منطقه قفقاز جنوبی از سه کشور جمهوری آذربایجان ،ارمنستان و گرجستان تشکیل شده است . مناقشه قراباغ از سال ۱۹۸۸،یعنی سه سال قبل از فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی شروع شد. منطقه قراباغ در درون اراضی جمهوری آذربایجان قراردارد و مرز زمینی با ارمنستان ندارد و کوتاه ترین فاصله اش به ارمنستان از سمت دالان لاچین می باشد.این منطقه ۷۵ درصد جمعیتش قبل از شروع مناقشه ارمنی نشین بوده اند و ۲۵ درصد اش آذری ها بودند که بعد از شروع مناقشه که منطقه تقریبا یکدست ارمنی نشین شده است.

مناقشه ای که بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان شروع شد تا سال ۱۹۹۴ادامه پیدا کرد، غیر از خود قراباغ که اساسا یک ولایت خود مختار بود، هفت شهرجمهوری آذربایجان شامل فضولی، آقدام ، زنگیلان ، جبراییل ، لاچین ،شوشا وکلبجر توسط جدایی طلبان قراباغ اشغال شد و آتش بسی از سال ۱۹۹۴ برقرار شد.

در طول جنگ اول قراباغ، سیاست ایران دفاع از تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان بود . ایران غیر از کمک های بی دریغ و پدرانه خود به جمهوری آذربایجان در زمینه های اقتصادی و انرژی و کمک های بشردوستانه ای زیادی به این جمهوری نوپا انجام داد .افزون بر این برای اتصال جغرافیایی بخش اصلی خاک جمهوری آذربایجان به نخجوان تلاش های زیادی کرد.

ورود نظامی ایران در جریان جنگ اول قراباغ در منطقه از سه طیف قابل بررسی است:

۱-انتقال مجاهدین افغان از افغانستان به قراباغ بود که به شکل حدود ۵ هزار نفر از مجاهدین به قره با غ وارد شدند .

۲-ورود نظامی مستقیم به بخش هایی از اراضی جمهوری آذربایجان وجلوگیری از پیش روی نیروهای ارمنی بود. این اقدام ایران عاملی مؤثر در جلوگیری از کشتار محمتل آذری ها در منطقه زنگیلان و جبراییل شد .

۳- ایران برای کمک به جمهوری آذربایجان اردوگاه های نظامی و آموزشی درباکو و ماساللی و همچنین در تعدادی دیگر ازمناطق این کشور ایجاد کرد. درمرحله اول هفت هزار نفر از جوانان جمهوری آذربایجان در این اردوگاه ها آموزش دیدند و ایران تسلیحاتی را در اختیار این جمهوری نو پا قرار داد. جمهوری آذربایجان از بابت این تسلیحات۵۰ میلیون دلار بدهکار است که تا به امروز این بدهی تسویه نشده است. این نکته را از این جهت عرض کردم که دوستان استحضار دارند که الان در جمهوری آذربایجان اساساً در طی ۳۰ سال گذشته، ایران همواره متهم به حمایت از ارمنستان بود و این نکته‌ای است که به هر حال به صورت سیستماتیک، توسط جمهوری آذربایجان پیگیری شده و اهدافی دنبال شده که با مباحث قومگرایی ارتباط دارد.

بعد از جنگ اول قراباغ یعنی بعد از این که آتش بس در سال ۱۹۹۴ برقرار شد، بعد از آن هم ایران همیشه حامی آذربایجان بوده، و در عین حال بارها اعلام آمادگی کرده برای کمک به حل مناقشه‌ی قراباغ ، ولی مقامات آذربایجان گفته‌اند که گروه مینسک به ریاست آمریکا و فرانسه و روسیه دارد مناقشه را حل می‌کند و نیازی به میانجی‌گری ایران نیست. حتی در این فاصله‌ی زمانی از سال ۱۹۹۴ تا سال ۲۰۱۹ در دو مقطع ایران پیشنهاد داد که از طریق طرح مشترکی که ایران با پاکستان و در یک مورد با ترکیه همکاری داشته باشند و قراباغ را آزاد بکنند که حیدر علی اف رئیس جمهور وقت جمهوری آذربایجان این طرح را نپذیرفت. طرح مقاومت قراباغ هم که از سمت ایران مطرح شده بود که در غالب یک گروه مقاومت، قراباغ آزاد باشد، از سمت جمهوری آذربایجان حل نشد. بنابراین جمهوری آذربایجان ظاهراً به آن شدتی هم که الان آقای الهام علی‌اف در جلوی دوربین‌ها ظاهر می‌شود، خیلی هم دغدغه قراباغ را نداشته است .

نهایتاً در سال ۲۰۲۰ شاهد بودیم که یک جنگ ۴۴ روزه در منطقه شروع شد و تبعاتی این جنگ داشته است که در ادامه اشاره خواهیم کرد. نکته‌ی مهمی که وجود دارد این است که در طول ۲۶ سال مذاکراتی که جمهوری آذربایجان و ارمنستان در قالب گروه مینسک داشتند، چه اتفاقی افتاد؟ فهمیدن نتایج مذاکرات، و مقایسه‌ی خروجی مذاکرات با خروجی جنگ ۴۴ روزه، نکته‌ی بسیار کلیدی در درک تحولات شمال غربی ایران و به ویژه قفقاز است.

ببینید در جریان مذاکراتی که بیش از صد دور میان روسای جمهور آذربایجان و ارمنستان و همچنین وزیران امور خارجه‌ی دو کشور برگزار شد و این مذاکرات در شهرهای مختلف در ژنو ، در وین در بخارست، پاریس، آستانه و سوچی و جاهای مختلف برگزار شد جو مذاکرات همواره صمیمانه بود. عکسهایی که از اسکی سواری مشترک آقای سرژ سرکیسیان رئیس جمهور سابق ارمنستان با آقای الهام علی‌اف منتشر شد، نشان می داد که مذاکرات در فضای بسیار صمیمانه و ظاهراً برادرانه برگزار می شود و با مواضع اخیر الهام علی اف خیلی فاصله داشته است .

در این مذاکرات، ببینید اختلاف اصلی بر سر رژیم حقوقی قراباغ بود، نه هفت شهر خارج از قراباغ. ارمنستان اعلام می‌کرد که هفت شهر را آماده است آزاد کند به شرط این که همزمان منطقه‌ی قراباغ رژیم حقوقی اش مشخص بشود. البته درمورد شهر لاچین و کلبجر یعنی دو شهری که نقش دالانی در ارتباط زمینی ارمنستان و قراباغ دارند، مذاکرات پیچیده تر بود . آن دوتا شهر هم ارمنستان نمی‌گفت که من آزاد نمی‌کنم، می‌گفت که یک دالانی باید به آن شهر باز بشود، که ما بتوانیم تضمین شده با قراباغ ارتباط داشته باشیم. بنابراین در مذاکراتی که در ۲۶ سال جریان داشت، روی آزادی هفت شهر اشغالی، به نوعی توافق بود فقط گره‌ی مذاکرات در بحث قراباغ بود. چون ارمنستان می‌گفت باید همزمان باید کریدور و رزیم حقوقی قراباغ مشخص بشود. جمهوری آذربایجان می‌گفت که نه. اول این مناطق آزاد بشود و بعد در واقع سایر مسایل پیگیری شود.

این خروجی مذاکرات که در اسناد مذاکرات منعکس شده و حتی در برخی از رسانه‌ها و یا توسط خود جمهوری آذربایجان در این سال‌ها منتشر شده است را وقتی مقایسه می‌کنیم با آن چیزی که بعد از جنگ ۴۴ روزه اتفاق افتاد، نتایج قابل تاملی می گیریم. در جنگ ۴۴ روزه هم همان ۷ تا شهر آزاد شده یعنی هفت شهری که با صلح با ارمنستان حاضر به آزادی آنها بود، با جنگ آزاد شدند ولی رژیم قراباغ نه تنها مشخص نشد هیچ بلکه به خاطر استقرار نیروهای صلح بان روسی، موقعیت قراباغ بسیار پیچیده شده است از منظر چشم‌انداز. یعنی مشخص نیست که قراباغ آخرش به دامن جمهوری آذربایجان برگردد یا نه؟ این دفعه دیگر، طرف جمهوری آذربایجان در قراباغ ، ارمنستان نیست، طرفش روسیه است. روسیه هم عملکردهای مشخصی معمولاً در مورد این گونه مناطق دارد. یکی از این نمونه های استان کالینگراد بود، در نزدیک‌های دریای بالتیک، که روسیه آن را به عنوان استان خودش اعلام کرده است در حالی که هیچ اتصال جغرافیایی به روسیه ندارد. یکی دیگر در سواستوپول بود که در ساحل دریای سیاه قراردارد . منطقه‌ی برون گان قراباغ هم می‌تواند در آینده‌ی نه‌چندان دور به یک استان یا ولاست برون گان روسیه تبدیل شود کما این که از حالا روس‌ها شروع کردند و برای ساکنان قراباغ دارند تابعیت روسی می‌دهند. همان کاری که در مورد آبخازیا، روسیه در سال ۲۰۰۸ انجام می‌داد. بنابراین برخلاف ادعایی که آقای الهام علی‌اف سرمست از یک پیروزی ساختگی مطرح می‌کند. در عملیات ۴۴ روزه‌، قراباغ سرنوشتش مشخص نشده و آزاد نشده. غیر از دوتا شهر هادروت و شوشا. و آن ۷ شهری هم که آزاد شده، از طریق مذاکره قابل آزادی بوده است. ضمن این که الان قراین جدی وجود دارد که هفت شهری هم که آزاد شده است ظاهراً از دست جدایی‌طلبان ارمنی قراباغ آزاد و در دست رژیم صهیونیستی، ترکیه اخوانی و گروه های تکفیری‌ها قرار گرفته است. یعنی ماهیت اشغال در منطقه بنوعی باقی مانده است و فقط عاملان اشغال به نوعی در واقع عوض شده اند. بنابراین از این منظر جنگ ۴۴ روزه‌ یک پروژه بوده است. تا زمانی که از این منظر بحث پروژه بودن قراباغ را مورد توجه قرار ندهیم نمی‌توانیم یک ارزیابی واقع‌بینانه، از تبعاتی که در امنیت ملی ما بر حوزه‌های ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی و ژئوکالچرال دارد، نخواهیم داشت.

آنچه که مشخص است این است که این پروژه یک پروژه‌ای بوده که توسط یک بازیگر وابسته یعنی جمهوری آذربایجان که اراده‌ی از خودش ندارد و یک بازیگر ناراضی از وضع موجود یعنی ترکیه و یک بازیگر فرصت‌طلب یعنی رژیم صهیونیستی برنامه‌ریزی شده. ببینید، در طی آن ۲۶ سال، هرگاه که جمهوری آذربایجان میخواست بخشی از این اراضی را آزاد کند، و نقض آتش‌بس پیش می‌آمد، یک اجماع شدیدی در اروپا، آمریکا و برخی از کشورها بود که مانع جمهوری آذربایجان بشوند، و جمهوری آذربایجان فوراً از سمت این کشورها تنبیه می‌شد و نهایتاً هیچ اقدامی را از بُعد نظامی نمی‌توانست انجام دهد. اما در جنگ ۴۴ روزه آنها یا موضع حمایتی گرفتند یا موضع سکوت . چرا؟ اینجاست که بحث نقش رژیم صهیونیستی مشخص می‌شود.

نقش رژیم صهیونیستی در جنگ ۴۴ روزه‌ قراباغ را می‌شود در چند طیف بررسی کرد. مهمترین نقش رژیم صهیونیستی در جنگ ۴۴ روزه، بحث اجماع سازی بود. یعنی چی؟ یعنی این که رژیم صهیونیستی در قبال تعهداتی که از جمهوری آذربایجان و شخص الهام علی‌اف گرفته یک تعهد مهمی را داده و آن هم این است که رضایت اروپا و آمریکا و قدرت‌های مؤثر دیگر را برای این که جمهوری آذربایجان در منطقه عملیات نظامی انجام بدهند را اخذ کرده است. من یک مقدمه‌ای قبل از این که به این بحث اجماع سازی رژیم صهیونیستی و عموماً بحث امتیازاتی که از جمهوری آذربایجان خواسته است، وارد بشوم، این را مطرح می‌کنم که مجموع تحرکات رژیم صهیونیستی در جمهوری آذربایجان عمدتاً در قالب نظریه‌ی موازنه‌ی تهدید آقای استفان والت قابل مطرح است. به چه معنا؟ما می‌گوییم در روابط بین الملل و در ارزیابی سیاست خارجی کشورها، ۳ تا عمدتاً نظریه‌ی موازنه‌ی قدرت، نظریه‌ی موازنه‌ی منافع، ونظریه‌ی موازنه‌ی تهدید را داریم. در نظریه‌ی موازنه‌ی تهدید، یک کشور در واقع اعمال و اقدامات خودش را روی ارزیابی که از تهدید دشمن یا رقیب خودش دارد، برنامه‌ریزی می‌کند و معتقد است که ۴ تا فاکتور شامل عامل نزدیکی جغرافیایی یعنی هرچه دشمن به مرز ما نزدیک‌تر باشد، خطر تهدید آن بیشتر است. عامل اقتصادی و امکانات اقتصادی آن کشور، و عامل سوم منابع نظامی آن کشور یعنی قدرت نظامی آن کشور و عامل چهارم اصطلاحاً نیات تهاجمی، یا نیات تجاوزکارانه، و در واقع نیاتی که باعث می‌شود آن بازیگر احتمالاً به یک اقدامی علیه رقیب اش دست بزند.

از نظر رژیم صهیونیستی در قالب موازنه‌ی تهدید، جمهوری اسلامی ایران با استقراری که در لبنان پیدا کرده و اخیراً به جنوب سوریه هم در واقع کشیده شده است، یک تهدید جدی برای رژیم صهیونیستی محسوب می‌شود و این رژیم برای این که یک موازنه را ایجاد بکند، بهترین گزینه این است که برود در جمهوری آذربایجان که شباهت‌های بسیاری از لحاظ مذهبی در واقع به لبنان دارد، ویک مرز ایده‌آل ،منحصر به فرد و طولانی ومتنوع و آبی و خاکی با ایران دارد آنجا مستقر می‌شود. بنابراین تحرکات رژیم صهیونیستی در جمهوری آذربایجان چه از منظر دکترین اتحاد پیرامونی که در سه حوزه اطلاعاتی، نظامی و اقتصادی – سیاسی بستر گذاری شده بود، و در دوره‌ی گذشته و قبل از انقلاب اسلامی، اتیوپی و ایران و ترکیه در آن قرار داشتند، و بعد از آن چه در قالب نظریه‌ی موازنه‌ی تهدید، رژیم صهیونیستی طرح شود، معطوف به یکسال اخیر نیست. در سی سال گذشته، رژیم صهیونیستی برای نفوذ در جمهوری آذربایجان تحرکات بسیار گسترده‌ای را داشت. مانع افکار عمومی و بافت دینی شیعی جمهوری آذربایجان که بیش از ۹۰ درصدش را مردمان شیعه تشکیل می‌دهند، یک مانع مهمی در مقابل نفوذ رژیم صهیونیستی در جمهوری آذربایجان بوده است.

بنابراین رژیم صهیونیستی در سه مرحله سعی کرده نفوذ خودش را در جمهوری آذربایجان به پیش ببرد در مرحله اول عمدتاً در چهارچوب مباحث آبیاری ، کشاورزی و انرژی فعالیت داشته است. دوستان استحضار دارند که بعد از افتتاح خط لوله‌ی باکو به جیحان، ۴۰ تا ۶۰ درصد از نفت جمهوری آذربایجان به اسرائیل منتقل می‌شود. بعد از آن بویژه بعداز روی کار آمدن آقای الهام علی اف رویکرد های فرهنگی و سیاسی از طرف رژیم صهیونیستی در جمهوری آذربایجان تقویت شد. در قالب همین رویکردهای فرهنگی شاهد هستیم که در سال ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ که نهضت حجاب در سطح گسترده‌ای در جمهوری آذربایجان شروع شد، همزمان رژیم صهیونیستی آن مسابقه‌ی بین‌المللی و مبتذل یوروویژن را در باکو را برنامه‌ریزی کرد و یک خواننده‌ی آذری که در رایزن فرهنگی اسرائیل در باکو آموزش دیده بود، و خواندن ترانه‌های عبری ضد عربی و ضد اسلامی را در پرونده‌ی خودش داشت، در مسابقه اول شد و باکو میزبان مسابقات مذکور در سال ۲۰۱۲ گردید.

بعد از موارد اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و بحث انرژی، که البته همزمان حرکات امنیتی هم در لایه‌های زیرین توسط رژیم صهیونیستی دنبال می‌شد، بحث تحرکات نظامی رژیم صهیونیستی به عنوان مرحله‌ی جدید برای این موضوع با توجه به اینکه همچنان، نگاه افکار عمومی به رژیم اشغال‌گر قدس، منفی بود، پیگیر شد. یک طرحی را آمدند اینها از سال ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ بنیان‌گذاری کردند و آن هم این بود که جمهوری آذربایجان، در سطح وسیعی این تبلیغات را براه انداخت که هیچ کشوری غیر از رژیم نامشروع صهیونیستی حاضر به فروش سلاح به جمهوری آذربایجان نیست و ما مجبوریم که برای این که تمامیت ارضی خودمان را احیا بکنیم باید از اسرائیل سلاح بخریم و به همین جهت قراردادهای چند میلیارد دلاری بین اسرائیل و جمهوری آذربایجان بسته شده است. اینها به نوعی در واقع سعی کردند در افکار عمومی جمهوری آذربایجان این را کاملاً جا بیندازند و در این چارچوب بود که از سال ۲۰۱۳ بحث فروش سلاح اسرائیل به جمهوری آذربایجان به طور جدی مطرح شد، البته این ادعای جمهوری آذربایجان که به طور رسمی مطرح می‌کردند، این دروغ بود. غیر از آمریکا که در قالب مصوبه ۹۰۷ کنگره‌ی آمریکا سلاح به جمهوری آذربایجان نمی‌فروخت، بقیه‌ی کشورها همواره سلاح در اختیار کشور جمهوری آذربایجان می‌گذاشتند و از جمله ایران یکی از کشورهایی بودکه هیچ محدودیتی برای فروش سلاح به جمهوری آذربایجان قائل نبود. به این معنا که در یک مورد در سفری که وزیر دفاع وقت کشورمان آقای سردار وحیدی به باکو در سال ۹۰ داشتند، یک قرار داد فروش سلاح از ایران به جمهوری آذربایجان منعقد شد، و ایران در فروش همه‌ی سلاح‌ها، که کاربرد داشته باشد در قراباغ، محدودیتی قائل نبود. بنابراین بحث این که فقط اسرائیل به جمهوری آذربایجان سلاح می‌فروشد، عمدتاً یک بهانه‌ی تبلیغاتی و یک شانتاژ رسانه‌ای برای اقناع افکار عمومی بودند. این سلاح‌ها فروخته شدند، و بعد از این که سلاح‌ها فروخته شدند دیگر، به مرحله‌ای رسیده بود که الان بحث ورود مستقیم نظامی اسرائیل در آذربایجان در واقع پیگیری می‌شد. اسرائیل عمدتاً جمهوری آذربایجان را بخاطر همان نگاهی که در واقع در بحث موازنه‌ی تهدید مطرح شد، به عنوان پایگاه منطقه‌ای صهیونیسم نگاه می‌کند. یعنی به فراتر از ائتلاف راهبردی با جمهوری آذربایجان نگاه می‌کند و برای رسیدن به این هدف، اسرائیل حدوداً ۱۲ راهبرد را در عرصه‌های مختلف سیاسی، امنیتی، نظامی، مباحث بومی، مباحث اقتصادی، مباحث انرژی، مباحث رسانه‌ای، بحث‌های آموزشی و حتی جعل تاریخ در جمهوری آذربایجان، دنبال می‌کند که بتواند جمهوری آذربایجان را به یک پایگاه منطقه‌ای صهیونیسم تبدیل کند. مشروح این راهبردها در سال ۱۳۹۶ در مصاحبه‌ی مفصلی که با سایت مشرق نیوز داشتم، تبیین کردم .

با چنین بستری، یکدفعه جنگ ۴۴ روزه به دنبال اجماعی که در واقع در غرب و آمریکا توسط اسرائیل ایجاد شده بود، شروع شد. اسرائیل در مقابل فروش تسلیحات در جنگ ۴۴ روزه شرط کرده بود که این تسلیحات و سامانه‌های هدایت پروازی پهباد‌ها، اینها توسط افسران اسرائیلی مدیریت شود. بنابراین یک حضور قابل توجه مستقیم نظامی اسرائیلی در جمهوری آذربایجان ایجاد شد، و بعد از این که این جنگ ۴۴ روزه انجام شد، طبیعتا موعد انجام تعهدات باکو بود. خیلی مهم است که ما بتوانیم یک ارزیابی داشته باشیم که باکو چه تعهداتی را به اسرائیل داده است؟

تعهداتی که باکو به اسرائیل داده است من به نظرم باید در یک سطح کلان باید این موضوع را مورد ارزیابی قرار داد. اگر به سرویس‌ها و امتیازاتی که جمهوری آذربایجان به رژیم صهیونیستی در قبل از جنگ ۴۴ روزه‌ی قراباغ داده بود توجه داشته باشیم. متوجه می‌شویم بسیاری از امتیازاتی که الان برای ما از لحاظ تحلیلی مفروض است، جمهوری آذربایجان قبلاً در اختیار اسرائیل گذاشته بود. قبل از جنگ ۴۴ روزه از لحاظ بحث همکاری‌های امنیتی، همکاری‌های امنیتی جمهوری آذربایجان و سرویس امنیت خارجی جمهوری آذربایجان با موساد در سطح بسیار بالایی قرار داشت. ما اخبار جسته گریخته‌ای را داشتیم که مثلاً از جمهوری آذربایجان پهپادهایی به سمت ایران حرکت کرده است، یک مورد از این پهبادها، پهپاد اسرائیلی هرمیس بود که از نخجوان به سمت ایران حرکت کرد و درنزدیکی‌های اصفهان ساقط شد. البته تعداد این موارد بیشتر بوده است. ولی یکی دو مورد رسانه‌ای شد و همان مقطع هم که این اتفاق در سال ۱۳۹۳ افتاد، وقتی که ایران مستندات این قضیه را با آقای الهام علی‌اف مطرح کرد، آقای الهام علی‌اف گفت که من از این اقدام خبر نداشتم یعنی ظاهراً غیر از قراباغ یک سری از مناطق دیگر جمهوری آذربایجان هم بوده که آقای الهام علی‌اف خبر نداشته است. الان هم که ایشان در تصویر پهپاد اسرائیلی هاروپ را بغل کرده بود و مدعی بود که افسران اسرائیلی در جمهوری آذربایجان حضور ندارند.

ابعاد دیگری هم از همکاری امنیتی اسرائیل و جمهوری آذربایجان مطرح بود. از جمله این که در ترور دانشمندان هسته‌ای ایران، جمهوری آذربایجان تنها کشوری است که ما یادداشت رسمی اعتراض دادیم در مورد ترور دانشمندان هسته‌ای و بعضی از عناصر از جمله کسی که با اسم مستعار حسین جاویدان در باکو پناه گرفته بودند ایران یادداشت رسمی اعتراض به باکو داد، در آموزش‌ و انتقال این عوامل به سرزمین‌های اشغالی، جمهوری آذربایجان با موساد همکاری کرده است.

تلاش برای نفوذ اسرائیل به سیستم مخابراتی ایران با کمک باکو و تلاش آنها برای شنود جلسات دبیرخانه شورای امنیت ملی از طریق پوشش شرکت هوایی آزال در تهران، اینها از جمله خدماتی بوده که جمهوری آذربایجان و به اسرائیل داده است. ببینید از بعد همکاری‌های امنیتی جمهوری آذربایجان، همه نوع سرویس در قبل از جنگ ۴۴ روزه به اسرائیل داده بود و در بسیاری از زمینه‌های دیگر بحث‌های ارتباطاتی، بحث‌های سرمایه‌گذاری و بحث‌های انرژی که اشاره شد، سطح همکاری دو طرف بسیار بالا بود. بنابراین سوال این است که بعد از جنگ ۴۴ روزه و با آن خدمتی که رژیم صهیونیستی به جمهوری آذربایجان کرده است، چه امتیازی جمهوری آذربایجان به اسرائیل داده است یا این امتیاز را برای اسرائیل تعریف کرده است؟اینجاست که دوتا محور اصلی مطرح می‌شود. محور اصلی در واقع بحث همکاری جمهوری آذربایجان با اسرائیل برای حمله‌ی اسرائیل به مراکز هسته‌ای و نقاط حساس ایران. در یک شرایط مفروض ولی کاملاً محتمل می‌باشد.

اسرائیل که بارها به حمله به مراکز هسته‌ای ایران تهدید کرده است و اقدامات خراب‌کارانه‌ای هم در این خصوص ترتیب داده است، دنبال این است که به هر حال از یک منطقه‌ای که به ویژه برای ایران عنصر غفلت را داشته باشد بتواند عملیات نظامی علیه مراکز هسته‌ای ایران اجرا کند. به ویژه در مقطعی که بحث غنی‌سازی ۶۰ درصد در ایران به هر حال مطرح شده و در حال تثبیت شدن هست. طبیعتاً در چنین شرایطی جهوری آذربایجان در نقطه‌ی بسیار ایده‌آل برای حمله به ایران از سمت اسرائیل محسوب می‌شود. بخاطر این که با توجه به برآوردها و هوشمندی که کشور از لحاظ نظامی در مناطق شرق، غرب و جنوب دارد، به نوعی به نظر می‌رسد که در منطقه‌ی شمال غرب عنصر غفلت در واقع وجود دارد، و از این منظر جمهوری آذربایجان یک پایگاه بسیار مهم برای اسرائیل محسوب می‌شود. بنابراین اسرائیلی‌ها در قبال ایفای نقش پیمانکاری برای آزادی ناقص بخشی از اراضی جمهوری آذربایجان؛ پایگاه‌های پهبادی، پایگاه‌های آموزشی خرابکاری و پایگاه‌های نظامی را از جمهوری آذربایجان طلب کردند و جمهوری آذربایجان هم با این قضیه موافقت کرد. تنها نگرانی که جمهوری آذربایجان در این حوزه است، اقدام واکنشی ایران است. یعنی این که جمهوری آذربایجان نگران است که با توجه به این که ایران رسماً اعلام کرده است که از هر نقطه‌ای که به ایران حمله بشود، آن نقطه برای ایران هدف محسوب می‌شود. خوب ، باکو از این موضوع آگاه است که اگر از سمت این کشور به ایران حمله بشود، در واقع می‌تواند آنجا نقطه‌ی هدف باشد. اینجاست که آنها روی یک موضوع دیگر حساب کرده اند که باز با جنگ ۴۴ روزه مرتبط هست، آن هم بحث قوم‌گرایی و سیاست‌های شوونیستی است. از نظر جمهوری آذربایجان و رژیم صهیونیستی، اگر آنها بتوانند مسائل قومی در ایران را آنقدر شدید و بحرانی بکنند و چنانچه برخی از این نمایندگان شناخته شده‌ی جمهوری آذربایجان دارند مطرح می‌کنند که به اصطلاح ۴۰ میلیون آذری را در ایران همراه خودشان بکنند، معتقدند که آن وقت اگر حمله‌ای از سمت اسرائیل از خاک جمهوری آذربایجان به ایران بشود، ایران به خاطر ملاحظاتی که برای مناطق آذری خودش دارد، یا واکنش نشان نمی‌دهد یا واکنش‌ها ضعیف نشان می دهد. اینجاست که سیاست‌های قوم‌گرایانه و شوونیستی ترکیه با جمهوری آذربایجان، به نوعی با اهداف رژیم صهیونیستی و آمریکا برای حمله به ایران پیوند خورده است. این تعهد مهمی است. این که می‌بینیم که آقای الهام علی‌اف و بسیاری از مقامات جمهوری آذربایجان همزمان سپرده های خودشان را از اروپا خارج می‌کنند و در بانک های اسرائیلی مستقر می‌کنند. و همزمان این نوع از همکاری ها بین اسرائیل و جمهوری آذربایجان شکل می‌گیرد ، قابل تامل است.

بنابراین حضور فعلی اسرائیل در جمهوری آذربایجان از منظر پایگاه‌های نظامی، پایگاه‌های پهپادی و آموزش خرابکاری، یک خطر جدی برای ما محسوب می‌شود. برای مقابله با این تهدید ایران در قالب قالب قواعد حقوق بین ‌المللی و منشور سازمان ملل و چه در قالب دکترین‌هایی مثل دکترین حمله‌ی پیشدستانه‌ی ایران می تواند اقدام کند.

رزمایشی هم که در شمال غرب توسط سپاه عزیز و ارتش سرافراز به عنوان رزمایش فاتحان خیبر برگزار شد با هدف مقابله با این تهدیدات جدی بود. آنچنان که تبیین کردیم یکی از تبعات مهمی که برای ما جنگ ۴۴ روزه داشته بحث توسعه‌ی استقرار رژیم صهیونیستی در جمهوری آذربایجان بوده است . تبعات دیگری نیز دارد و اینجا بیشتر نقش ترکیه مطرح است. اینجا ترکیه است که در واقع به عنوان یک بازیگر تجدیدنظر طلب درمنطقه دنبال یک سلسله در واقع علایق عمدتاً وهم آلود ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی درمنطقه است. ترکیه به دنبال چیست؟ آیا ترکیه هم صرفاً دنبال این است که مثلاً کمک بکند که رژیم صهیونیستی در جمهوری آذربایجان یک پایگاهی برای حمله به ایران بدست بیاورد، این خیلی به قول معروف تحلیل،تحلیل عمیقی نیست. ترکیه در این داستان در این پروژه‌ای که اجرا کردند، به دنبال دالان تورانی است. اساساً خیلی از مقامات ترکیه در ۱۰۰ سال اخیر با توهم دالان تورانی شب را روزکرده‌اند. این موضوع برای ترکیه بسیار اهمیت دارد. دالان تورانی همانطوریکه در نقشه هم مشاهده می‌کنید، هدف وصل دریای مدیترانه از ترکیه به نخجوان و از نخجوان و از جنوب ارمنستان به جمهوری آذربایجان ، خزر و آسیای مرکزی و سین کیانگ چین را دارد.

این دالان تا به حال با سه تا مانع در ۱۰۰ سال اخیر مواجه بوده است. اگر دوستان در نقشه مشاهده بکنند، آن قسمتی که ترکیه را به نخجوان وصل می‌کند، که یک باریکه‌ی بسیار کوچکی است که ترکیه به نخجوان وصل شده است. روی نقشه مشخص است و این باریکه ۳ تا ۷ کیلومتر منطقه‌ی قره‌سو است. این باریکه را ترک‌ها و طرفداران آتاترک می‌گویند انگشت آتاترک. این منطقه قره سو در سال ۱۳۱۰ با خیانت‌هایی که رضا شاه داشت. البته این منطقه بعد از قرارداد ترکمنچای دچار یک فراز و نشیب‌هایی شده است. ولی نهایتاًدر سال ۱۳۱۰، به دستور و خیانت رضا شاه، و قراردادی که بین وزیران خارجه‌ی وقت ایران و ترکیه یعنی آقای محمدعلی فروغی و رشدی پاشا انجام شد این منطقه به ترکیه واگذار می‌شود و در سال ۱۳۱۱ یعنی یک سال بعد هم مجلس ملی ایران این قرارداد را تصویب می‌کند. بنابراین اولین مانع دالان تورانی در آن سال حل می‌شود. اگر آن زمان چنین خیانتی صورت نمی‌گرفت، اساساً ترکیه مرزی با نخجوان نداشت که بتواند در واقع ۷۰۰ کیلومتر مرز ما را با قفقاز دچار تهدید بکند. یعنی الان این ۷ کیلومترمرزی که ترکیه دارد از طریق دالان تورانی نزدیک به ۷۰۰کیلومتر مرزما با قفقاز را دچار مشکل می‌کند.

مانع دوم بحث منطقه مگری در استان سیونیک ارمنستان بوده است که باکو با اسم جعلی دالان زنگزور مطرح کرده است. آنجا منطقه‌ی جنوب ارمنستان و یا همان استان سیونیک است که یک باریکه‌ی مرزی ۴۴ کیلومتری می باشد. ترکیه و جمهوری آذربایجان عموماً به دنبال این هستند که این مرز جنوب ارمنستان را از بین ببرند، و بتوانند در واقع در این منطقه یک اتصال جغرافیایی بین جمهوری آذربایجان و نخجوان ایجاد بکنند. همان زمانی که جنگ ۴۴ روزه‌ی قراباغ شروع شد همان شب اول جنگ آقای نجم‌الدین صادق اف رئیس ستاد ارتش جمهوری آذربایجان به مسکو اطلاع می‌دهد که باکو آنکارا دنبال این هستند که بموازات آزادی اراضی اشغالی، این باریکه‌ی مرزی ایران به ارمنستان را نیز اشغال بکنند. از همان شب آقای نجم‌الدین صادق اف دستگیر می‌شود و تا الان هم از سرنوشت ایشان خبری نیست. بخاطر این افشاگری که برای روس‌ها مطرح کرد.

در آن زمان روس‌ها هشدار می‌دهند اگر خاطرتان باشد، پوتین صحبت کرد و گفت که جنگ بر سر قراباغ است و قراباغ هم جزء ارمنستان محسوب نمی‌شود. ولی اگرجنگ به داخل ارمنستان تسری پیدا بکند، ما ورود خواهیم کرد بخاطر پیمانی که با ارمنستان داریم. در آن مقطع ترکیه و جمهوری آذربایجان دیگر نتوانستند آن باریکه را اشغال بکنند، و اساساً این که آنها از سمت مرز ایران عملیات را شروع کرده بودند، یکی از دلایلش همین بودکه این باریکه هم بتوانند اشغال بکنند و در عین حال حضورشان در کنار مرز ایران مانع عملیات موشکی ارمنستان می‌شد و به نوعی به نفع جمهوری آذربایجان عملیات نظامی انجام شد. نهایتاً توافق‌نامه آتش بس امضاء می‌شود و در آن توافق‌نامه، هیچ صحبتی از دالان تخیلی تورانی زنگزور نشده است. فقط بحث ارتباط مواصلاتی جمهوری آذربایجان و نخجوان مطرح شده است. ارتباط مواصلاتی یعنی ارتباط جاده‌ای و ریلی، که در آن هم مکان و زمان مشخص نشده است و لزوماً نیازی هم نیست که از جنوب ارمنستان باشد. این از همان محل دالان لاچین هم می تواند باشد. از سمت گوران – گوریس باشد که از آنجا به مرکز نخجوان نزدیک‌تر هم هست. بنابراین جمهوری آذربایجان و ترکیه دنبال این هستند که با فشاری که می‌آورند، ارمنستان را مجبور بکنند که چنین امتیازی بدهد که در توافق‌نامه‌ی آتش‌بس وجود ندارد. بعد از جنگ ۴۴ روزه در دو مقطع دیگر، یک مقطع دوره‌ی جنگ ۴۴ روزه بوده و مقطع دوم در دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری ایران بوده است. به این معنا که انتظار داشتند که تحولات فتنه‌ی ۸۸ در انتخابات ایران تکرار بشود ویک فرصت طلایی برای اشغال این نقطه‌ی مرزی توسط جمهوری آذربایجان و ترکیه ایجاد بشود. چنین اتفاقی نیفتاد و رسید به مقطع سوم یعنی اوایل شروع دولت آقای رئیسی این تصور در جمهوری آذربایجان وجود داشت که با توجه به اینکه دولت تازه سر کار آمده و طبیعتا ملاحظه دارد که در افکار عمومی راجع به همسایگان مشکل ایجاد نشود، برنامه‌ریزی کردندکه در قالب رزمایش این نقطه‌ی مرزی را اشغال بکنند و تحت فشارهایی هم که ایجاد کرده بودند در خود ارمنستان و خود نخست وزیر ارمنستان هم به نوعی در این موضوع رویکرد انفعالی داشت. ولی اینجا ایران هوشمندانه با رزمایش‌هایی که انجام داد به نوعی نقطه‌ی مرزی را یک خط قرمز برای خودش تعریف کرد، موضع ایران در واقع یک موضع کاملاً مشروع و بین‌المللی بوده است. خدشه‌ناپذیری مرزهای بین‌المللی یک قاعده‌ی حقوق بین‌الملل است. مقامات ایران،مقام معظم رهبری هم در اثناء جنگ ۴۴ روزه این را مطرح کرده بودند. بنابراین به نوعی در واقع توطئه‌ی ترکیه و ج. آذربایجان در مقطع سوم هم برای اجرای دالان به شکست انجامید و الان دنبال این هستند که به نوعی در واقع از راهکارهای دیگر این دالان را به نوعی تحقق بدهند.

غیر از بحث منطقه مقری ، نقطه‌ی سوم و مانع سوم اتصال جغرافیایی دالان تورانی، بحث دریای خزر است. در دریای خزر، دالان تورانی دنبال این بوده است که نفت و گاز قزاقستان، ازبکستان وترکمنستان به باکو منتقل شود. نبود رژیم حقوقی دریای خزر به عنوان یک مانع برای این موضوع تاثیر داشته است. در اقدامی که در دولت گذشته متاسفانه انجام شد و به نوعی درواقع با طناب روس‌ها، ایران در این موضوع ورود کرد، و در کنوانسیونی که امضاء شده، پیش‌بینی شده است که خطوط لوله می‌توانند از بستر دریای خزر عبور بکنند.

اگر چنین چیزی اتفاق بیافتد البته تا زمانی که رژیم حقوقی کنوانسیون خزر در مجلس ما تصویب نشود نمی‌تواند اجرا بشود و در واقع یکی از اولویت‌های مهم در کشور ما این است که کنوانسیون در مجلس تصویب نشود. بخاطر این که تصویب این کنوانسیون یعنی اتصال خطوط انرژی کشورهای آسیای مرکزی به جمهوری آذربایجان و این هم یعنی این که دالان تورانی دارای یک پشتیبانی مالی و انرژی و اقتصادی می‌شود. یعنی ما عملاً به دست خودمان، پازل دالان تورانی را تکمیل می‌کنیم. بنابراین امضاء این کنوانسیون که اشتباه بوده تصویب آن در مجلس می‌تواند یک اشتباه بزرگتر باشد. این که ما این کنوانسیون را هم تصویب نکنیم این هم یک اقدام عجیب در حقوق بین‌الملل نیست. در حقوق بین‌الملل ما سابقه داریم که خیلی از کشورها کنوانسیون‌های زیادی را به دلایلی امضاء کردند ولی آن را هیچ وقت در پارلمان خودشان تصویب نکردند و بنابراین تعهدی هم ندارند و دهها نمونه از این کنوانسیون‌ها در سطح بین‌المللی در میان کشورها وجود دارد. بنابراین ما هم می‌توانیم این کنوانسیون را بخاطر اینکه دالان تورانی را با شکست مواجه بکنیم، امضاء نکنیم مگر این که کنوانسیون اصلاح شود و بحث عبور خطوط لوله را که تبعات زیست محیطی هم دارند ، حذف شود.

بنابراین تا اینجای موضوع فهمیدیم که در کنار اهداف خاص اسرائیل از جنگ ۴۴ روزه، ترکیه هم دنبال دالان تورانی است. تحقق احتمالی این دالان چه تبعاتی دارد؟ تبعات در دو طیف تبعات ترانزیتی و انرژی و تبعات امنیتی و ژئوپلتیکی در واقع قابل بررسی است.

از منظر تبعات ترانزیتی، وقتی مرز ما با ارمنستان دچار مشکل بشود، یعنی این که ارتباط ما با ارمنستان، ارتباط ما با گرجستان و ارتباط ما با روسیه دچار مشکل می‌شود، و جمهوری آذربایجان و ترکیه هستند که برای ما تعیین تکلیف می‌کنند که از مسیر آنها باید این ارتباط باشد.

در بسیاری از طرح ها و سازمان‌هایی که در منطقه وجود دارد، نقش فعال ما به وجود همین مرز بستگی دارد. یکی از اینها دالان شمال ـ جنوب است که از دریای خلیج فارس و عمان شروع می‌شود تا ارمنستان وگرجستان روسیه و تا فنلاند ادامه پیدا می‌کند. از سال ۲۰۰۰ و آن مقطع که دالان مطرح بود قرار بود که یک بخش از این دالان سمت جمهوری آذربایجان و یک بخش ارمنستان کشیده بشود. با نفوذی که لابی ترکی و آذری در ایران داشتند تمام تخم‌مرغ‌ها را در سبد جمهوری آذربایجان گذاشتند. ما از لحاظ ترانزیتی در ارمنستان دچار مشکل شویم دالان شمال و جنوب تحت تاثیر قرار می‌گیرد. غیر از دالان شمال و جنوب، بحث همکاری‌های ایران با اتحادیه گمرکی اوراسیا که ارمنستان، روسیه و قرقیزستان و قزاقستان و روسیه سفید در آن عضو هستند، بشدت آسیب می‌بیند چون ارمنستان، تنها کشوری است که ما به صورت درواقع زمینی با آن ارتباط داریم، و این کشور عضو سازمان‌های گمرکی اوراسیا می‌باشد. پتانسیل‌های ایران در دالان شرق به غرب و در طرح یک کمربند- یک جاده که چین مطرح کرده است دچار ضعف یا آسیب می‌شود. مهم‌تر از این، حدود ۵ سال پیش که یک طرحی بسیار اقتصادی و مهمی بین ایران، ارمنستان، گرجستان، بلغارستان و یونان توافق شده است و آن اتصال ترانزیتی خلیج فارس از بندر چابهار تنها بندر اقیانوسی ایران، به دریای سیاه از طریق ارمنستان و گرجستان و از شرق دریای سیاه به غرب دریای سیاه یعنی بلغارستان و بنادر وارنا و بورگاس و از آنجا به یونان و اتحادیه اروپا می‌باشد. این طرح برای ما یک کریدور بسیار مهمی است اگر مرز با ارمنستان را از دست بدهیم، این طرح بین‌المللی هم به نوعی دچار شکست می‌شود. یعنی این که یکی از مهمترین راه‌های ما برای ارتباط با اروپا از بین می‌رود و راه‌های ما منحصر می‌شود به جمهوری آذربایجان و ترکیه. حمهوری آذربایجان و ترکیه‌ای که در همین شرایط عادی که فعلاً موازنه‌ی ژئوپلتیکی برقرار است، دهها مشکل برای کامیون‌های ترانزیتی ما ایجاد می‌کنند. شما تصور بکنید که این مرز دست آقای علی اف هم بیافتد، و آن وقت ارتباط ایران با اروپا و با روسیه با چه مشکلات فزاینده‌ای مواجه می‌شود. این تبعات به نوعی در واقع ترانزیتی است. از منظر انرژی هم همینطور است. وقتی در این باریکه‌ی مرزی، توسط جمهوری آذربایجان و نخجوان یک خط لوله‌ی جدید انرژی ایجاد بشود، که بخش نخجوانش توسط ترکیه از همین الان آماده شده است. یعنی ترک‌ها تا خود مرز نخجوان با ارمنستان کشیدند منتظرند تا دالان تورانی برقرار بشود و سریع این ۴۴ کیلومتر را هم وصل کند.

این که اساساً ما می‌گوییم دالان با خطوط مواصلاتی فرق دارد، بخاطر همین است. چون در خطوط مواصلاتی شما یک راه می‌توانید داشته باشید، بیایید و بروید. دست خودت نیست سرزمین آن راه، ولی در دالان بُعد حقوقی مطرح است. بحث خطوط انرژی نیز می‌تواند مطرح بشود، بحثهای سیاسی و امنیتی مطرح است . آن چیزی که جمهوری آذربایجان به عنوان دالان می‌گوید و در مذاکرات با ما به عنوان خطوط مواصلاتی مطرح می کنند این دو از منظر حقوق بین‌الملل بسیار تفاوت دارد. دالان ممکن است دهها تا کارکرد داشته باشد که فقط یک کارکردش بحث خطوط مواصلاتی است. ۹ تا کارکرد در واقع ممکن است غیر ترانزیتی داشته باشدو ارتباط به مباحث حاکمیتی دارد. اگر چنین چیزی بشود چه اتفاقی می‌افتد؟ یک خط لوله‌ی جدید انرژی در این منطقه ایجاد می شود.

ما در حال حاضر از طریق مجموعه ای از خطوط لوله، به نخجوان گاز داریم و به ارمنستان گاز انتقال می‌دهیم به ترکیه هم گاز انتقال می‌دهیم. گاز ترکمنستان هم برای مقاطعی به صورت سوآپ در واقع از طریق خط لوله‌ به ترکیه منتقل کرد. وقتی چنین خط لوله‌ای در آنجا ایجاد ‌شود معنی اش این است که دیگر نخجوان می‌گوید من به گاز شما احتیاجی ندارم. ترکیه می‌گوید که به گاز ایران احتیاجی ندارم. ارمنستان می‌گوید که جمهوذی آذربایجان گفته که ۵۰ درصد قیمت جهانی گاز را به شما می‌دهم.

این خط لوله تبعات منطقه ای هم علیه روسیه و چین دارد . چون اگر گاز قزاقستان ، ترکمنستان و ازبکستان به باکو برسد، چین که الان از خط آسیای مرکزی گاز از این کشورها را می گیرد و برای توسعه‌ی آینده خود به آن نیاز دارد ، به مشکل برمی خورد. بازیگری روسیه در مباحث انرژی آسیای مرکزی از طریق خط لوله‌ی شوروی به شدت دشوار می‌شود. وابستگی اروپا به انرژی روسیه بشدت کم می‌شود. ضرر دومش برای چین و روسیه بحث‌های ترانزیتی است. وقتی مرز ایران و ارمنستان آسیب می‌بیند، یعنی این که ارتباط روسیه با خلیج فارس با دریای عمان دچار مشکل می‌شود. این به ضرر روسیه هم هست. طرح یک کمربند و یک راه چین به مشکل می خورد . چرا که برای آمریکا به این طرح به عنوان طرحی خطرناک تر از برنامه های نظامی چین نگاه می کند. تا به حال ۱۷۳کشور در آن عضو شده‌اند و این طرح نیز دچار مشکل می‌شود و جاده لاجوردی ترکیه جایگزین می شود .

تأثیر سوم دالان تورانی بر ترکیه و چین، مباحث قوم‌گرایانه است. دالان تورانی نمی‌خواهد فقط موارد قومی را در ایران راه بیاندازد. از سال ۲۰۰۰ سازمان سیا از تجزیه روسیه وچین خبرداده است . مناطق سین کیانگ چین و مناطق ترک نشین روسیه و منطقه‌ی کریمه از تبعات قوم‌گرایانه و بحث دالان تورانی، تاثیر پذیر هستند. چهارمین پیامدی که برای روسیه و چین دارد، بحث رسیدن ناتو به مرزهای جنوبی روسیه و آسیای مرکزی و رسیدنش به مرزهای چین. و بحث تکمیل محاصره‌ی روسیه و چین هست. به چه معنا؟ ببینید الان بحث محاصره‌ی روسییه از سال ۲۰۱۴ و بویژه بعد بحران کریمه در دریای سیاه استارت خورده است. تحرکات نظامی انگلستان و آمریکا در دریای سیاه دارند برای روسها ناراحت کننده است. پوتین می‌گوید که اگر جنگ جهانی سوم از دریای سیاه شروع بشود، ما تعجب نمی‌کنیم. روسیه چندی پیش اعلام کرد که اطراف یکی از ناوهای نظامی انگلستان را بمباران کرد در دریای سیاه. دالان تورانی مکمل طرح محاصره‌ی روسیه در دریای سیاه است. همچنین برای چین امروزه بحث محاصره‌ی چین از سمت شرق و جنوب شرقی چین در دریای جنوبی چین، توسط ناتو دارد پیگیری می‌شود. اقدام نظامی که آمریکا دارد انجام می دهد از این منظر قابل ارزیابی هست. وقتی از این سمت هم ناتو در آسیای مرکزی در قالب دالان تورانی دست پیدا بکند، محاصره چین تشدید می شود. فراموش نکنیم که در قالب دالان تورانی بحث تقویت سازمان کشورهای ترک زبان و ناتوی ترکی مطرح است و ناتوی ترکی شبیه ناتوی عربی که در شورای همکاری خلیج فارس مطرح بوده است که در این منطقه دارد دنبال می‌شود. بنابراین برای چین و روسیه هم این دالان تورانی بسیار خطرناک است. برای ایران غیراز آن بحث تبعاتی که در حوزه‌ی ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی مطرح کردم در حوزه‌ی ژئوکالچرال هم تبعاتی دارد مهمترینش این است که اتصال جغرافیایی جمهوری آذربایجان به ترکیه یعنی تحت الحمایگی آذربایجان به ترکیه. تا الان که اتصاب نبوده بحث قوم‌گرایی توسط ترکیه ومقامات جمهوری آذربایجان به این شدت مطرح ‌شده است و بعد از آن تقویت می گردد. هدف این تحت‌الحمایگی از بین بردن بافت شیعی جمهوری آذربایجان و در واقع از بین بردن آثار تمدنی و فرهنگی و تاریخی ایران است. اینکه آقای اردغان و آقای الهام علی‌اف در شوشا که یک شهر پر افتخار و یک شهر تاریخی ایران در قفقاز می‌باشد یک قرارداد دو جانبه امضاء می‌کنند، این پیام یعنی این که ما می‌خواهیم این مناطق را از تاریخ ایران کاملا بزداییم. در همین راستا ما الان شاهد هستیم که همین مناطق اشغالی که آزاد شدند هنوز هیچ بومی به این منطقه برنگشته اند و احتمالا برنخواهند گشت. برای این که در آنجا تکفیری‌ها و خانواده‌هایشان، و هر آنچه که غیر شیعی است قرار است ، مستقر بشود. علاوه بر این از منظر فرهنگی هم در واقع دالان تورانی برای ما مخاطرات بسیار زیادی دارد و از اینجاست که این دالان، برای ما یک خط قرمز تبیین شده است.

این که می‌بنیم چنین تبلیغاتی را در واقع علیه ایران به نوعی مطرح می‌کنند، این بخاطر این است که آن رزمایش در واقع تأثیر خودش را داشته است و ناراحتی شان از این جهت است . این رزمایش و اقدامی که ایران کرد، برای طرف‌های مقابل ما چه ترکیه و چه جمهوری آذربایجان کاملاً مفهوم داشت. پاکستان در اینجا نقشی نداشت. بیشتر شانتاژ روانی و عملیات روانی بود که جمهوری آذربایجان و ترکیه نقش داشت، پاکستان به آذربایجان یادداشت هم داده است که از اسم ما در تحولات قفقاز علیه ایران استفاده نشود.

اینجاست که از مجموع این مباحث می‌بنیم که در واقع بحث آزادی مشروع اراضی جمهوری آذربایجان، متاسفانه با وابستگی که الهام علی اف داشته، به یک پوششی برای بازیگران توسعه طلب برای ایجاد یک کانون ناامنی علیه ایران، چین و روسیه تبدیل شده است . من اینجا صحبت‌های خودم را کوتاه می‌کنم و انشاء الله در در ادامه مباحث در خدمت دوستان هستم.

سوالات :

تشکر می‌کنیم از آقای دکتر کاظمی انشاء الله که اساتید بهره‌ی کافی برده باشند. حقیقتاً خسته نباشند. چون استفاده کردیم، مطالب بسیار خوب و مفیدی ارائه کردید. اساتید محترم با توجه به این که وقت کم است بعد از اینکه سوالاتتان را که مطرح می‌فرمایید میکروفن را قطع کنید که نویز نیندازد.

در خدمت شما اساتید هستیم، سوالات کوتاه. انشاءالله که آقای دکتر هم جوابگو باشند. در خدمت شما هستیم بفرمایید.

آقای دکتر شکوهی بفرمایید.

سلام علیکم. استاد اشاره می‌کنم به نقش اسلام در ایجاد وحدت منطقه ، اگر بفرمایید ممنون می‌شوم.

بله ببینید با توجه با این که در قفقاز ما دوتا کشور مسیحی داریم. یعنی ارمنستان و گرجستان، که اکثر جمعیت آنها هم مسیحی است. در گرجستان البته در حدود ۶۰۰ هزار نفر ما مسلمان داریم که عمدتاً آذری هستند و در جنوب گرجستان زندگی می‌کنند در جمهوری آذربایجان ما بیش از ۹۰% جمعیت کشور شیعه است. عامل وحدت جمهوری آذربایجان بر اسسا همین عامل اسلام و تشیع است. منتها این عامل وحدت بخش در سال‌های گذشته توسط طیفی از بازیگران و با صحنه گردانی خود دولت باکو تضعیف شده است . چندین جریان در واقع جریان های وهابی، جریان ماسونی و بهایی، جریان نورجی و اخوانی ترکیه و همچنین جریان‌های تکفیری و گروه‌های آتئیست وگروه‌های ضاله و تبشیری که حتی در خود غرب اروپا ممنوع هستند، مثل گروه شاهدان یهوه و امثال اینها. در جمهوری آذربایجان فعالیت کردند. جمهوری آذربایجان به همان اندازه که برای شیعیان این کشور سیاست‌های انقباضی ومحدودیت‌ها وممنوعیت‌های فراوانی را ایجاد کرده است به طوری که امروزه نصب یک پرچم امام حسین بر در یک منزل نزدیک به ۵ هزار یورو جریمه دارد، به همان اندازه تا امکان داشته، آزادی‌هایی را برای اقلیت‌های دینی و فرقه ها‌ فراهم کرده است. برای یهودی‌ها که ۲۰ هزار نفر جمعیت دارند در حدود اندازه ۵۰۰ هزار موسسه آموزش و باصطلاح مرکز فرهنگی ایجاد شده است .

آقای دکتر عسگریانی اگر سوالی دارید بفرمایید.

سلام علیکم خسته نباشید. همکاری ایران با جمهوری آذربایجان در چه حدی است؟

به سوال قبلی به آخرش چند جمله‌ای اضافه می‌کنم، تاکید داشتم که به همان اندازه که فشار بر شیعه روی جمهوری آذربایجان بیشتر است برای سایر گروه‌های مذهبی یا فرقه‌ها در پوشش فرهنگ گرایی و مسائل دینی بشدت درواقع شرایط و امکانات ایجاد شده است. به طوری که اکثریت جمهوری آذربایجان مردمانش شیعه هستند در عمل به یک اقلیت معکوس تبدیل شده اند. یعنی این که جمعیتی که از نظر تعداد اکثریت هستند ولی از لحاظ حقوق در حد اقلیت‌ها برایشان حقوقی پیش‌بینی نشده است. بنابراین از منظر جمهوری آذربایجان درواقع وحدت مذهبی بر اساس تشیع کاملاً یک خطر برای این کشور محسوب می‌شود و از این پتانسیل جمهوری آذربایجان بشدت گریزان است. خیلی ممنون.

پایان

دکتر احمد کاظمی

۲۱ مهر ۱۴۰۰