حمله قابل پیشبینی باکو به مواضع جمهوری خوانده قراباغ در ۲۸ شهریور۱۴۰۲ (موسوم به جنگ سوم قراباغ )، با تصمیم رهبران این منطقه برای تسلیم، یک روز بیشتر طول نینجامد. بنظر میرسد این رویداد نه تنها به معنای پایان بحران نیست بلکه سرآغاز بحرانهای جدیدی در قفقاز است که توسط بازیگران مداخله گرا طراحی شده است. از منظر افکارعمومی، سؤالات متعدد درباره چرایی تسلیم قراباغ، تبعات آن، عملکرد بازیگران، چشم انداز بحران و نهایتاً راهکار پیش ِروی ایران وجود دارد. در این خصوص ۱۴ نکته قابل طرح است:
۱. نقطه آغازین فرایند تسلیم قراباغ در واقع از سال ۲۰۱۸ با وقوع انقلاب رنگین امریکایی در ارمنستان، همزمان شروع پروژه مقاومت زدایی از ارامنه قراباغ از طریق حذف چهرههای مطرح سیاسی و نظامی، پروژه جنگ ۲۰۲۰ و نهایتاً تأکید نیکول پاشینیان بر تعلق قراباغ به باکو در پراگ در مهر ۱۴۰۱، صورت گرفت.
۲. در اینکه چرا پاشینیان با چرخش ۱۸۰ درجه در مواضعاش بر تعلق قراباغ به باکو تأکید کرد، دو دیدگاه وجود دارد: دیدگاه اول معتقد است که پاشینیان با چشم پوشی از قراباغ و کریدور تاریخی لاچین (حدفاصل قراباغ با ارمنستان)، میکوشد برای همیشه ابزار فشار و بهانه جویی باکو و آنکارا برای احداث کریدور جعلی زنگزور (دالان تورانی ناتو) را از بین ببرد و آنها را به شناسایی ارمنستان با مساحت ۲۹۸۰۰ کیلومتر مربع در پیمان آتی صلح مجاب سازد. دیدگاه دوم اقدام پاشینیان را به تبعیت از درخواستهای لندن، تل آویو و واشنگتن برای اخراج نظامی روسیه از قفقاز (پایان ماموریت صلح بانی مسکو) و درادامه رفتارهای ضدروسی دولت ایروان (پروندهای ICC، پیمان امنیت دسته جمعی، اتحادیه اوراسیا و جنگ اوکراین) ارزیابی میکنند. ضمن اینکه اشتباهات متعدد مسکو در قفقاز که از یک دهه پیش شروع و در سه سال اخیر شدت یافته، توجیه لازم را برای رفتارهای دولت ایروان فراهم ساخته است.
۳. از نظر روسیه، پاشینیان در ارمنستان، مسیر زلنسکی در اوکراین را طی میکند. پاشینیان از سال ۲۰۱۸ تیمی عمدتاً سوروسی را کنار هم آورده است که در روسیه ستیزی اشتراک و اصرار دارند؛ اما برخورد مسکو با این مسأله بویژه پس از جنگ اوکراین، «هیجانی، یکجانبه، مبتنی بر عدم تعامل، انتقام جویانه، فاقد مؤلفههای راهبردی و بلند نگرانه» بوده است. رفتارهای اشتباه روسیه از یک سو باعث تقویت کارگزاری باکو – آنکارا به نیابت از ناتو با محوریت لندن و رژیم صهیونیستی و فتنههای آنها در قفقاز و از سوی دیگر «تغییر روسیه از متحد به خائن» در منظر افکار عمومی ارمنستان، شده است. با توجه به رویکردهای باکو و تفلیس، چشم انداز طبیعی این روند اخراج یا تضعیف شدید روسیه در قفقاز بمانند بالکان است.
۴. ارامنه قراباغ نه تنها قربانی رویکرد پاشینیان و اشتباهات قفقازی روسیه شدهاند، بلکه اغلب کشورهای غربی، در قبال دریافت امتیازات ویژه نفت و گاز از باکو، از حقوق تاریخی و امنیت آنها چشم پوشی کردند. علی اف در سه دهه اخیر برای رساندن نفت باکو به اروپا از طریق سه خط لوله «قفقاز جنوبی»، «تاناب» و «تاپ»، بیش از سی میلیارد دلار از جیب مردم جمهوری آذربایجان هزینه کرده است. در واقع معادله «رُجحان نفت بر حقوق بشر» در قاموس غرب، اینجا هم نمایان گردید.
۵. مهمترین دغدغه باکو و آنکارا در حال حاضر، نگرانی از احتمال سقوط دولت پاشینیان است. به همین دلیل توافقی در پشت پرده بود که جنگ سوم قراباغ بیش از یک روز ادامه پیدا نکند. با انسداد کریدور لاچین از ۹ ماه پیش و تسلیم قراباغ، توافقنامه ۲۰۲۰ مسکو در عمل فروپاشیده است. سقوط احتمالی دولت پاشینیان نیز میتواند خط بطلانی بر همه توافقات آشکار و پنهان طرفین بکشد؛ بنابراین باکو و آنکارا همانطور که برای پیروزی پاشینیان در انتخابات زودهنگام پارلمانی خرداد ۱۴۰۰ تلاش کردند، برای جلوگیری از سقوط وی نیز تلاش میکنند.
۶. هدف باکو، جابجایی اجباری و پاکسازی قومی کامل ارامنه از قراباغ است. علیرغم ادعاهای پررنگ و لعاب علی اف در خصوص تضمین امنیت ارامنه قراباغ، واقعیت این است که تک قومی بودن رویکردهای باکو و قرار گرفتن آن در مَدار پان تورانیسم، باعث شکلگیری «ماشین رسمی نفرت پراکنی و اقلیت سیتزی» در این کشور شده است. وضعیت سرکوب اقلیتها بویژه تالشان از جمله قتل رهبران و نسل کشی فرهنگی آنها موید این موضوع است. دستگاه رسمی باکو سالها بطور ویژه به نفرت پراکنی در خصوص ارامنه اقدام کرده است. هدف از نامگذاری جنگ سوم قراباغ به عنوان «عملیات ضدتروریستی» که با سانسور شدید اخبار و از بین بردن زیرساختهای ارتباطی این منطقه همراه است، «دهشت افکنی، جابجایی اجباری و پاکسازی قومی ارامنه به عنوان یکی از ساکنان بومی قراباغ» میباشد. از این منظر، تکرار جنایتهای بینالمللی بوقوع پیوسته در جنگ کوزوو نظیر «ناپدیداری اجباری و بارداری اجباری به عنوان بخشی از برنامه نسلکشی» توسط باکو و تکفیریهای ملبس به یونیفورمهای ارتش آن در قراباغ، محتمل است.
۷. الهام علی اف در اثنای جنگ ۲۰۲۰ (جنگ دوم قراباغ) اذعان کرد که ۷۵ درصد ساکنان قراباغ، ارمنی هستند، اما لغو خودمختاری قراباغ که یک رویه تاریخی در دوران تزارها و شوروی بوده است، نشان داد که وی در عمل اعتقادی به امنیت و حقوق ارامنه قراباغ ندارد. چه اینکه، ارامنه قراباغ بلحاظ حقوق بینالمللی، مردمان بومی محسوب میشوند و اعطای خودمختاری به آنها، از حقوق مصرّح براساس «کنوانسیونهای مردمان بومی» میباشد؛ اما هدف باکو در وهله اول، تقلیل تعداد ارامنه قراباغ از طریق جابجایی اجباری آنها به ارمنستان، انتقال بقیه آنها از ۵ شهر مهم منطقه خودمختار قراباغ به شهر خانکندی (استپانکرت) و تجمیع نمادین آنها در این شهر، و نهایتاً استحاله یا پاکسازی آنها میباشد. از این منظر بمانند سرزمینهای آزاد شده سال ۲۰۲۰، باکو و آنکارا استقرار تکفیریها، غیرشیعیان، ترکمنهای وابسته به آنکارا، و صهیونیستها در مناطق تخلیه شده قراباغ را درچارچوب راهبرد نئوعثمانی تغییرات دموگرافیکی در منطقه دنبال میکنند؛ طرحی که پیش از این توسط آنکارا در بخشهایی از شمال سوریه و کرکوک عراق اجرا شده است.
۸. آیا از بازگشت قراباغ به جمهوری آذربایجان باید خوشحال شد؟ از دید حقوقی، مواضع اصولی تهران و از منظر مردم مسلمان و عزیز جمهوری آذربایجان که بخشی از مردم ایران فرهنگی هستند، باید خرسند بود؛ اما از منظر رفتارهای دولت تحت الحمایه باکو، خیر. چرا؟ چون که تجربه جنگ ۲۰۲۰ نشان داد که در پوشش آزادی اراضی، طرح سیطره رژیم صهیونیستی در ابعاد وسیع دنبال میشود. در واقع مردم جمهوری آذربایجان از چاله ارامنه به چاه صهیونیستها میافتند. در جنگ سوم قراباغ نیز اغلب سلاحها توسط رژیم صهیونیستی تأمین شد، این رژیم رو به افول، راهبرد تبدیل جمهوری آذربایجان به «پایگاه منطقهای صهیونیسم» را دنبال میکند و دغدغه تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان و مسلمانان این کشور را ندارد.
۹. یکی از تبعات جنگ سوم قراباغ و تسلیم این منطقه، شکلگیری قدرت کاذب در دولتمردان باکو و تشدید شیعه ستیزی در این کشور خواهد بود. این پروژه بویژه از سال ۲۰۰۳ با مشارکت ترکیه، وهابیسم و صهیونیسم از طریق نفرت پراکنی علیه تشیع و مرجعیت، توسعه وهابیت و گروههای تبشیری مسیحی در قالب باصطلاح چندفرهنگ گرایی، تحریف تشیع در قالب باصطلاح اسلام مدل آذربایجانی، تصویب قوانین ظالمانه، حبس و قتل فعالان شیعی، اختناق علیه گروهها واحزاب، رقیب تراشی علیه گروههای شیعی و غیره دنبال میشود. تصاعد شیعه ستیزی پس از جنگ دوم قراباغ (۲۰۲۰) نشان داد که دولت باکو به عنوان کارگزار رژیم صهونیستی و ناتو، تشیع را مانع فتنه ژئوپلیتیکی دالان تورانی ناتو میداند؛ بنابراین، روند شیعه ستیزی پس از جنگ سوم قراباغ نیز تشدید خواهد شد.
۱۰. برای اولین باراندیشکده «امریکن اینترپرایز» اردیبهشت ۱۴۰۰ در تحلیلی به قلم «مایکل روبین»، الهام علی اف را «صدام حسین جدید» منطقه خواند. از نظر لندن و ناتو، با توجه به ابعاد گسترده سیاست ایران ستیزی دولت باکو که در «کتب درسی، جعل تاریخ و ایجاد ساختارهای قوم محور ضدایرانی»، نمود دارد، الهام علی اف بویژه با توجه به ویژگیهای شخصیتیاش، پتانسیل تبدیل شدن به یک «صدام حسین جدید» را دارد. تداوم و تعمیق امتیازاتِ ویژه باکو به رژیم تل آویو و انبوه اقدامات امنیتی، جاسوسی و خرابکارانه این رژیم علیه ایران از مبدا جغرافیای جمهوری آذربایجان؛ همکاری ضدایرانی باکو با منافقین، خاندان بارزانی و پهلوی برای ایجاد اغتشاشات؛ تروریستی خواندن تهران توسط وزارت جنگ باکو علیرغم مشارکت سازماندهی شده چند تبعه باکو در حادثه تروریستی شاهچراغ، مداخله علی اف در امور آذریهای ایران و… ، همگی نشان میدهد که بر خلاف رویکرد مردم جمهوری آذربایجان، الهام علی اف در مَدار جبهه متخاصم با ایران قرار گرفته است. جنگ سوم قراباغ همزمان با پایان ضرب الاجل ایران به عراق برای خلع سلاح گروههای معاند کُرد و برنامهریزی ضدانقلاب برای ایجاد اغتشاش از طریق انفجارهای انبوه اجرا شد. درحال حاضر هم باکو برای پیشبرد فتنه ژئوپلیتکی دالان تورانی ناتو و اشغال سیونیک، نه تنها برای اغتشاشات در ایران، لحظه شماری میکند بلکه از انجام کمکهای رسانهای، سیاسی، امنیتی و نظامی به جبهه ضدانقلاب دریغ ندارد.
۱۱. پس از تسلیم قراباغ، طراحان فتنه «دالان تورانی ناتو»، امیدوار هستند که با اعطای باصطلاح مشوقهای اقتصادی و پیگیری جایگزینی زیرساختهای انرژی آذری با روسی در ارمنستان، پاشینیان را مجاب سازند که با واگذاری دالان، حداقل با محوریت استقرار ناظران اروپایی بجای ناظران روسی، موافقت نماید. این در شرایطی است که بیش از دو سال مقاومت پاشینیان در مقابل واگذاری کریدور فراسرزمینی، نشان میدهد که وی بخوبی میداند که حتی اگر کریدور تحت حاکمیت ایروان هم باشد، شکلگیری آن در آینده، زمینه تداوم چشمداشتهای ارضی باکو به سیونیک با ادعای «حق ارتفاق»، را تشدید خواهد کرد وایده تثبیت تمامیت ارضی ارمنستان با ۲۹۸۰۰ کیلومتر شکست خواهد خورد. ضمن اینکه، با توجه به «اوضاع و احوال» پس از تسلیم قراباغ، عقب نشینی احتمالی پاشینیان، تیر خلاص را به دولت وی خواهد زد.
۱۲. باکو برای اجرای کریدور جعلی زنگزور، بموازات پیگیری «پلان بیِ» مثبت، مبنی بر تقویت ظرفیت ترانزیتی خط ریلی باکو – تفلیس – قارص، و در دستورکار نگه داشتن یادداشت تفاهم اسفند ۱۳۹۹ با تهران مبنی اتصال به نخجوان از طریق ایران، منتظر «نتایج فعالیت لابیهای خود در تهران» و همچنین «نتایج تحرکات لندن و تل آویو برای ایجاد اغتشاشات در ایران» است. موضع سخنگوی وزارت امور خارجه و وزیردفاع کشورمان مبنی بر عدم وقوع جنگ و چند مورد دیگر، به فاصله اندکی قبل از شروع جنگ سوم قراباغ، این گمانه را تقویت کرد که معضل مشاوران غیرخبره و به طور کلی مساله تأثیر منفی لابیها، همچنان در سیاستهای قفقازی ایران ادامه دارد. باکو در قالب دیپلماسی خاویاری (دلاری) در بیش از ۲۰ کشور مهم جهان، به ایجاد لابی اقدام کرده است که بدلایل مختلف، کانون آنها در ایران قرار دارد. محور فعالیت لابیهای قومی و دلاری باکو در ایران، نفوذ در سطوح تصمیم ساز و تصمیم گیر، و همچنین «سانسور، تقلیل، تقطیع و توجیه» سیاستهای باکو در «پنج حوزه شیعه ستیزی، ایران زدایی، تحریف تاریخ، قوم گرایی و اسرائیل پرستی» بمنظور «تطهیر خاندان علی اف» میباشد؛ از منظر تاریخی، با توجه به تهدیدات بنیادین ژئوپلیتیکی، فرصتی برای انفعال کشور در حوزه قفقاز نیست، بنابراین پاکسازی این لابیها، باید به دستورکار جدی نهادهای ذیربط تبدیل شود.
۱۳. براساس مشورتهای رژیم تل آویو و لندن، طرح نظامی باکو و آنکارا برای اجرای فتنه «دالان تورانی ناتو» به احتمال زیاد بر ناحیه جرموک استان وایوتس دزور Vayots Dzor در شمال استان سیونیک و همچنین بر جبهه نخجوان که اردوغان سوم شهریور ۱۴۰۲ (سالروز اشغال شمال و جنوب ایران توسط متفقین در ۳ شهریور ۱۳۲۰) از آنجا دیدار کرد، خواهد بود. به سه دلیل؛ اول: ناحیه جرموک ارمنستان، کمترین فاصله (حدود ۳۰ کیلومتر) را میان جمهوری آذربایجان با نخجوان دارد که حدود ۷ کیلومتر آن هم در تجاوز نظامی باکو به ارمنستان در شهریور ۱۴۰۱ اشغال شده است، و در حال حاضر قوای نظامی باکو در ۴. ۵ کیلومتری جرموک مستقر هستند. دوم: منطقه مذکور کیلومترها دورتر از مرز ایران و ارمنستان است و بزعم البته اشتباه طراحان، این فاصله حساسیت تهران را کم میکند. سوم: ایجاد دالان از جرموک، با تقسیم ارمنستان به دو بخش شمالی و جنوبی، زمینه تجزیه استان سیونیک ارمنستان و اجرای طرح ترکیه یعنی استقرار باصطلاح «جمهوری ترک زنگزور» در این منطقه و تغییر بافت قومی آن را فراهم میسازد. ترکیه با نقض صریح منشور سازمان ملل، از تیر ۱۳۹۹ نمانیدگی باصطلاح جمهوری ترک زنگزور را در آنکارا تأسیس و رئیس جمهور آن را هم تعیین کرده است؟!
۱۴. نهایت سخن، کریدور جعلی زنگزور (دالان تورانی ناتو) علیه ایران در جنبههای ژئوپلیتیکی، ژئواکونومیکی، ژئوکالچرال (شیعه ستیزی در قفقاز)، پیشبرد پان تورانیسم انگلیسی، اجرای فتنه اقلیمسازی در کنار مرزهای شمالی ایران، ایجاد معضل آوارگان ناشی از اشغالگری باکو و توسعه ناتو در منطقه که همگی پیش از این در چندین تحلیل از جمله «دالان تورانی ناتو؛ توطئه مشترک ناتو صهیونیسم بینالمللی علیه ایران، روسیه و چین» تشریح شده است، منافع حیاتی ایران را هدف قرار داده است. این فتنه ژئوپلیتیکی، جنسی از جنس تکانههای تاریخی و تحولاتی مانند جدایی بحرین از ایران را دارد. در چنین شرایطی تهران، توامان به سه اقدام میتواند دست بزند. اول در ادامه رویکرد قاطع خود که ارسال هشدارهای رسمی به طرفها، برگزاری رزمایشها و افتتاح کنسولگری قاپان موید آن بود، باید در صورت اصرار طرفین بر فتنهگری، به اقدامات پیشدستانه منطبق براصول منشور سازمان ملل دست بزند. دوم: برخلاف تصور طرفها، ایران از حقوق تاریخی و همچنین قدرت بنیادین برای تغییرات اساسی در تحولات قفقاز برخوردار است که لازمه اجرای آن، اجماع است؛ بنابراین ضروری است با زدودن لابیهای باکو و آنکارا، ضمن یادآوری سرنوشت صدام و تجارب جنگ سوریه، فاز اجرایی طرحهای جدید و کلان کنشگرانه برای تضمین خط قرمز اعلام شده از سوی مقام معظم رهبری (مدظله العالی) مبنی بر عدم تغییرات ژئوپلیتیکی و مرزی شروع شود. سوم: بموازات رایزنیها با روسیه، چین، هند و ارمنستان، راهکارهای تهران برای اتصال ج. آذربایجان به نخجوان (راه ارس) و همچنین انتقال انرژی آسیای مرکزی به اروپا از مسیر ایران با توجه به غیرممکن بودن انتقال خط لوله از بستر دریای کاسپین از منظر حقوقی و زیست محیطی، ارایه و پیگیری شود.
پایان
بسیار عالی و حرفه ای به زوایای آشکار و پنهان موضوع پرداخته شده است. درود بر شما