیه می گرفت. در این میان گرفته شدن ابتکار عمل از روسیه و فرانسه که همراه آمریکا سه رئیس گروه مینسک را تشکیل می دهند، بسیار مشکل به نظر می رسید. چرا که اگر چه فرانسه با توجه به روابط بسیار حسنه خود با ارمنستان و با توجه به سودمند بودن طرح ایجاد دولت مستقل برای ارمنستان از این طرح حمایت می کرد ولی این موضوع برای روسیه اصلا قابل قبول نبود.
مقامات کرملین به قفقاز به عنوان حیاط خلوت و حاشیه امنیتی فدراسیون روسیه نگاه می کنند. مسکو به هیچ وجه نمی تواند به مسائل مهم این منطقه بویژه موضوع حساس و کلانی چون قره باغ بی توجه باشد. بر این اساس در سال ۱۹۹۹ روسیه از تمام قدرت خود استفاده کرد که در مسائل مربوط به این منطقه قفقاز نقش موثری داشته باشد. در این مقطع مقامات فرصت طلب آمریکا سعی داشتند با توجه به ابعاد گسترده بحران چچن، که بسیاری از نیروی روسیه را به خود متمرکز کرده است، به مسکو این وعده را بدهند که واشنگتن در مقابل برخی اقدامات خلاف حقوق بشر روسیه در چچن ساکت خواهند ماند و برخلاف روزهای اولیه بحران چچن و داغستان دیگر اعتراضی به اقدامات مسکو در این مناطق نخواهند کرد. به این شرط که روسیه نیز در مقابل اجرای طرح دولت مستقل در قره باغ ساکت بماند. اما حوادث بعدی نشان داد که موضوع چیزی جز یک آرزوی عبث نیست.
با نگاهی اجمالی به ضررهایی که از بابت اجرای طرح ایجاد دولت مستقل در قره باغ و عبور خط لوله باکو – جیحان از ارمنستان، نصیب روسیه می شود، به راحتی می توان درک کرد که مسکو در سال ۱۹۹۹ نمی توانست در مقابل این مسائل سکوت کند. چرا که ایجاد دولت مستقل در قره باغ اگر چه به نفع ارمنستان(متحد روسیه در قفقاز) بوده و از این جهت با سیاست کلی مسکو در خصوص ارمنستان هماهنگی داشت ولی اجرای طرحی که در آن هیچ نقشی برای روسیه داده نشده بود، آن هم در منطقه ای که به عنوان حیاط خلوت روسیه شناخته می شود، نمی توانست مورد پذیرش مقامات کرملین واقع شود.
قبل از توافق جمهوری آذربایجان و ارمنستان بر سر تشکیل دولت مستقل در قره باغ و طرح شدن مساله عبور خط لوله باکو – جیحان از خاک ارمنستان، این امید برای مقامات کرملین وجود داشت که به خاطر غیر اقتصادی بودن این طرح، به مانند ۵ سال گذشته طرح باکو – جیحان همچنان بر روی کاغذ باقی مانده و سرانجام از بین برود. ولی در سال ۱۹۹۹ با مطرح شدن عبور خط لوله انتقال نفت باکو – جیحان از ارمنستان، این طرح احتمالا می تواند تا چند سال آینده به بهره برداری برسد. بویژه اینکه در این مقطع شرکتهای مخالف سرمایه گذار از جمله بی پی آموکو و کنسرسیوم نفت آذربایجان آمادگی خود را برای سرمایه گذاری در این طرح(به شرط عبور از ارمنستان) اعلام کرده بودند. تحقق این موضوع نه تنها پرستیژ سیاسی روسیه را در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی خدشه دار می ساخت، بلکه این امکان را که منابع نفت و گاز آسیای مرکزی و دریای خزر از طریق اراضی روسیه به بازار جهانی حمل شود، برای همیشه از بین می برد. بدین ترتیب وابستگی اقتصادی جمهوریهای آسیای مرکزی و قفقاز به مسکو کمتر و کمتر می شد و این برای آینده روسیه می توانست خطرناک باشد. از این رو نیز در سال ۱۹۹۹ با نزدیکی به موعد برگزاری اجلاس استانبول سازمان امنیت و همکاری اروپا، منطقه آبستن حوادث خطرناکی می شود. در این راستا ۲۷ اکتبر ۱۹۹۹ بیست روز قبل از برگزاری اجلاس استانبول سازمان امنیت و همکاری اروپا، در یک اقدام تروریستی بی سابقه در پارلمان ارمنستان وازگن سرکیسیان نخست وزیر و کارن دمیرچیان رئیس پارلمان به همراه چهار نماینده دیگر ترور شدند.(۲۴)
برخی ناظران منطقه معتقدند که در سال ۱۹۹۹ بین این اقدام تروریستی در پارلمان ارمنستان و روند صلح قره باغ ارتباط وجود داشت. طرفداران این نظریه معتقدند که عاملان این قتل ها اگر چه عمل خود را به خاطر فساد اجتماعی و فقر اقتصادی در ارمنستان اعلام کرده اند ولی بدیهی است که ترور یک نخست وزیر و رئیس پارلمان که تنها پنج ماه این سمتها را در اختیار داشته اند، به جرم فساد اجتماعی و فقر اقتصادی یک توجیه ساده لوحانه و عوامفریبانه است.
وازگن سرکیسیان و کارن دمیرچیان هر دو از حامیان صلح قره باغ بودند و بنابراین ترور آنها در روند صلح قره باغ اخلال ایجاد کرد. رئیس جمهور ارمنستان با توجه به وضعیت بحرانی بوجود آمده در کشور یازدهم نوامبر ۱۹۹۹ شش روز قبل از اجلاس استانبول سازمان امنیت و همکاری تاکید کرد در اجلاس استانبول هیچ توافقنامه ای پیرامون مناقشه قره باغ امضاء نخواهد شد. بدین ترتیب به نظر می رسد نقشه های آمریکا در این مقطع در خصوص قره باغ نقش بر آب شد. این موضوع نشان داد که دخالتهای بیگانگان معضلات امنیتی منطقه را پیچیده خواهد ساخت.
باید گفت تحولاتی که در چهار ماه قبل از اجلاس نوامبر ۱۹۹۹ سازمان امنیت و همکاری اروپا در خصوص نحوه تعیین رژیم حقوقی قره باغ صورت گرفته بود شاید بیشتر از مسائل مطرح شده پیرامون مناقشه قره باغ از زمان شروع آن در سال ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۸ بود. ولی این موضوع نتوانست هیچ کمکی به حل و فصل مناقشه قره باغ بکند.
ابرقدرتها بویژه آمریکا با توجه به قابلیتهای اقتصادی فراوان که منطقه قفقاز دارند، سعی دارند که هر چه سریعتر این معضل را رفع نمایند ولی آنها توجهی به حل عادلانه مناقشه قره باغ ندارند. آمریکائیها بویژه در سال ۱۹۹۹ برای اجرای طرح دولت مستقل در قره باغ کسی بهتر از آقای علی اف رئیس جمهور کنونی آذربایجان را سراغ نداشتند و اکنون نیز می کوشند تا زمانی که او در مسند قدرت است طرح ایجاد دولت مستقل در قره باغ و عبور خط لوله انتقال نفت باکو – جیحان از خاک ارمنستان را عملی سازند.
با وجود این چنانچه گفته شد هیچ کدام از این نقشه ها در اجلاس ۱۷ و ۱۸ نوامبر سازمان امنیت و همکاری اروپا در استانبول ترکیه عملی نشد. چرا که بحران سیاسی ناشی از اقدام تروریستی ۲۷ اکتبر ۱۹۹۹ در پارلمان ارمنستان اوضاع داخلی این کشور را متشنج ساخت و حتی باعث طرح تهدیداتی از سوی ارتش این کشور شد. در جمهوری آذربایجان نیز مردم این کشور به خوبی از نیات آمریکائیان و ماهیت اقدامات یکجانبه آنها آگاه بودند. اقدامات گذشته واشنگتن در تحریم مالی آذربایجان از طریق تصویب ماده ۹۰۷ کنگره در سال ۱۹۹۲ و متقابلا افزایش کمک مالی بلاعوض به ارمنستان بیش از هر چیز دیگری بیانگر خودخواهی های آمریکا در منطقه قفقاز و سیاست ضد آذربایجانی این کشور است. در سال ۱۹۹۹ افزایش مخالفتهای داخلی در آذربایجان و تصمیم جبهه متحد احزاب مخالف به برگزاری تظاهرات گسترده در آستانه تشکیل اجلاس استانبول سازمان امنیت و همکاری اروپا مجموعا بر سرنوشت روند صلح آمریکایی قره باغ تاثیر گذاشتند و مانع امضاء توافقنامه ننگین صلح قره باغ در اجلاس استانبول شدند که امضاء آن می توانست به منزله یک اشتباه تاریخی جبران ناپذیر باشد.
دو تن از مشاوران عالی رتبه علی اف و نیز توفیق ذوالفقاراف وزیر امور خارجه وقت جمهوری آذربایجان در مخالفت با نظر رئیس جمهور آذربایجان استعفاء دادند. نتیجه اینکه علی اف نیر به مانند کوچاریان یازدهم نوامبر اعلام کرد توافق نهایی با ارمنستان برای حل مناقشه قره باغ در اجلاس استانبول امضاء نخواهد شد. بدین ترتیب در اجلاس استانبول نه تنها توافقنامه ای در مورد قره باغ امضاء نشد بلکه سکوت سنگینی در مورد قره باغ در این اجلاس حاکم شد. بطوری که سازمان امنیت و همکاری اروپا حتی برخلاف اجلاس قبلی مانند اجلاس لیسبون ۱۹۹۶، راهکارهای کلی نیز برای حل و فصل مناقشه قره باغ ارائه نکردند. اما به نظر می رسد آمریکا پس از شکست در اجلاس استانبول نیز شدیدا به دنبال اجرای نیت توسعه طلبانه خود در قفقاز از جمله اجرای طرح دولت مستقل یا عمومی در قره باغ است. در این راستا نیز آمریکا به همراه فرانسه و رژیم صهیونیستی در رای گیری ۱۵ دسامبر مجمع عمومی سازمان ملل در مورد جمهوری آذربایجان به تمامیت ارضی این کشور رای ممتنع دادند. این اقدام درست یک ماه پس از اجلاس استانبول سازمان امنیت و همکاری اروپا صورت گرفت. در هر حال فشارهای افکار عمومی بویژه در ماههای قبل و پس از اجلاس استانبول به همراه استعفاءهای چند شخصیت عالیرتبه سیاسی باعث شد که دولت باکو تاکید کند که مخالف طرح سوم گروه مینسک یا طرح دولت عمومی است. چرا که آن را زمینه ساز استقلال قره باغ می داند. به این ترتیب با اینکه این طرح مورد قبول ارمنستان قرار گرفت ولی مورد قبول جمهوری آذربایجان واقع نشد. این موضوع به نوعی موجب رکود فعالیت گروه مینسک برای حل و فصل مناقشه قره باغ شد. بطوری که تا سال ۲۰۰۱ گروه مینسک طرح جدیدی برای حل و فصل مناقشه قره باغ ارائه نکرد.
با این وجود پس از مذاکرات رهبران جمهوری آذربایجان و ارمنستان در پاریس و کی وست آمریکا در اوایل سال ۲۰۰۱ گفته می شود گروه مینسک طرح چهارمی برای حل و فصل مناقشه قره باغ ارائه داده است و برای تشریح آن رؤسای گروه مینسک چندین بار از منطقه دیدار کرده اند.
به گفته منابع آگاه، طرح چهارم گروه مینسک نیز چندان تفاوتی با طرح دولت عمومی ندارد. در همین راستا واردان اوسکانیان وزیر امور خارجه ارمنستان ۱۰ می ۲۰۰۱ گفت، در اسناد نهایی ارائه شده برای حل مناقشه قره باغ کوهستانی، شهرستان لاچین تحت قلمرو ارمنستان قرار می گیرد. وی گفت در عین حال حضور نمایندگان قره باغ کوهستانی در سفارتخانه و نمایندگیهای سیاسی خارجی جمهوری آذربایجان برای دفاع از منافع ملی خود پیش بینی شده است.(۲۵) در پی افشای جزئیات این طرح، مذاکرات رهبران آذربایجان و ارمنستان پس از مذاکرات کی وست در آوریل ۲۰۰۱، بسیار کند شد. بطوری که مذاکرات برنامه ریزی شده برای ژوئن ۲۰۰۱ در ژنو به مدت نامعلومی به تعویق انداخته شد و پس از آن به بن بست رسید. بدین ترتیب هرگونه خوشبینی ها به موفقیت گروه مینسک برای حل مناقشه قره باغ به یاس تبدیل شده است
بر همین اساس نیز سفر ۱۸ می و همچنین سفر مهم جولای رؤسای فرانسوی، آمریکایی و روسی گروه مینسک به آذربایجان، قره باغ و ارمنستان نتایج ناامید کننده ای داشت. گفته می شود در این سفر جزئیات طرح چهارم گروه مینسک به اطلاع رهبران آذربایجان، ارمنستان و قره باغ رسیده است. اما در پایان سفر، روسای گروه مینسک، نسبت به حل و فصل مناقشه قره باغ ابراز تردید کردند.(۲۶) جالب اینکه پس از این سفر جمهوری آذربایجان ازسرگیری مذاکرات را به تعدیل مواضع ایروان در مناقشه قره باغ مشروط کرد.
نائیرا ملکومیان وزیر امور خارجه جمهوری خود خوانده قره باغ ۲۲ می ۲۰۰۱ تاکید کرد که تنها نتیجه سفر روسای گروه میسنک به منطقه این بود که قره باغ دیگر به آذربایجان باز نخواهد گشت.(۲۷)
این در شرایطی است که طی ماههای آوریل و می ۲۰۰۱، جمهوری آذربایجان و ارمنستان اقدام به برگزاری مانورهای نظامی کردند. همچنین تهدیدات نظامی متقابل میان دو کشور افزایش پیدا کرده است. از اینرو باید گفت شرایط کنونی منطقه قره باغ در حالت نه جنگ و نه صلح و نیز دورنمای نه چندان روشن مناقشه قره باغ، تهدید جدی علیه امنیت منطقه محسوب می شود. بویژه اینکه حیدر علی اف رئیس جمهور آذربایجان دهم جولای ۲۰۰۱ در دیدار با رؤسای گروه مینسک نسبت به تداوم آتش بس ۱۲ می ۱۹۹۴ میان آذربایجان و ارمنستان، ابراز تردید کرد.(۲۸)
غیر از گروه مینسک، دیگران هم طرحهایی برای حل و فصل مناقشه قره باغ ارائه کردند. از جمله می توان به طرح مبادله ارضی اشاره کرد.
این طرح توسط یک محقق آمریکایی بنام پ. گوبل(P.Goble) مطرح شده است که براساس آن بخشی از قره باغ به ارمنستان ملحق می شود، از جمله دالان شوشا و در مقابل دالان مگری به نخجوان، در اختیار جمهوری آذربایجان قرار می گیرد.(۲۹) این طرح نیز گهگاه در مذاکرات رهبران آذربایجان و ارمنستان مطرح شده است.
گوبل سناتور سابق آمریکایی و یکی از رجال بنیاد « دیل کارنگی» می باشد. گوبل با آشنا بودن به علایق ترکیه درنظر دارد در مقابل واگذاری راهروی لاچین، مغری و بخشی از زنگزور را بریده و به خود آذربایجان یا بهتر بگوییم ترکیه بدهد. گوبل پیشنهاد می کند، همزمان منطقه شاهومیان و بخشی از منطقه مارتونی و مارتاگرت به باکو تعلق گیرد.
¬ایده گوبل کارشناسان را به یاد آندره ساخاروف می اندازد. ساخاروف در دسامبر ۱۹۸۸ ایده تبادل اراضی را مبنی بر اینکه آن اراضی که متعلق به ارامنه است اما اکثریت ساکنین آن آذری می باشند به جمهوری سوسیالیستی آذربایجان و آن اراضی که متعلق به آذریها است اما اکثریت ساکنین آن ارمنی می باشد به جمهوری سوسیالیستی ارمنستان اختصاص داده شود، ارائه کرد. ناگفته نماند این ایده تازگی نداشت زیرا بعضی از بلشویکها(مانند سرگئی کیروف) در همان ابتدای تشکیل اتحاد شوروی چنین ایده ای را پیشنهاد نموده بودند. این ایده به سود طراحان و طرفداران پان ترکیسم است.(۳۰)
اولین کسی که طرح گوبل را در ارمنستان بطور رسمی مطرح ساخت، آشوت منوچهریان مشاور رئیس جمهور سابق ارمنستان (لئون ترپتروسیان) بود.
طرح گوبل در صورت اجراء چهره ژئوپلتیکی منطقه قفقاز را به شدت تغییر می دهد. اجرای این طرح ارتباط ایران با ارمنستان را قطع می کند. از اینرو شدیدا مورد مخالفت تهران قرار دارد. در طول مذاکرات سال ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ رهبران آذربایجان و ارمنستان در مورد مناقشه قره باغ، کشورهای غربی بویژه آمریکا تلاشهای آشکار و پنهان بسیاری برای اجراء این طرح کرده اند. چرا که این طرح به نوعی هماهنگ با طرح دولت عمومی یا ایجاد دولت مستقل است.
این طرح با مخالفتهای فراوان در جمهوری آذربایجان و ارمنستان نیز روبرو شده است. زمانی که در خلال مذاکرات رهبران آذربایجان و ارمنستان در سال ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ اخباری مبنی بر بررسی این طرح در مذاکرات صلح قره باغ مطرح شد، اعتراضات گسترده ای مطرح شد که منجر به تکذیب بررسی این طرح در مذاکرات صلح قره باغ از سوی مقامات آذربایجان و ارمنستان شد.
از جمله ولایت قلی اف وزیر امور خارجه آذربایجان ۱۱ آوریل ۲۰۰۱ گزارش برخی از رسانه های خبری در توافق با ارمنستان براساس طرح مبادله ارضی در مذاکرات رهبران آذربایجان و ارمنستان در کی وست آمریکا را تکذیب کرد.(۳۱)
از جمله طرحهای دیگری که برای حل مناقشه قره باغ ارائه شده است، می توان به طرح « دولت وابسته» اشاره کرد، که توسط جان مارسکا(Jhon marseca) سفیر اسبق آمریکا در باکو ارائه شده است و ظاهرا براساس این طرح قره باغ در چارچوب آذربایجان خواهد بود. همچنین مدل قبرس ارائه شده است که طی آن منطقه قره باغ به صورت دوژور(Dejure)(شناسایی رسمی و دائمی)، توسط هیچ دولتی به رسمیت شناخته نخواهد شد اما به صورت دوفاکتو(شناسایی موقت و غیر رسمی) شناسایی می شود.(۳۲)
همچنین مدل چچن ارائه شده که براساس آن پیشنهاد می شود که تصمیم گیری در مورد قره باغ به ۵ سال بعد موکول شود تا شرایط و ذهنیت مردم تغییر کند و همچنین نسل جدیدی از سیاستمداران به قدرت برسند، زیرا از نظر ارائه کنندگان چنین ایده ای، نسل فعلی قادر به حل مشکل نیست.(۳۳) در برخی طرحهای دیگر نیز تاکید شده است که قره باغ به عنوان یک دولت مستقل پذیرفته شود.
با این وجود، این طرحها به علت یکجانبه بودن و عدم انطباق با واقعیات منطقه موفق نبوده اند. نتیجه اینکه مناقشه قره باغ که در حال حاضر مهمترین مشکل امنیتی قفقاز محسوب می شود لاینحل باقی مانده است.
اکنون پس از گذشت ۱۳ سال از آغاز مناقشه قره باغ نه تنها این مناقشه حل و فصل نشده است، بلکه دورنمای آن نیز تیره و تار است. از سال ۱۹۹۹ با آغاز مذاکرات مستقیم روسای جمهور آذربایجان و ارمنستان این امید به وجود آمد که مناقشه قره باغ مسیری نهایی برای حل و فصل را بپیماید. تا جولای ۲۰۰۱ حدود ۲۰ بار رهبران دو کشور مذاکره کردند که سه دور آخر آن در سال ۲۰۰۱، دو بار در پاریس و یکبار در آمریکا برگزار شد. اما برخلاف تبلیغات پیش از مذاکرات، هیچ گونه موافقتنامه ای امضاء نشد.
رابرت کوچاریان رئیس جمهور ارمنستان آوریل ۲۰۰۱ به هنگام بازگشت از مذاکرات صلح قره باغ در کی وست آمریکا در فرودگاه ایروان به خبرنگاران گفت، موضع ارمنستان برای حل و فصل مناقشه قره باغ بر سه اصل استوار است: عدم بازگشت قره باغ به حاکمیت آذربایجان، استقلال قره باغ یا الحاق آن به ارمنستان، تضمین امنیت بین ـ المللی ارامنه قره باغ.(۳۴)
دو هفته بعد واردان اوسکانیان وزیر امور خارجه ارمنستان نیز مواضع کوچاریان رئیس جمهور ارمنستان را تائید کرد. نمایندگان پارلمان ارمنستان نیز در تاریخ ۱۸/۲/۸۰ با صدور بیانیه ای خواهان استقلال قره باغ یا الحاق آن به ارمنستان شدند.(۳۵)
بدین ترتیب مشخص شد که مذاکرات صلح قره باغ همچنان در نقطه صفر قرار دارد و هنوز مسیر طولانی برای حل و فصل این مناقشه در پیش است.
آثار مناقشه قره باغ بر منطقه
به باور کارشناسان، لاینحل ماندن مناقشه قره باغ از ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بر امنیت قفقاز جنوبی تاثیر منفی می گذارد.
از لحاظ سیاسی لاینحل ماندن این مناقشه طی یک دهه گذشته بر بی ثباتی داخلی حکومتها در جمهوری آذربایجان و ارمنستان و حتی تغییر حکومت، انجام تلاش برای کودتا، تاثیر گذار بوده است که این بی ثباتی سیاسی، خود امنیت منطقه را به مخاطره می اندازد.
به عنوان مثال، مناقشه قره باغ اصلی ترین عامل استعفای ایاز مطلب اف در ج. آذربایجان در سال ۱۹۹۱ و لئون ترپتروسیان در ارمنستان در مارس ۱۹۹۷ بود. این مناقشه همچنین مهمترین علت سقوط دولت ایلچی بیگ در سال ۱۹۹۳ و کودتای سرهنگ صورت حسین اف در گنجه جمهوری آذربایجان در سال ۱۹۹۵ و نیز اقدام تروریسستی ۲۷ اکتبر ۱۹۹۹ پارلمان ارمنستان بود که به کشته شدن وازگن سرکیسیان نخست وزیر و کارن دمیرچیان رئیس پارلمان(و قویترین رقیب کوچاریان در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۹۸) منجر شد. در ضمن، این مناقشه در به راه انداختن تظاهرات ضد دولتی در ج. آذربایجان و ارمنستان موثر بوده است. از اینرو باید گفت یکی از عوامل مهم ناامنی سیاسی در قفقاز جنوبی مناقشه قره باغ است. بویژه اینکه لاینحل ماندن این مناقشه از عوامل زمینه ساز دخالت بیگانگان در منطقه قفقاز است و نباید فراموش کرد که حضور بیگانگان در این منطقه از جمله عوامل ناامنی سیاسی در آن محسوب می شود.
از لحاظ اقتصادی نیز مناقشه قره باغ بر امنیت اقتصادی منطقه قفقاز جنوبی تاثیر بسیار منفی می گذارد. چرا که امنیت پیش شرط هرگونه سرمایه گذاری در منطقه است. حال آنکه مناقشه قره باغ عملا این موضوع را سلب کرده است. به طوری که برغم استعدادهای بالقوه وشرایط فوق العاده قفقاز برای سرمایه گذاری، میزان سرمایه گذاری در این منطقه بسیار پائین است. نباید فراموش کرد که یکی از علل متوقف ماندن طرحهای کلان قفقاز نظیر انتقال انرژی به بازارهای جهانی و ایجاد دالان شرق ـ غرب و شمال ـ جنوب، وجود این مناقشه و مشکلاتی است که مناقشه قره باغ ایجاد کرده است.
البته مناقشه قره باغ برناامنی اقتصادی ارمنستان و ج. آذربایجان نیز تاثیر شگرفی گذارده است. ارمنستان تحت تاثیر این مناقشه به نوعی تحت محاصره اقتصادی آذربایجان و ترکیه قرار گرفته است و از مشارکت در طرحهای انتقال انرژی به کنار مانده است و راههای ارتباطی را که از طریق آنها می توانست درآمد سرشاری از ترانزیت کالا داشته باشد، از دست داده است و مجبور است هر سال صدها هزار دلار صرف هزینه های دفاعی کند که می تواند در رشد و توسعه اقتصادی بکار گرفته شود. جمهوری آذربایجان تحت تاثیر مناقشه قره باغ، معادن غنی و مراتع حاصلخیر قره باغ را از دست داده است و ارتباط اش با نخجوان قطع شده است، که هزینه های فراوانی بر دوش اقتصاد جمهوری آذربایجان می گذارد. وجود یک میلیون آواره جنگی بر دشورای وضعیت اقتصادی این کشور افزوده است. آوارگی نه تنها امکان کار و تولید را از این افراد گرفته است، بلکه آنها را به مصرف کننده و طبقه بیکار آذربایجان تبدیل کرده است.(۳۶)
مناقشه قره باغ از لحاظ اجتماعی نیز بر امنیت اجتماعی منطقه قفقاز جنوبی تاثیر می گذارد. از جمله اینکه هر جنگی، آثار مخرب اجتماعی بویژه برای زنان و کودکان دارد و مناقشه قره باغ نیز از این قاعده مستثنی نیست. وجود حدود یک میلیون آواره آذری و به سر بردن آنان در شرایط اسفناک زمینه را برای رشد انواع ناامنی های اجتماعی نظیر گسترش اقدامات غیر اخلاقی و گسترش قاچاق و مصرف مواد مخدر و شیوع بیماریهای مهلک فراهم ساخته است. در عین حال این وضعیت موقعیت مناسبی برای تبلیغ برخی از فرقه های تحریف شده فراهم ساخته است که تحت پوشش بنیادهای خیریه به ترویج عقاید ضاله خود در این مناطق دست می زنند. در این خصوص می توان به گسترش فرقه های ضاله مسیحیت نظیر آوانیتست ها و نیز فرقه ضاله وهابیت و نیز آیین کریشنایی بویژه در میان آوارگان ج. آذربایجان اشاره کرد.
از اینرو باید گفت با درنظر گرفتن همه ابعاد ناامنی، مناقشه قره باغ کوهستانی مهمترین عامل ناامنی در قفقاز است. بنابراین باید تلاش کرد که این مناقشه با توجه به واقعیات منطقه، بدون دخالت بیگانگان و نیز به طریق عادلانه حل و فصل شود. اما در عمل، دخالتهای بیگانگان و حمایت برخی از آنها از ارمنستان شرایط کنونی در مناقشه قره باغ را بسیار ناامید کننده کرده است.
نتیجه گیری
با صراحت می توان گفت که منازعه قره باغ دیگر منازعه ای بین ارمنی های ساکن منطقه مزبور و آذریهای محلی نیست. منازعه قره باغ یکی از بحرانهای بین المللی دوران بعد از جنگ سرد می باشد که تبدیل به زخم مزمنی در کل پیکره سیستم آشفته نظام بین المللی معاصر شده است. بحران قره باغ به خاطـر ماهیت بازیــگران موجود در آن و به لحاظ نوع مسائلی که بوجود آورده و خواهد آورد، بحرانی است که هر روز ابعاد بین المللی آن زیادتر شده و این به نوبه خود حل بحران را سخت تر و پیچیده تر می کند. ریشه های درگیری و مناقشه ارامنه و آذری ها در یکسری متغییرها نهفته است که بیشتر جنبه احساسی و روانی دارد اما متغییرهای عینی و ملموس نیز بی تاثیر در آغاز مناقشه نبوده اند. بدیهی است که در شعله ور شدن، تشدید و تداوم کشمکش فاکتورهای احساسی، روانی و متغییرهای درونی و بیرونی بیشترین نقش را ایفاء می کنند. در رابطه با عوامل درونی تاثیرگذار بر تطویل کشمکش قره باغ می توان به مواردی چون ذهنیت منفی تاریخی، موقعیت ویژه جغرافیایی و ژئوپلتیکی، نقش احزاب و گروههای افراطی و حوادث تلخ تاریخی اشاره نمود. نقش این عوامل در آتش بیاری معرکه و تشدید منازعه انکار ناپذیر است. این متغییرها ضمن اینکه تاثیرگذار بر فرایند کشمکش می باشند بلکه در نوع جهت گیری بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای نیز نسبت به منازعه قره باغ نقش اساسی ایفاء می نمایند. چانچه در مباحث قبلی مطرح شد موقعیت جغرافیایی منطقه قره باغ علاوه بر اینکه جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان را ترغیب و تهییج به تداوم منازعه تا تسلط کامل به منطقه می نماید بلکه عامل مهمی در جلب توجه روسیه، ترکیه، ایران و دیگر بازیگران فرامنطقه ای به این مناقشه محسوب می شود. جهتگیری و رفتار گروهها و احزاب افراطی نیز ضمن اینکه تا به حال حل بحران را با مشکلات عدیده ای مواجه ساخته است بلکه حساسیت کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای را نیز نسبت به نوع جهتگیریهای آنها در پی داشته است. چنانچه اشاره شده روسیه و ایران چندان رضایتی از قدرت گیری جبهه خلق در جمهوری آذربایجان نداشته و نخواهند داشت. موقعی که جبهه خلق در جمهوری آذربایجان قدرت را به دست گرفت این دو کشور با حساسیت فراوان تحولات سیاسی آذربایجان را دنبال می نمودند چرا که نسبت به مواضع جبهه خلق شدیدا بدبین بودند. هم مسکو و هم تهران اهداف جبهه خلق را تهدیدکننده منافع امنیتی و اقتصادی خود در منطقه قفقاز می دانستند. لذا موقعی که جبهه خلق در مسند قدرت بود حداکثر تلاش را برای تعدیل مواضع آن به عمل می آوردند. بدیهی است یکی از اصلی ترین اهرمهای فشار به این جبهه استفاده از بحران قره باغ بود. چنین نگرانی و عدم اطمینان از جانب ترکیه نسبت به گروه تندرو داشناکیسون ارمنستان وجود دارد. ترکها از اینکه داشناکها در ایروان قدرت را بدست گرفته و با طرح ادعاهای تاریخی خود زمینه های چالش و مناقشه با ارمنستان را فراهم سازند شدیدا نگران می باشند، به گونه ای که می توان ادعا نمود یکی از عمده دلایل حمایت ترکیه از جمهوری آذربایجان در مناقشه قره باغ، جدای از قرابت فرهنگی، همین مسئله دفع خطر تهدیدهای احتمالی آینده ارامنه است. بنابرین مسلم می نماید که فاکتورهای درونی در تعامل با منافع بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای نقش منفی و بازدارنده در فرایند حل بحران ایفاء می کنند و طبیعی است چنین نقشی عامل مهمی در تطویل کشمکش محسوب می شود.
ماهیت منازعه و پیامدهای ناشی از آن که بی ثباتی منطقه مهمترین آن می باشد و تاثیرگذاری این بی ثباتی بر امنیت ملی کشورهای منطقه، زمینه های ذینفع بودن این کشورها در بحران قره باغ را فراهم نموده است. طبیعی است که ورود این بازیگران با اهداف و منافع خاص خود و بعضا متعارض هم، ضمن اینکه بر پیچیدگی بحران افزوده است بلکه روند حل بحران را نیز با مشکلات عدیده ای مواجه ساخته است. به جرات می توان ادعا نمود که بنا به دلایل تاریخی و ژئوپلتیکی، سرنوشت آتی این کشمکش با نقش و موقعیت قدرتهای اصلی در این منطقه، بخصوص روسیه، ترکیه و ایران درهم آمیخته است. ضمن اینکه دخالتهای بیگانگان و تعارض ظاهری برخی قواعد بین المللی نیز این روند را هر چه بیشتر پیچیده تر ساخته است.
روسیه مهمترین بازیگر منطقه ای است که در فرآیند بحران قره باغ به ایفای نقش می پردازد. اهدافی که روسیه در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی دنبال می کند و ابزارهایی که برای تحقق این اهداف به کار می گیرد و تلاشی که برای محدود کردن حضور و نفوذ دیگر کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای در منطقه قفقاز به عمل می آورد، بیشترین تاثیر را بر روند بحران قره باغ گذاشته است. علیرغم اینکه توجیه اصلی بازگشت اقتدارآمیز مجدد روسیه به منطقه قفقاز و آسیای مرکزی، ترس از گسترش بی ثباتی های موجود در منطقه به داخل روسیه و نگرانی از تهدیدهای فکری – دینی از سوی ایران و تهدید اندیشه ملی – ترکی از جانب ترکیه اعلام شده است اما، به احتمال قوی مصالح امنیتی و ژئوپلتیکی و منافع اقتصادی و سیاسی تاثیر بیشتری در استراتژی جدید روسیه نسبت به منطقه آسیای مرکزی و قفقاز داشته است. یکی از فاکتورهایی که روسیه جهت حفظ نفوذ خود در منطقه و ممانعت از حضور فعال دیگر بازیگران رقیب بهره گرفته است، بی ثباتی و ناامنی های موجود در منطقه می باشد. روسها معتقدند که وجود ناامنی و بی ثباتی، ضمن اینکه کشورهای تازه استقلال یافته را برای حفظ امنیت خود وابسته به مسکو می کند، از حضور و سرمایه گذاری فعال کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای رقیب ممانعت به عمل می آورد. نتیجتا روسها وجود امنیت و آرامش در منطقه را عاملی برای جلب توجه دیگر کشورها و احساس عدم تعلق و وابستگی کشورهای منطقه قفقاز به مسکو تلقی می کنند. بعلاوه مسکو وجود مناقشه را عامل مهمی برای تحمیل خواسته ها و مطامع خود به طرفین درگیر منازعه تلقی می کند.
بر این مبنا طبیعی است که برآیند استراتژی روسیه در قبال بحران و نحوه نگرش این کشور به ایفای نقش دیگر بازیگران، تطویل مناقشه قره باغ باشد. حتی برخی پا را فراتر از این گذاشته و معتقدند روسیه به عمد مانع از تحقق صلح و آرامش در منطقه می گردد. برای اثبات این مدعا به بهانه تراشی ها و سنگ اندازی های این کشور در مقابل تلاشهای مجامع بین المللی و کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای جهت برقراری صلح و آرامش در مناقشه اشاره می کنند. بعلاوه کمکهای تسلیحاتی روسیه به هر دو کشور جمهوری آذربایجان و ارمنستان را مؤید دیدگاه خود می دانند.
در عین حال پیدایش خلاء قدرت در منطقه با فروپاشی شوروی، احساس قرابت فرهنگی با جمهوری آذربایجان و تاثیر منفی منازعات و بی ثباتی های منطقه قفقاز فاکتورهایی هستند که ترکیه را ترغیب به حضور و ایفای نقش فعال در منطقه و احساس ذینفع بودن در چگونگی سیر، تداوم و یا اختتام مناقشه قره باغ می نمایند. ترکیه ایده آل ترین راه موفقیت سیاستهای پان تورکیستی و تحقق اندیشه های اقتصادی خود را پیروزی جمهوری آذربایجان بر ارمنستان در مناقشه قره باغ و حتی الحاق منطقه زنگزور به جمهوری آذربایجان می داند. لذا برای دستیابی به این اهداف و همچنین بخاطر قرابت دینی و فرهنگی و زبانی با جمهوری آذربایجان، در مناقشه قره باغ بطور علنی از این جمهوری حمایت نموده و ارمنستان را تحت شدیدترین تحریم ها قرار داده است. اما تقابل این سیاست با منافع کشورهایی چون روسیه، ایران، چین و دیگر بازیگران و فشار گروههای لابی متنفذ در کشورهای غربی شرایط را پیچیده ساخته است.
بدیهی است که تقابل و تلاقی منافع ترکیه با منافع دیگر بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای و تاثیر توازن بخش این تقابلات بر طرفین درگیر در مناقشه نقش غیر قابل انکاری در تطویل کشمکش قره باغ دارد. روسیه به خاطر حضور مسلمانان ترک زبان در جمهوریهای خود مختار داغستان، تاتارستان، چچن و اینگوش و دیگر مناطق ترک زبان شدیدا در مقابل سیاستهای ترکیه آسیب پذیر است. چین نیز اصلا رضایتی از تداوم سیاستهای پان– تورکیستی ترکیه در منطقه ندارد چرا که ادامه چنین سیاستی باعث تهییج جدایی طلبی اویغورها در منطقه سین کیانگ خواهد بود. ایران نیز به خاطر داشتن مناطق آذری نشین همجوار با ترکیه و جمهوری آذربایجان، پیگیری سیاست پان تورکیستی را متعارض با امنیت ملی و تمامیت ارضی خود تلقی می کند. با عنایت به اینکه حلقه اتصال ترکیه با منطقه آسیای مرکزی و تحقق اهداف پان – تورکیستی، جمهوری آذربایجان است مسلما درگیری جمهوری آذربایجان با ارمنستان در منطقه قره باغ مانع از تحقق این اهداف خواهد شد. تداوم مناقشه قره باغ یکی از آلترناتیوهای مهم جهت مقابله با سیاستهای پان – تورکیستی ترکیه محسوب می شود و این تقابل و تلاقی سیاستهای ترکیه با منافع دیگر بازیگران بطور اتوماتیک فرآیند حل بحران قره باغ را با مشکل مواجه ساخته است.
با عنایت به اینکه امنیت ملی و تمایمت ارضی ایران تحت الشعاع بحران قره باغ قرار دارد و از سوی دیگر پیدایش خلاء قدرت و پیشینه تاریخی حضور طولانی ایران در منطقه و قرابت فرهنگی و دینی با کشورهای منطقه، فاکتورهای مهییج ایران به حضور در منطقه قفقاز و توجه ویژه به بحران قره باغ به شمار می آیند. هر چند فروپاشی شوروی بزگترین تهدید امنیتی را از مرزهای ایران دور ساخت و فرصتهای نوینی را برای حضور فعال در منطقه نفوذ فرهنگی دیرین خود فراهم نمود ولی این فروپاشی یکسری تهدیدات و مخاطراتی را نیز به همراه داشت. بارزترین این تهدیدات مطرح شدن دوباره خرده ناسیونالیسم، اوج گیری و قومیت گرایی و بی ثباتی های ناشی از فروپاشی و احتمال تسری این بی ثباتی ها و قومیت گرایی به مرزهای ایران است. بنابراین طبیعی است که ایران در اتخاذ مواضع نسبت به تحولات منطقه کاملا جانب احتیاط و ملاحظه را رعایت نماید.
برای ایران هر دو طرف درگیر در منازعه می توانند تحت شرایطی خطرناک و تهدیدآفرین تلقی گردند، هرچند شدت و ضعف آنها نسبت به هم متفاوت است. وجود تحرکات قومی در جمهوری آذربایجان خطر بالقوه ای است که هر لحظه می تواند تمامیت ارضی ایران را به مخاطره اندازد. بدیهی است ایران هیچ علاقه ای به حاکمیت چنین تفکری در جمهوری آذربایجان ندارد. از سوی دیگر ارمنستان نیز تهدیدی بالقوه برای ایران محسوب می شود، بخصوص اینکه برخی معتقدند ارمنستان به نوعی اسرائیل دوم در منطقه و پایگاه نفوذ کشورهای غربی است. علاوه بر این در ارمنستان نیز اندیشه های توسعه طلبی وجود دارد نظیر ادعای ارمنستان بزرگ از سوی داشناکها و دیگر گروههای افراطی ارمنی که بخش آناتولی ترکیه، قسمتهایی از ایران، کل جمهوری آذربایجان و بخشی از گرجستان را شامل می شود. هر چند احتمال موفقیت این اندیشه مثل اندیشه پان ترکیسم ضعیف است، اما در صورت پیروزی بر جمهوری آذربایجان زمینه های طرح چنین ادعائی فراهم خواهد شد.
فروپاشی شوروی زمینه های لازم را برای حضور بازیگران بین المللی در منطقه قفقاز فراهم نمود و بحران قره باغ به خاطر تبعات متعددی که بر منطقه و در نهایت بر نظام بین الملل دارد تشدید کننده این حضور شد. ورود بازیگران فرامنطقه ای با اهداف و نیات متفاوت نه تنها زمینه های رقابت را در منطقه فراهم ساخته است بلکه روند بحران قره باغ نیز تحت الشعاع این رقابتها قرار گرفته است. بازیگران بین المللی برای تداوم حضور خود در منطقه ناگزیر از داخل شدن به ائتلافها و جبهه گیریهای غیر رسمی موجود در قبال بحران قره باغ هستند و این در حالی است که برخی از کشورهای منطقه ای از جمله ایران و روسیه هیچ علاقه ای به حضور بازیگران بین المللی در منطقه قفقاز ندارند و افزایش حضور آنها را محدودکننده دامنه عمل و حتی تهدیدکننده منافع خود تلقی می کنند. چنانچه ایران حضور اسرائیل و آمریکا در منطقه بویژه ایفای نقش در بحران قره باغ را برای امنیت ملی خود خطرآفرین تلقی می کند. روسیه نیز حضور بیش از اندازه سازمان امنیت و همکاری اروپا و ایفای نقش فعال در بحران قره باغ را محدودکننده دامنه فعالیت خود و حتی مداخله در محدوده نفوذی خود به حساب می آورد. اما در مقابل ترکیه و جمهوری آذربایجان حضور بازیگران بین المللی و بویژه غرب را عاملی برای حل سریع بحران قره باغ می دانند و لذا راغب و مشوق چنین حضوری هستند. ارمنستان نیز از حضور فرانسه و یونان به جهت کاهش فشار ترکیه و تعدیل در مواضع آن، استقبال می کند. بدیهی است که حضور بازیگران بین المللی با اهداف و منافع متفاوت و حتی متعارض و ایفای نقش در بحران قره باغ بر پیچیدگی بحران افزوده است و ناگزیر برای حل بحران باید استراتژیهایی تدوین شود که برآورنده منافع تمامی طرفین ذینفع و ذینقش باشد. دستیابی به چنین استراتژی اگر غیر ممکن نباشد مسلما بسیار مشکل به نظر می رسد.
تداوم بحران قره باغ پیامدهای عدیده ای می تواند بر منطقه و نظام بین الملل به همراه آورد. یکی از این پیامدها گسترش سیل آوارگان جنگی به کشورهای همجوار است که هزینه های سنگینی را برای کشورهای منطقه ای ببار می آورد. دوم، تداوم بحران می تواند منجر به تغییر مرزهای بین المللی شود و اگر قرار باشد که در دنیای بعد از جنگ سرد با اتکاء به ادعاها و رخدادهای تاریخی و بکارگیری زور مرزها تغییر کند، بدعتی خواهد شد در منطقه و سایر مناطق جهان که این موضوع تمام نظام بین الملل می تواند به چالش بیندازد. سومین پیامد بحران قره باغ این است که تداوم بحران می تواند باعث گسترش دامنه آن به مناطق همجوار گردد که در آن صورت کشورهای منطقه ای به طور مستقیم درگیر منازعه خواهند شد.
بدیهی است که هر چقدر بر تعداد بازیگران ذینفع و ذینقش در بحران افزوده شود روند حل بحران نیز به همان میزان با مشکلات جدیدتری مواجه خواهد شد. چرا که هر یک از بازیگران براساس اهداف و نیات خاص خود وارد میدان می شوند که یقینا در تعارض و تقابل با منافع و اهداف برخی از بازیگران دیگر می باشد. طبیعی است که این تعارض و تباین اهداف امکان دستیابی به تفاهم را مشکل می نماید. بعلاوه آنچه در این بحران کاملا مشهود است اینکه هر یک از بازیگران تلاش و اقدام دیگری را برای حل بحران، تلاشی جهت حذف یا محدود کننده دامنه عمل خود تعبیر نموده و نتیجتا با واکنش منفی درصدد خنثی سازی تلاشهای آن بر می آید. مسلما تا مقطعی که این سوء نیت حاکم است نباید امید زیادی به حل و اختتام کشمکش داشته باشیم. زمانی امکان تحقق صلح وجود دارد که تعارض و تقابل منافع بازیگران ذینفع و ذینقش در بحران تبدیل به همکاری و اشتراک منافع گردد و در واقع منافع بازیگران در حل بحران بیشتر تامین شود تا تداوم آن.
برای حل بحران تمامی طرفهای درگیر باید به سه واقعیت توجه داشته باشند. اولین مسئله ای که خصوصا ارامنه و در مرحله بعد دیگر بازیگران باید به آن توجه کنند این است که هیچ کدام از آنها به تنهایی توانایی حل بحران را ندارند. دومین مسئله ای که طرفهای درگیر و بخصوص ارمنستان باید مدنظر داشته باشند، واقعیت احترام به تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان است، که بدون توجه به آن هیچ حل و فصلی در مورد بحران قره باغ امکان پذیر نخواهد بود. چرا که آن وضعیت حاصل اعمال سلطه تدریجی بود که دیگر وجود ندارد. سومین مسئله اینکه برای ایجاد جو اعتماد، باید تضمین لازم و حتی بین المللی برای تامین امنیت ارامنه قره باغ صورت بگیرد.(۳۷) اما آنچه باید گفت این است که در شرایط کنونی مسکو درصدد است به نوعی دکترین مونروئه روسی را در منطقه اعمال کند و از نفوذ بازیگران دیگر بخصوص اروپا، آمریکا و ترکیه، در مطنقه قفقاز ممانعت به عمل آورد. دکترین مونروئه برای اولین بار در قرن هیجدهم توسط آمریکا مطرح شد و تاکید کرد که قاره آمریکا مختص آمریکائیان است چنانچه اروپا مختص به اروپائیان است. غرب و ترکیه نیز خواهان بی اثر کردن سیاستهای ایران و روسیه در منطقه هستند و ایران نیز هیچ علاقه ای به حضور بازیگران فرامنطقه ای و بین المللی بویژه آمریکا و اسرائیل در منطقه ندارد و از سوی دیگر درگیر رقابت شدید با ترکیه نیز می باشد. طبیعی است در چنین جوی و با این نوع جهتگیریهای متعارض نمی توانیم امیدوار به حل بحران باشیم. فرآیند حل بحران ضرورتا ایجاب می کند که یک نوع همگونی و هماهنگی در جهتگیریهای بازیگران منطقه، ذینفع و ذینقش، جهت دستیابی به تفاهم به وجود آید و آنها مانع دخالتهای قدرتهای بیگانه در منطقه شوند.
منابع
۱) بهناز اسدی کیا، کتاب جمهوری آذربایجان ، نشر دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی ،ص ۱۶.
۲) علیرضا شیخ عطار، ریشه های رفتار سیاسی در آسیای مرکزی و قفقاز، ص ۸۶.
۳) اینترنت، سایت www.azerb.com.
۴) تقی کرمی، منبع پیشین، ص۱۲.
۵) اینترنت ، روزنامه ۵۲۵، چاپ باکو، ۱۷ اوت ۲۰۰۰، www.525ci.com.
۶) تقی کرمی، منبع پیشین، ص۱۷.
۷) سایت ریاست جمهوری ارمنستان، http:/www.president.am/eng/
۸) رافیک روشندل، کتاب سیاست و حکومت در ارمنستان، ص ۸۹.
۹) سایت نخست وزیری ارمنستان، www.gov.am.
۱۰) رافیک روشندل، منبع پپشین، ص ۷۸.
۱۱) سایتwww.Azrrbaijan virtvw.com / بخش kavabauh.
۱۲) تقی کرمی، منبع پیشین، ص۲۹.
۱۳) بولتن تفاسیر خبری برونمرزی صدا وسیما،نقش تعارض قواعد حقوقی در بحران قره باغ، ۲۳/۲/۷۸، ساعت۱۸:۱۵.
۱۴) سایت رسمی مطالعات در مورد کشتار ارامنه، www.armenian_ genocide.org.
۱۵) منبع پیشین، همانجا.
۱۶) بولتن اخبار وزارت امور خارجه، شماره۷، نمایندگی وزارت امور خارجه در تبریز، ص۶.
۱۷) ایرنا، رای ممتنع امریکا و فرانسه و رژیم صهیونیستی به تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان، ۱۶دسامبر۱۹۹۹.
۱۸) واحد مرکزی خبر، سفر دوره ای روسای گروه مینسک به قفقاز، ۳/۴/۸۰.
۱۹) بولتن تفاسیر خبری برونمرزی صدا وسیما، ارزیابی عملکرد گروه مینسک (قسمت دوم) ۱۲/۸/۷۸ ساعت ۰۸:۰۱.
۲۰) بولتن تفاسیر خبری برونمرزی صدا وسیما، ارزیابی عملکرد گروه مینسک (قسمت چهارم) ۱۵/۷/۷۸ ساعت ۱۸:۳۹.
۲۱) روزنامه ینی آذربایجان، چاپ باکو، سه دستور کار، ۲۲ فوریه ۲۰۰۱.
۲۲) واحد مرکزی خبر، افشاگری رئیس حزب استقلال ملی جمهوری آذربایجان در زمینه مذاکرات قره باغ، ۸/۸/۷۸، ساعت ۲:۲۸.
۲۳) وب سایت سفارت ایران در ارمنستان بخشNews ،www.iranembassy.am ، ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۱، پیرامون کمیسیون آشتی.
۲۴) اتیارتاس، اقدام تروریستی بی سابقه در پارلمان ارمنستان، ۲۷ اکتبر ۱۹۹۹.
۲۵) ایرنا، وزیر امور خارجه ارمنستان، شهر لاچین در قلمرو ارمنستان قرار می گیرد، ۲۱/۲/۸۰ ساعت۶:۰۱.
۲۶) خبرگزاری نویان توپان ارمنستان، پایان دیدار روسای مینسک از ارمنستان، ۲۱ می ۲۰۰۱.
۲۷) خبرگزاری ستارک، اظهارات وزیر امور خارجه قرع باغ، ۲۲ می ۲۰۰۱.
۲۸) ایرنا، انتقاد علی اف از گروه مینسک، ۱۱جولای ۲۰۰۱.
۲۹) دکتر نیکلای هوانسیان، رئیس انستیتو مطالعات شرق شناسی آکادمی ملی علوم ارمنستان، راه حل های مختلف مناقشه قره باغ، فصلنامه مطالعات قفقاز و آسیای مرکزی، شماره ۲۱، بهار ۷۷، ص۲۲.
۳۰) زوری بالایان، انعکاسات زوری بالایان در مورد طرح گوبل، روزنامه آزگ ارمنستان، ۴/۱۲/۷۸، ترجمه سفارت ایران در ارمنستان.
۳۱) تلکس مصاحبه و گزارش برونمرزی صدا وسیما، رد بازگشایی خطوط ارتباطی و مبادله ارضی با ارمنستان از سوی باکو، ۲۵/۱/۷۸، ساعت۱۳.
۳۲) دکتر نیکلای هوانسیان همان منبع، ص۲۳.
۳۳) ایرنا، پیشنهاد مدل چچنی حل و فصل مناقشه قره باغ، ۱۳/۶/۷۹.
۳۴) روزنامه یرگیر، چاپ ارمنستان، شروط حل مناقشه قره باغ از زبان کوچاریان، ۹ آوریل ۲۰۰۱.
۳۵) ایرنا، تاکید نمایندگان پارلمان ارمنستان بر استقلال قره باغ یا الحاق آن به ارمنستان، ۱۹/۲/۸۰.
۳۶) اینترنت، سایت مرکز تحقیقاتی یورو آسیا(http://evrasianews.com/erc/Karbprob.htm)، مقاله Alan f.fogelgvist با عنوان Assessing the Origins of the karabakh conflict
۳۷) تقی کرمی، همان منبع، ص۱۳۷.
دیدگاه خود را بنویسید